دیروز یارا ی کاری کرد ک تو کفِش موندم

آخه برای سنش هنوز خیلی زوده واسه درک تنهایی تنها نذاشتن.🥺

من دوتا خاله دارم که یارا عاشقشونه اوناهم عاشق یارا هستن؛ در این حد که یارا بهشون ماما میگه و اگه بغل اونا باشه نه منو میشناسه نه بغل باباش میره نه مامانم
******

دیروز برگشتم از سرکار پریود بودم حال نداشتم دراز کشیدم
یارا اومد دورم چرخید دستمو میگرفت میگفت پاشو، گفتم یارا خسته م بذار مامان استراحت کنه اومد بوسه بارونم کرد. (خیلی وقته اینکارو میکنه)

خاله م دماغشو عمل کرده اونیکی خاله م زنگ زد ب مامانم ک بریم دیدنش حلیم بخریم ببریم.

مامانم گفت بذار ما یارا رو هم ببریم تو بخواب.


👇👇👇👇
از یارا پرسیدن یارا میری با ما خونه خاله؟ یارا: یوووووووو (ینی نه به ترکی)

گفتن میمونی پیش مامان؟
گفت : بله؟🥹🥹🥹 و بلافاصله برگشت برام بوس فرستاد❤️( که یعنی میمونم پیش مامان تنهات نمیذارم🥰😘)


ینی قلبم اکلیلی شد.💖💖
باورم نمیشد پسر 1.5 ساله من انقد بزرگ شده که نمیخواد مامانشو تنها بذاره. درحالیکه وقتای عادی با مامانم میره یا دنبالش گریه میکنه اصلا منو محل نمیده

تو کی انقد بزرگ شدی قشنگ مامان؟🥹 پر از درک و فهم در این سطح!!!

تصویر
۵ پاسخ

یعنی بچه ها با این کار تمام خستگی از بدن از بین میبرن، یه عالمه آمادگی برای تمام کارهایی که نباید و کثیف کاری داره ما رو با اشتیاق آماده میکنن
دختر من سرش می‌زاره شونم و منو بوس می‌کنه و به من میگه الالا، قلب مارو نشونه میگیرن با این کاراشون
خدا حفظ کنه همه بچه هارو، بخاطر این کاراشون من هیچوقت از هیچ کاریش عصبانی نمیشم

ای جانم خدا حفظش کنه انشاءالله بله بچه های این نسل خیلی مهربونن و هر حرفی می زنی مثل آدم بزرگا متوجه میشن و درک میکنن 🥰🥰

چند وقت پیش جانا دقیق یکسال و یک ماهش بود جاری خواهر شوهرم مهمونم بودن داشتن میرقصیدن با جانا من تو آشپزخونه داشتم کار میکردم تند اومد دستم رو گرفت آوردم یه گوشه تنها باهام رقصید نمی‌رفت بغل بقیه ذوووق زده شده بودم

خداحفظتون کنه برای هم عزیزم دختر منم الان با باباش رفت پیش مامانم

ای جان 😍😍خدا حفظش کنه برات😍😍

سوال های مرتبط

مامان یارا مامان یارا ۱ سالگی
همه از واکسن 18 ماهگی نوشتن گفتم عقب نمونم.
دیروز 4 شنبه واکسن زدیم.
از همون لحظه ورود ب بهداشت خانومه رو چپ چپ نیگا میکرد انگار میدونست قراره چه اتفاقی اینجا بیفته و اون خانومه رو کاملا یادش بود قبلا چ واکسنایی بهش زده 😃😬😂

قد و وزن و دور سر همه رو با جیغ گریه گرفتیم واکسنم که اظهر من الشمسه 😆

❌️❌️❌️ اما قسمتی که به دوستان گهواره ای و منتظر واکسن مربوط میشه :
برعکس پسردایی یارا و خیلی از بچه که چند ساعت بعد پادرد گرفتن و نتونستن پاشونو زمین بذارنش، یارا از همون لحظه که واکسن زدن دستشو گرفت ب پاش و لنگ زد اون پاش. اصلا نمیذاشت کسی ب پاش دس بزنه تا همین چند ساعت پیش که شاید 36 ساعت بود که بچه م میلنگید هنوز نمیتونه خم شه چیزی برداره از رو زمین و موقع لباس پوشوندن و شستنش نمیذاره دیت به پاش بزنیم با اینکه بازی میکنه و نمیتونه چمباتمه بشینه.

🤒🤒🤒 اما قسمت تب کردن. چون نمیذاره تب سنج بذاریم درجه دمای بدنشو نفهمیدم ولی تب ش بالا نبود سرش نرمال و فقط کف دستاش و زیر بغلاش گرم بود یه ذره. کلا 6دساعت ی بار استا میدادم ک بالا نره یه وقت.



‼️‼️‼️‼️ بچه ها باهم فرق دارن بعضیا اصلا تب نمیکنن بعضیا مثه یارا تبشوت پایین میشه بعضیام تب بالا میشن.

خلاصه استرس رو بذارید کنار پاشید برید واکسنشونو بزنید.
🙂🙂
مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۱ سالگی
پسرم می‌ره کوچه. فوتبال بازی میکنن یعنی کوچه ما هفت هشت نفر پسر هستن سه نفرم از اون یکی کوچه میان بازی در واقع من دوست ندارم پسرم با اونایی که از کوچه دیگه میان بازی کنه اونا ده یازده سالشونه پسرم تازه رفته نه سالگی هر چقدرم میگم نرو با اونا بازی نکن میگه میرم باباشم میگه تو گیر نده گیرمیدی بچه بدتر می‌کنه خودشم چیزی نمیگه منم دیروز قهر کردم گفتم اگه این بچه بچه ی منه باید حرف منو گوش کنه اگه نه منم میرم خونه بابام شوهرم پسرم و دعوا کرد گفت دیگه نرو منم نمیزاشت برم خلاصه سرشون گرم شد رفتم خونه ابجیم بعدا با داداشم اینا برم خونه بابام مامانم هم خونه داداشم بود رفتم اونجا برعکس همه فهمیدن دعوام کردن گفتن ما خونه نمیزاریمت😂بچه تو ول کردی بلاخره بچه باید بازی کنه حالا شما جای من چیکار میکنید یعنی من حساسم روبچه ام با هاشون قهر بودم دیروز تولدمم بود شب زود خوابیدم دیدم در گوش هم پیچ پیچ میکنن نگو همسرم به پسرم میگه به خاله اینا زنگ بزن بیان کیک اینا خریده بودن که منو خر کنن
مامان یارا مامان یارا ۱ سالگی
چندبار اینجا از احساسی بودن پسرم پست گذاشتم.

فکر میکردم زوده هنوز براش انقد ابراز احساسات.
مدیریت این همه احساس برای بچه به این سن واقعا چقد کار دشواریه.

پسرم از همون اوایل که بازی میفهمه و باباشو شناخته. میدونست مه با مامان بازی های نشسته و آروم میکنه و با باباش بازی های فیزیکی و بازی هایی ک نیاز ب فعالیت زیاد دارن.

اولین بار 6 ماهش بود وقتی وهرم تعطیلات عیدو خونه بود و روز 14 فروردین رفت سرکار و 7 عصر اومد خونه با اولین ذوق بیش از اندازه پسرمون مواجه شد خنده های بلندش جیغ های ممتدش. همسرم تعجب کرده بود که تاحالا اینکارو نمیکرد چی شد یهو؟ گفتم ببین دو هفته ست خونه ای حالا بچه 5.5 ماهه نبود چند ساعته تو توی خونه رو فهمیده.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

حالا از دیروز ب مدت 3 روز شوهرم رفته ماموریت تهران و مادرشوهرم خونه ماست. دیروز مهمون بودیم مهمون یکی از فامیلای مادرشوهرم که قراره بره حج. با اسنپ رفتیم و پسرم یکسر میپرسید بابا؟ و دستاشو 🤷‍♂️ اینجوری گرفته بود ینی بابا نمیاد؟
عصری رفتیم قدم بزنیم با مادرشوهرم و یارا باز پرسید بابا؟
شام میخوردیم میپرسید بابا؟
موقع خواب هم سوالش همین بود باز بابا؟

من هیچوقت بهش دروغ نگفتم سعی کردم حققیت رو بصورت مثبت بهش بگم همیشه مثلا میگفتم یه دونه میخوابیم پا میشیم یه دونه هم بخوابیم بعدش بابا میاد.

واقعااااا برام حجم این همه احساس بچه به این کوچیکی چقد ظرفیت داره؟
مامان یارا مامان یارا ۱ سالگی
گاهی اینقد خسته میشم دلم میخاد بشینم یه دل سیر گریه کنم
ولی وقتی فکر میکنم بهش بغض راه گلومو میبنده
از بچه داری
مسیولیت خونه
غذا درست کردن
این الرژی سنگین پسر کوچولو

واقعا دیگ نمیدونم چجوری باید اروم کنم خودمو
همش باخودم حرف میزنم پادکست گوش میدم صبر کن درست میشه

بند بند انگشتام درد میکنه استخونام همه تیر میکشه باید برم ازمایش بدم فککنم روماتیسم باشه نمیدونم واقعا
ولی این حجم از درد و دیگ نمیتونم تحمل کنم
اخه ادمی هم نیستم غر بزنم همش گاهی دلم خیلی پر میشه
میام اینجازو میخونم میبینم شرتیط همون مثل همه
امیدوارمیشم میگم پس میگذره
به روتین قبل برمیگردیم


خیلی از مامانم دلگیر میشم
اینگاری ازش خیلی باید بخام تا یه کاری بکنه

درست یارا خیلی شیطون درسته پیر شدن توان بدنی ندارن
ولی واقعا منم کم میارم گاهی
مغزم واقعا خسته میشه
این حجم از گریه جیغ غر
اصلا برام قابل درک نیست

همسرمم که کمک نمیکنه
من تنهایییی تو این زندگی خیلی مسیولیت دارم و واقعا کم میارم گاهی
😔😔😔😔



خدایا کمک کن صبر بده
بگذره این روزا .....
مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
میگم طبیعیه یا من باید نگران باشم که دخترم جدیدا خونه کسی نمیاد و سخت با بقیه ارتباط برقرار میکنه ؟ اصلا با بچه ها ارتباط برقرار نمیکنه چون چند روزه که دارم میبرمش پارک ولی همین چند روز که اومدم خونمون هرچی میگم بیا بریم خونه عمه های من نمیاد!!! میگه نه من پیش مادرجون میمونم تو برو!!!! 🙄
عمه هام حسابی پیرن ولی خیلی به منو نیکا از اول محبت داشتن مثلا یکیشون واسه روز دختر ۷۰۰ داده بود تی‌شرت‌و‌شلوارک که من طرحشو دوست نداشتم بردم عوضش کردم قیمتشو متوجه شدم
یکیشون ۵۰۰ پول داد
از بچگی هم به من اینجوری محبت میکردن تازه شدیدتر الانم به بچم .با بچمم حسابی بازی میکنن باهاش حرف میزنن ولی اصلا باهاشون دوست نمیشه نمیدونم چرا. دیروز رفتم دم در عمم اینقدر گریه کرد گفت نمیام تو بعدا بریم که مجبور شدم برگردم🙄😑😖
چون سنشون بالاست خوشش نمیاد؟ 🤔 اخه دیروز بعد مدتها دوستمو دید باهاش تقریبا داشت ارتباط میگرفتو دوست میشد که فرستادمش خونه پیش مامانم
نمیدونم حالا باید نگرانش باشم یا طبیعیه؟
اینم بگم ما چون قزوین غریبیم خونه کسی نمیریم پارکم نمیریم فقط هر روز صبحو بعدازظهر میریم بیرون راه میریم طبیعتو حیووناتو میبینیم و میدوئیم . منو باباش اهل معاشرت نیستیم لابد به ما کشیده 🙄 نمیدونم والا