۱۶ پاسخ

همون خونه بشین
ملت ملیون خرج میکنن بچشون ی لقمه غذا بخوره

خداروشکرکه سالمن ومیخورن،چه مادرشوهربیشعوری داری که اینجوری گفته

حالا حرف غلط اون به کنار ولی چرا انقد میخورن! زیاده روی خوب نیس یه چکاپ ببرشون شاید انگل دارن

عجب مادر بزرگیه
خوب شما خوراکی برای بچه هات بردار
من هر جا برم،میبرم،فقط غذای اصلی رو سر سفره میخوره
ایندفعه بگو،دنگی حساب کنن،تو هم یه چیزایی ببری

ینی تا این حد ای وای ببر دکتر شاید مشکل استرس یا هرمونی دارن

من راضی دارم هیچ کجا نرم فقط بچهام بخورن تو خونه باشم

کی به شما گفت نیا بچه ت آذوقه مونو میخوره ؟
واقعا حرف خیلی زشتیه
خدا رو شکر که میخورن خدا رو شکر

خدا رو شکر کن عزیزم که بچه هات سالم ان و میخورن

مادرشوهر من خداخیرش بده ازصفرتاصدبچه هاروبه عهده میگیره،اش دندونی،تولد،لباس،اسباب بازی،صدخودشوواسه بچه هامیزاره خداعمرباعزت طولانی بهش بده

همچی اندازش خوبه اگه وزنشان خوبه ببزدبیزون سرگرم بشن خوردن یادشون می‌ره
و اینکه ۵وعده بچه ها باید بخورن
بیشتر میخورن؟

مادر شوهرت نفهم کم عقل شما دوست داشتی بری عزیزم همچی میبردی همراهت

جسارتا این شرایطی که شما گفتی از حد نرمال بگذره نیاز به ازمایش داره و پیگیری مگر اینکه تحت نظر دکتر باشه و ژنیتیکی اینطوری باشن
ما هم یه فامیل داریم اینشکلی هستن ولی پا به سن گذاشتن متاسفانه دیابت و چربی خون شدید گرفتن داداش خودمم اینطوری لوده بچه گی و از 24 سالگی بیماره

حرف خوبی نزده عزیزم.وزنشون چجوریه البته اگه دوسداری جواب بده

شاید شوخی کرده بنده خدا

من بااینکه بچم کم خوراکه همه چی قد خوراکش میبرم.. خونه یسری ها غذاشو میبرم یا ازبیرون کوبیده براش می‌خریم

واه بچه‌ای منم میخورن این خرج خوردخوراک بچها روزی ۱تومن

تصویر

سوال های مرتبط

مامان دختر گلی مامان دختر گلی ۴ سالگی
منم از صبح بیرون بودیم کارامون و کردیم
وقتی رسیدیم خونه برق نبود از راپله اومدیم ک درش قفل شدع بود
من غذا خریده بودیم و هلنا رو اوردم خونه که
من کلید بابک و اوردم اولش در پارکینگ بزنم باهم بریم خونه دیگه برق نبود اومدم بالا گفتم کلید من تو کیفمه تو اونو بردار
دیگه اومد بد حرف میزد و غرغر میکرد و دعوا که همش پازلش ریخته و تو چرا کلید منو برداشتی حرف نزن و ساکت شو این چرت و پرت ها
تا اومدیم خونه گفت حوصله تو ندارم حرف نزن منم گفتم برو بیرون گفت تو برو من اومدم برم بعد برگشت گفت برو جد آباد باباتو میارم جلو چشمش منم اومدم خونه هلش دادم ک ب چ حقی این حرفو میزنی چند بار چنگ زدم گردن ش گفتم منم جد اباد مامانتو میارم جلو چشمش و چند بار تکرار کردم گفت تو گوه خوردی منم گفتم تو خودت گوه میخوری ک اسم خانواده منو میاری حق نداری توهین کنی احترام خانوادت از خانوادم نه کمتره نه بیشتر بعدم بهش گفتم من جاریام نیستم تو سری خور باشم نه از بابام میترسم ن از تو .گفت من تورو نمبخورم تو لات کوچه خلوتی گفتم تو همونم نیستی خلاصه چند بار گفت ول کن نرو رو مخم بعد من باز محکم هلش دادم دستمو پیچوند چند بار اومدم حمله کنم بهش ک هلم داد محکم افتادم رو تخت
دیگه اون چیزی نگفت منم نگفتم الان باید قهر کنم یا معمولی باشم؟

گردنش کلا زخم شده الان موندم بابام بیاد چی بگیم بهش همش استرس بابامو دارم نفهمه میگم گناه داره تو فکر من باشه