داشتم چایی میخوردم تو حال خودم بودم
دخترم اومد گفت مامان ببین اشکانی رو کشیدم (پسر عمش)

وای چقد ذوق کردم
چقد اشک شوق ریختم ک خدایا شکرت این همون بچه دو کیلوی منه ک مادرشوهرم میگفت این زنده نمیمونه
وای بعدش کلی خندیدم خدایی خیلی شبیه کشیده اون قسمت موهاش 😅😅😅😅

تصویر
۹ پاسخ

استوری کن بنویس عمه ش ببین دخترم اشکانی کشیده 😂

پسرمن 1300 بود عمهاش میگفتن این میخوادمثلا فردا مرد بشه🤦🏼‍♀️

عزیز اسم این چیزی که روش نقاشی کشیده چیه

عزیزم دختر منم همینطوری نقاشی میکشه

ای جااانم خیلی خوب کشیده .مادرشوهدت عجب حرف بدی زده
بچه منم ۲۳۰۰بود

عزززیزم، آدمو ذوق زده میکنن با کاراشون

ای جانم. خدا برات نگهش داره😍🥹

بفرس به مادرشوهرت
بگو بچه دوکیلوییم اشکانی رو کشیده😂😂😂😂😂😂

عمش ببینه یک سکته ریزو میزنه 🤣🤣🤣خداوند حفظش کنه برات عزیزم

مقالات مرتبط

چگونه کودک را از پوشک بگیریم
چگونه کودک را از پوشک بگیریم ؟+ فرآیند سه روزه
بازي با كودك دو ساله
بازی های مناسب کودک دو ساله کدام‌اند؟
توضیح بچه دار شدن برای کودکان
توضیح بچه دار شدن برای کودکان
رفتار کودک پرخاشگر
رفتار کودک پرخاشگر و راه‌های درمان پرخاشگری

سوال های مرتبط

مامان لنا مامان لنا ۲ سالگی
لنا رو بردم دکتر گفت عفونت کرده سرما خورده سینش خس خس گفت داره ولی من متوجه نشدم نوتادین نوشت براش بهش دادم تو‌سرنگ ک خودش بخوره وای خورد خفه شد مردم و زنده شدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان hana مامان hana ۳ سالگی
وای بمیرم من ... بچمو بردم مفوق تخصص گوارش گرفت معاینش کرد انشگشتو تا اهر کرد تو مقعد بچه وای بار روانی این موضوع رو من چکار کنمممم
مشاهده ۱۶ پاسخ دیگر
مامان میکائیل مامان میکائیل ۳ سالگی
سلام دوستان وای توروخدا مراقب بچه هاتون باشید
بچه های من از این ویروس جدیده گرفتن الان چهار روزه ‌ ک تب داره خیلی خسته شدم خودمم مریضم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان نازدونه مامان نازدونه ۳ سالگی
به مناسبت تولد سه سالگی دخترم خاطره زایمانم سزارین اختیاری
سه سال پیش آخرین شبیه بود که دوتایی بودیم تا ساعت ۶ درگیر کارای بیمارستان بودم بعدم رسیدیم خونه یادم نیست شام چی پختم اما یادمه حتی شبی که فرداش قرار بود برم زایمان کنم تنها بودم و خودم شام پختم بعدش دوش گرفتم و از ذوق رفتیم تو اتاق دخترم خوابیدیم از شدت استرس گریه کردم و شوهرم دلداریم داد شوهرم خوابید اما من ساعت دو و نیم خوابیدم چهار صبح بیدار شدم رفتیم در خونه بابام مامانمو و سوار کردیم یه مسیر دو ساعته باید میرفتیم تا برسیم بیمارستان من خیلی استرس داشتم برای آخرین بار ضربان قلبشو حس میکردم با خودم گفتم امشب دیگه تک دلت نیست و بغلته دوباره وزنت نرمال میشه دیگخ تنگی نفس نداری و...
نمیدونستم مادری چه شکلیه رسیدیم بیمارستان پرستار خیلی غرزدن چرا یه ربع دیر رسیدیم اونی که سوند وصل میکرد خیلی بیشعور بود هرجا هستی خدالعنتش کنخ بهم گفت خانم زود باش ببینم خیلی تند حرف زد و استرس داد من روی ویلچر نشستم اشکام می‌ریخت شوهرم و مامانم تا لحظه آخر دلداریم دادن رفتم تو آسانسور مردی که منو سمت اتاق عمل می‌برد خیلی مهربون بود و دلداریم داد دکترم خیلی خوب و خوشرو بود رفتم تو اتاق عمل همه مهربون بودن یه خانم پرستار مهربون دید حالم بده برام اهنگ گذاشت و یه کم قرداد منم خندیدم بعدش تکنسین بیهوشی اومد خیلی باملایمت حرف می‌زد گفت ببین فک کن یه سوزن معمولی فرو رفته تو پات تا چهار بشمر تمومه و خودشم شمرد تا چهار و کمرم بی حس شد
بعدش دکترم اومد و خیلی مهربون بود اما بازم استرس داشتم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان maral مامان maral ۳ سالگی
دخترم بردم بهداشت مراقبت داشت ازش برا نقاشی و اینا پرسید دفتر نقاشیش هم باخودش اورده بود دخترم نقاشی هاشو دید همون سیب رو کشیده بود خود ماما هنگ کرد دخترم گفت اینارو خودم کشید ماما بهداشت گفت اسمشو رد میکنم تو لیست حالا نمیدونم لیست چی کسی میدونه پریود بودم دلم شدید درد میکنه نپرسیدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آرادکوشولو مامان آرادکوشولو ۳ سالگی
پسرم سه سالشه با اینکه حاملگی سختی داشتم و پسرمم شیطون هست و... ولی بازم دوستدارم ی بچه دیگه بیارم ک پسرم از تنهایی در بیا و باهم بزرگ شن همش میگه اخه ولی شوهرم بشدت مخالفه و میگه زوده هرچی بهش میگم فایده نداره میگه بزار ۵،۶ ساله بشه بعد.. دیشب خواب میدیدم حاملم وای چقد خوب بود حس خوبی بود و بیدار شدم دیدم خواب بود چقد ناراحت شدم 🥺🥺😔😔😔بنظرتون چکار کنم ک راضی شه؟!
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان سانای مامان سانای ۳ سالگی
وای خدایا امپول بی حسی رو داخل پای دخترم که گوشتش بیرون بود زد دکتر خدا برای هیچکس نیاره انقد گریه کرد دخترم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان جوجه هام مامان جوجه هام ۳ سالگی
بعداز ۵روز بستری بودن پسرم امروز اومدیم خونه هنوزم سرفه میکنه یکمم بعداز ظهر تب کرد انقد ترسیدم چون تبش کامل قط شده بود تو بیمارستان. بعدم ک متوجه شدم اون یکی پسرم ک پیش مادرشوهرم گذاشته بودمش ۵روز نگهش داشتن دیروز پدرشوهرم بچمو زده نشستم اننننننقد گریه کردم انقد دلم ب حال خودم و بچه هام سوخت نوشوهری دارم‌ درست حسابی دارم‌ک مسئولیت پذیر باشه ن خانوادش ب دردم خوردن دوتا بچه رو ب دوش کشیدم بزرگ کردم حالا واسه ۵روز ک نبودم نمیشد بچمو نگهداشتن بفهمم کتکش‌زدن چقدر میتونه ی آدم حیوون باشه ک با امانت مردم اینکار کنه معلوم‌نیس چقدم دعواش کردن این موضوع هم خواهرشوهرم بهم گفت کوچیکه ۷سالشه هنوز ب شوهرم چیزی نگفتم بنظرتون چیکار کنم‌واکنشی نشون بدم یا بسپارم همیشه ب دست خدا....؟💔
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان پِرَنسِس مامان پِرَنسِس ۳ سالگی
خدایا هرچی بگم شکرت بازم کمه ۱۰ روز مونده به تولد دخترم و تو دوباره امروز دخترمو بهم هدیه دادی .. امروز دخترم دراور انداخت رو خودش خدا خیلی بهمون رحم کرد که چیزیش نشد من هنوز اشکام بند نیومده اینم دستم وقتی داشتم بچمو از اون زیر درمی‌آوردم🥲
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان دلسا🎀 مامان دلسا🎀 ۳ سالگی
مامانا دخترم کنسرو تن ماهی باز شده رو ک پریشب باز کردیم خوردیم، مجدد برداشته خورده ازش. من مهمون داشتم داشتم تو اتاق حاضر میشدم اینم رفته سریخچال تن ماهی روبرداشته خورده. بنظرتون خدایی نکرده مشکلی پیش میاد؟ من میخاستم مصرفش کنم ولی چون دوروز گذشته بود تصمیم داشتم بندازم دور. ولی دیدم دخترم ازش خورده خیلی نگرانم. جوشونده بودم و تویخچال بود😥😥
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان محمدحسام مامان محمدحسام ۳ سالگی
سلام بچه ها همین الان از یه چیزی یادم اومد چقد دلم گرفت و غصه دار شدم
من تغاری بودم و بچه ی پنجم خونواده
هروقت خواهر و برادرام میخواستن رختخوابا رو جمع کنن من میرفتم وی همون تشک و پتو دراز میکشیدم و اونا با شوخی و خنده جریانو برگزار میکردن و منم کلی میخندیدم الان بچم همون کارو میکنه بار سوم حوصله م سر میره و یا داد میزنم یا اون کارو ول میکنم تا بره اونور...میخوام بگم از این دست امور خیلی زیاد بود و من با خواهر برادرام کلللی اینجوری حال کردم و الان میبینم ک توی دهه ی ۳۰ سالگی ام و زیاد حوصله ی حال کردن با بچمو ندارم شایدم دارم اما کاری که ۴تا خواهر و برادری که مث من بچه بودن و عاشق بازی بودن رو من ۳۰ ساله اگه بخوامم نمیتونم انجام بدم!
چند وقته ک توی اقدامم و باردار نمیشم و مشکلات رحمی هم دارم خیلی دلم بچه میخواد و واااقعا دلم از تنهایی و بی همزبونی بچم به درد میاد
خواستم بگم اگه امکانشو دارین حتما بچه بیارین تک بچه خیییییلی گناه دارخ حتی اگه مهربون ترین پدرومادر دنیا باشین بچه هم بازی و همزبون میخواد اونم کسی ک باهاش توی یه خونه باشه نه همسایه خواهر و برادر میشه نه فامیل!به بچه هامون ظلم نکنیم فکر نکنیم همه چی اسباب بازی و دوچرخه و مسافرته...ب حرفام فکر کنین
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان ❤ hana ❤ مامان ❤ hana ❤ ۳ سالگی
آخر شبی یکم درد دل کنم بعد بخوابم 😅😅😅

شوهرم یه ماهه ک نیست رفته اصفهان واسه خاطر کارش ....
دخترم یه هفتس ک بشدت بهونه گیر شده و مدام میگه پس بابا کی میاد
اون سرکار نمیتونه بیاد ما بریم پیشش
صب ک بیدار میشه میره اتاقا رو دنبال باباش میگرده
چیزی هم نمیگه بعدش یه گوشه کز میکنه

از ۹ صب ک بیدار میشه تا ۱۱شب ک بخوابه باهاش وقت میگذرونم بازی بیرون مغازه نقاشی .....

دیگه واقعا کم اوردم
احساس میکنم دخترم از دوری پدرش داره افسرده میشه تلفنی و تصویری ک با باباش حرف میزنه بغض میکنه

گوشیمو میبره تو اتاق ب باباش ویس میده بعد میرم گوش میدم ب صداش گریه ام میگیره
همش میگه بابام دلم برات تنگ شده
بابا بیا دیگه
بابا نهار اینو خوردم
بابا رفتم اینو خریدم
بابا رفتم حموم
واسه باباش توضیح میده کلان هر روز شرح حال میده 😅😅
باباشم خیلی وقت میزاره تک تک ویس هاشو جواب میده با اینکه کارش خیلی شلوغه و احتیاج ب تمرکز زیادی داره

امروز بردمش تو حیاط مادرشوهرم گفت بزار بیاد پیشم تنهام
یعنی شاید ۲ دقیقه طول کشید تا رفتم دستشویی و بعدش رفتم دنبالش دیدم یه نعلبکی چایی با ۶ تا قند داده ب بچه ....میخندید میگفت ۶ تا قند بهش دادم بخوره
خواهش کردم ازش ک اصلا ب بچم چایی و قند نده
ب زور خودمو نگه داشتم چیزی نگم بهش بخدا

چقدر زود بزرگ شدیم چقدر مادر بودن ما رو پخته و با تجربه میکنه چقدر سختی ها رو بخاطر بچمو ن تحمل میکنیم و دم نمیزنی
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نورسا☀️ مامان نورسا☀️ ۳ سالگی
با توجه به تاپیک قبل.از تجربه اولین روز،از پوشک گرفتن بگم
اصلا امروز💩 نکرد طفلی. با اینکه تحت فشار نذاشتمش ولی قشنگ مشخص بود داره ولی نمیکنه .برای اینکه پاهاش اذیت نشه پاتی (توالت فرنگی کوجولو)گذاشتم واسش باز فقط جیش کرد..چندبارشم جایزه دادم مثلا شکلات آدامس آبنبات ....بعد غروب رفتم باشگاه به همسرم سپردم حواسش باشه و کلی سفارش کردم
تاپیک قبل بهتون گفتم که پوشک شورتی پاش کردم گفتم این شورته
خلاصه از باشگاه برگشتم به همسرم گفتم بردیش دستشویی؟
گفت نه گفت ندارم😐😐حالا فکر کنید من یک ساعت و نیم نبودم
رفتم دیدم بله تو اون پوشک شورتی کرده جیششو. چقد عصبی شدم مردا سلطان گند زدن به برنامه ها هستن . گفته بودم نباید بفهمه می‌تونه توی اون جیش کنه ...
حالا کلا امروز دو سه بار خودش گفت مامان جیش دارم ولی بقیشو خودم بردمش
چیکار کنم بذارم خودش بگه یا خودم ببرم؟مشاور گفت باید خودش بگه انقد تو شلوارش جیش کنه آزمون خطا کنه تا بفهمه 😫😫😫واقعا تحمل این مورد ندارم
عکس نامرتبط
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان دوتا پسرام مامان دوتا پسرام ۳ سالگی
سلام‌مامان های گل چطورین چخبر
من که یه مدت نبودم انقدر که درگیر بودم. درگیر پرستاری از مادر و سفر و...
و بالاخره تونستم دوباره عین قبل برگردم به زندگی 😂و برای خودم وقت بزارم
یکی از کارایی رو که قبلا میکردم و دوباره شروع کردم و بابتش خرذوق ترینم
همین باشگاه رفتنه خدایا شکرت 😍
واقعا وقتی باردارشدم افسردگی گرفتم ک چرا دیگه نمیتونم باشگاهمو برم و خداروشکر رو روال افتادم و پرانرژی شروع کردم ...🥰
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان لنا مامان لنا ۲ سالگی
یعنی واقعا تف تو این داروها شربت دکتر داد دوبار بچم‌باهاشون خفه شده یعنی خفه شد من فرار کردم مامانم بلندش کرد وای مردم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر