۱۵ پاسخ

یه همچین اتفاقی برا یه بلاگر افتاده بود چن روز پیش تعریف می‌کرد برده بود دکتر گفته بود که چون یه لحطه اکسیژن ب مغزش نرسیده اونجوری کبود بی جون شده مراقبش باش اگه دیدی میخابه یا بیحاله یا اسفراع کرد فوری ببر بیمارستان

نگران نباش بیدارش کن نباید بعدش میخوابوندیش

انشالله هیچی نیست ولی حتما حتما حتما ببرش دکتر برای سرفه هاش دارو بده دکتر بهش

من انیل میش وقتی ضرب میخوره از هوش میره کون فشار بده آب روصورت بریز بعد ای قند چیز شیرین بده

به نظرم ببر حتما بیمارستان

زنگ بزن اوژانس همینا رو بگو

خدا رحم صدقه بده🧿🙏

خدا رحم کرده عزیزم
نزدیک اورژانس هس ببر عزیزم

عزیزم نترس استرس نداشته باش انشالله که چیزی نیست ولی اگه میتونی برای اطمینان به اورژانس یه زنگ بزن ببینم اونجا چی میگین

شاید اون لحظه فشارش افتاده که بدنش شل شد.اگه میتونی ببرش اورژانس

چیزیش نیست عزیزم حتما ترسیده توهم زیاد نگران شدی دختر منم ی بار اینطوری شد نفسش بند اوند لباش کبود شد بعد توی صورتش فوت کردم دوباره نفسش برگشت اونم پاش توی فرش گیر کرد با سر خورد زمین خدارو شکر چیزیش نشد توهم زیاد نگران نباش صبح ک از خواب پاشد انشالله سرحاله ی صدقه هم بنداز

تروخدا ببرش بیمارستان

اورژانس بپرس عزیزم بهتر کمک میکنن

وااای توروخدا حواست باشه چیزی نزدیک اوپن نزار از روش بالا بره

حتما دکتر ببرش
خدا رحم کرده

البته برای مریضیش بردیما اما برای اینکه افتاد نبردش

سوال های مرتبط

مامان نیکی خانم مامان نیکی خانم ۱ سالگی
پیرو تاپیک قبلی
دیشب نیکی ساعت ۸ خوابید بر خلاف شبای دیگ زود خوابید چون بعدازظهر نخوابیده بود ساعت ۱۱ آوردمش تو هال مثل هرشب گذاشتمش تو رختخوابش شیر خورد خوابید منم رفتم تو اتاق (تو اتاق رو تختش نمیخوابه ماهم بخاطر اون تو هال میخوابیم)همینک نشستم دیدم بیدار شد سرحاال بود انگار خوابشو کرده بود ب باباش گفت مامان رفت مدرسه؟اونم گفت اره گفت پس آب بده
اب داد و کلی پیش پیشش کرد و رو پا گذاشتش هی نق میزد مامان مامان یهو اروم میشد حرفای عادی میزد منم پشت در قایم شده بودم تا اینک بعد نیم ساعت دیدم صداشون نمیاد منم دراز کشیدم تو اتاق ولی در باز بود یهو پاشد مامان مامان کردو همسرم بغلش کرد و راش برد یهو تو تاریکی منو دید گفت عه مامان هست و...همسرم گفت نه مامان نیست رفته مدرسه باز هی نق میزد و اروم میشد گاهیم گریه بلند و بد میکرد نیم ساعت دیگ هم گذشت تو اون تایم همش با خودم فک میکردم من اگر بخوام شیرشم قط کنم باید بغلم باشه نمیشه که همزمان من هم از خودم محرومش کنم هم از شیر جفتش براش خیلی سخت میشه بخاطر همین از اتاق اومدم بیرون و بغلش کردم تا ده دقیقه محکم بغلم کرده بود و فشارم میداد بعدش گفت جی جی بده و خوابید تا صبح قبل رفتنم تو خواب بهش شیر دادم و رفتم گفتم یوقت بد قلقی نکنه مادرشوهرمو اذیت کنه خیلی گریه کردم با هر اشکش اشک ریختم و تصمیم گرفتم یهو باهم قط کنم چن وقته دارم سعی میکنم بهش کم شیر بدم ولی انگار ولعش بیشتر شده و بیشتر میخواد و میخوره حالا مدرسه تموم بشه یکاریش میکنم