۸ پاسخ

دخترمو یه روز تنها گذاشتم خونه مامانم ، شب که رفتم دنبالش تا صدامو شنید بغض کرد لبهاش آویزون شد

از همون روز اول تو رو میشناسه ، همون ماه اول هم بقیه خانواده رو

بچه اول وقتی سه ساله شد بردمش پیش مشاور چک کنن ،مشاور گفت وقتی نوزاد بود مدت طولانی تنهاش گذاشتی ، بهت اعتماد نداره . دقیقا هم‌درست گفت اون موقع تا ۶ شب سرکار بودم 😭

من الان دخترم ببینه نیستم گریه میکنه بغل باباش اروم نمیگیره تا میام کنارش میبینه هستم ساکت میشه باباش میگ خیلی وابسته شده

واااااااااااای واس منم همین
دهنمو سرویس کرده

من شنیدم بچه از ۳ ۴ روزگی مادر پدرشو تشخیص میده
از روی بو و صدا

یکمم کنجکاو میشن بچه ها تو این سن
چون دراز کش بجز سقف چیزی نمیبینن ولی وقتی بغلته دنیا رو میبینه خوشش میاد

اره پسر من اصلا بغلی نبود الان دایم میگ بغلم کن

از این سن دیگه بچه ها مادر و پدرشونو میشناست و غریبی میکنن

سوال های مرتبط

مامان امیرطاها مامان امیرطاها ۶ ماهگی
دیروز از ظهر تا شب مهمونی بودیم.
پسر بزرگم که از ظهر بازی میکرد و فوتبال میکرد تا شب. امیرطاها هم هی چرت میزد و بیدار میشد، یکم میخندید و باز دوباره میخوابید. دیگه هربار بیدار میشد بغل یکی میرفت. شب ساعت ۹ که خواستیم بریم خونه هردوتا پسرا توی ماشین خواب بودن.
تا کلید انداختیم توی در و وارد خونه شدیم جفتشون بیدار شدن و شروع کردن به گریه کردن. امیرحسین گریه میکرد و میگفت «حالممممممم بده» و عرق سرد کرده بود و هی سرفه میکرد، هر لحظه نزدیک بود هرآنچه از صبح خورده بالا بیاره، جیغ میزد که مامان باید بیاد پیش من بخوابه. از اون طرف امیرطاها از تهِ حلق گریه میکرد و شیر میخواست تا آروم بشه. رفتم امیرطاها رو بیارم که سه تایی پیش هم بخوابیم دیدم امیرحسین گریه میکنه که «فقط مامان تنها پیشم بخوابه» 🤦🏼‍♀️
خلاصه به هر بدبختی بود امیرحسین ساعت ۱۰ خوابید.
ولی امیرطاها هیچ جوره آروم نمیشد. میذاشتمش زمین گریه میکرد که بغلم کن. بغل میکردم گریه میکرد که شیر میخوام. شیر میدادم گریه میکرد و نمیخورد. عوضش کردم، ماساژش دادم، هرررررررکاری میکردم آروم نمیشد ! اصن توی این ۴ماه اولین بار بود این شکلی میدیدمش. دیگه نمیدونستیم چیکارش کنیم ! شوهرم میگفت «باز فلانی این بچه رو بغل کرد و تنظیمات بچه ریخت بهم»
راست میگه تا حالا یکی دو دفعه این اتفاق افتاده بود که بغل این شخص خاص که میرفت شب تا صبح پدر ما درمیومد ولی بازم نه این شکلی ! خلاصه که ساعت ۱:۳۰ خوابید.
جفتشونم صبح ساعت ۵:۳۰ بیدار بودن و توی سر و کله ما 🤦🏼‍♀️

نمیدونم واقعن ! جوری نبود که بگم خسته شده و گریه میکنه ! شاید واقعن انرژی بعضی از آدما بچه ها رو بهم میریزه 🤦🏼‍♀️