تو خودت اولش میگی با حرف دیگران باردار نشدی
بعد اخرش میگی چرا بهم نگفتین اینجوریه؟ 😐😐😐😐
خو اگه خودت تصمیم گرفتی.. باید راجب تصمیمتم خودت مطالعه میکردی خواهر
بنظر خودت نباید با ۳۶ سال سن اول تحقیق میکردی🤔
بارداری و بچه داری از اول سخته تا اخر حتی بچه ات ازدواج هم کنه باز مشکلاتش دامن گیر شما هست
فقط شما سختی نمیکشی که اینقدر شاکی هستی
اینم میگید نگران از دست دادنش میشید بله طبیعی هستش من انقد گریه میکردمم ولی یبار رو به قبله از خدا خواستم و به خودش سپردم خودش نگهدارش باشه همیشه... از اون موقع به بعد خیالم راحت شد و همیشه هم دعا میکنم از هر لحاظ..
نمیدونم چرا هیچکی درکت نکرده و تو کامنتا یجوری حرف زدن انگار تو مقصری...ولی من میفهممت و بهت حق میدم،از دردهای جسمی بگیر، تا استرس تکون نخوردن و سلامت بچه و نوع زایمان و صدتا چیز دیگه🥲🥲ترک های بدن،نگرانی بابت جمع شدن شکم،سوزش سردل،درد پا و کمر، ورم دستو پا،سنگینی بدن،داغون شدن پوست و مو،حتی محروم شدن از یه کاشت ناخن یا رفتن به سالن...تغییرات اخلاقی، بهم ریختن هورمون ها،گاهی اوقات درک نشدن توسط شوهر...دل نازک شدن...همه رو درک میکنم.
چقدر ناامید و عصبانی
خوب نمیآوردی عزیزم
بچه اینقدر لذت داره و عزیزه که اصلا این سختیاش به چشم نمیاد
هرکسی دیدگاهش متفاوته
اما اون وجودی که میگی از خودت بکنی ارزش اینو داره ببینی یکی از خودت داره رشد میکنه
مادر شدن همینه از روز اول سختی داره استرس داره تا دور از جون سرتو بزاری زمین بمیری همش نگران بچه ای ولی خب شیرینی و لذت بچه خیلی خیلی بیشتراز همه ی اینایی که گفتیه .همین که به دنیا بیاد شیر بخوره دلت براش غش میره
دوستت داشتن که گفتن بیاری ده سال پیش
من اولین باردیم ۲۲ ساله بودم
دومی ۳۰ ساله
سومی ۳۸ ساله
سن بالای سی سال بارداری بسیااااار سخته ، هر ماه یه چالش و درد داری ،بچه میاد حوصلشو نداری
اونا دوستت داشتن میخواستن تا سن و سال کمتری داری بچه بیاری تا عوارض نکشی
این روزا میگذره
الان آخرای بارداریه سنگین شدی حق داری واقعا ،بزار بغلش کنی ،بوش کنی همه این خستگیا دود میشه میره هوا
من قبل ترمه ناخواسته باردار شدم اما دوستش داشتم متاسفانه تو هفته ۷ تو حموم وقتی تو خونه تنها بودم سقط شد ،فک کن حموم پر خون بود یه جسم ماهی مانند افتاده بود کف دستم ،درد داشتم ،هیچکس نبود
بعد اون دکتر گفت تا ۳ ماه اقدام نکن بعدشم طول کشید تا ترمه رو خدا داد
تو این پرسه خیلی داغون شدم یادمه یه روز رفتم داروخونه ضدآفتاب بخرم یه خانمی اومد شیرخشک بخره دیگه نتونستم وایسم اومد بیرون اونقدر گریه کردم
یا ۹ ماه بعد جشن تعیین جنسیت دوستم بود باید میرفتم کل روز تو خودم مچاله شدم و خودم شاد نشون دادم رقصیدم و خندیدم اما از درون خورد شدم چون بچه من اگر میبود باید همین روزا به دنیا میومد
خلاصه با این ضربه روحی که خوردم وقتی خدا ترمه رو لطف کرد بهم داد تمام مشکلات و پذیرفتم حتی چند روز پیش خواهرم میگفت خیلییی پیر شدی اصلا داغون شدی یه کم به خودت برس ولی وفتی ترمه رو نگاه کردم که داره سعی میکنی چهاردست و پا بره حالم خوب شد
این روزا طبیعیه عزیزم میگذره ،کوچولوت بزرگ میشه باهم کلی خوش میگذرونید
انشالله همیشه سلامت باشید
منم تو بارداری یه تایمی اعتماد ب نفسمو از دست دادم و خیلی گریه کردم بخاطر هیکل و اندامی ک دیگه مثل قبلا نبود. اما پای تصمیمم وایسادم. چرا؟ چون تصمیممو با اطمینان گرفته بودم و حتی لحظه ای بابتش پشیمون نشدم.
وقتی هم ک بچمو دیدم و حالا ک دارم بزرگش میکنم اونقدر حس خوبی دارم و اونقدر دوسش دارم ک فکر میکنم واقعا ارزششو داشت
شاید از اون مدل خانما باشین که بچه دوس ندارن پس تمام این حس هاتون قابل درکه.
و چقدر حرف دل منو زدی و همه گفتن بچه بیار خیلی وقته از عروسیت گذشته شوهرم گفت بچه میخواد ولی دریغ از اینکه بهم بگن تو زمین تا اسمون فرق میکنی و نابود میشی منی ک تا سر کوچه میرفتم باید ارایش میکرد الان وقت نمیکنم اصلاح کنم حموم بزور میرم باید وایسم شوهر بیاد پیش بچه ی حموم برم انقدر همه چیز تغیر گرده از هیکل و پوست و جسم ک دیگ بیزارم تو ایننه نگاه کنم ب نظرم اینایی ک میگن ن عالی حالمون خوبه یا ژنشون خیلی خوبه بدنشون ک هیکلشو برگشت بحالت عادی افسرگی اینو دیگ ندارن یا ی کمکی دارن ک همیشه باهاشون و ب کارای قدیمشون میرسن
اینا باور کنید بیشترش بخاطره بارداریتونه حساس شدین
تاپیک قبلیتون رو هم خوندم
به هممون گفتن هممونم به اطرافیانمون باز میگیم خودم ۱۸ سالگی باردار شدم خیلیم میگفتن که بیار ولی میدونستم ترک میخورم سخته خیلیم اذیت میشم
من کلی ترک خوردم افسرده شدم
بعدا باهاش کنار اومدم ولی کسیو مقصر ندونستم چون خودم انتخاب کردم اطرافیانم هم از روی خواستن گفتن
قشنگ یادمه میگفتم خدایا شکرت که پسرمو بهم هدیه دادی منو لایق دونستی
انقدر شیرین میشه که پشیمون میشید چرا همون ۱۰ سال پیش نیاوردین
سعی کنید به چیزایی که زیاد مهم نیست خودتون رو اذیت کنید
عزیزم اینارو همه تجربه میکنن ولی حس مادر شدن خیلی قشنگ تر از اینایی هست که میگین برای هممون سخته ولی لذتم داره
چون دیدگاه ها متفاوته عزیزم قطعا رسیدن به خواسته ها هرچی که باشه خوبی ها بدی هایی در پیش داره که بازم بستگی داره هر انسان از چه زاویه ایی نگاه کنه
زیادی حساس نشدی؟ اینا یه ورند عادیه که هر خانمی طی میکنه
وای چطور دلت میاد این حرفا رو بزنی بچه قشنگی زندگیه
چقدر امشب عصبی🥺😐
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.