۸ پاسخ

من از اول ۳۹ دردام کم کم شروع شد مثلا نیم ساعتی میگرفت و ول میکرد در حد درد پریودی اما من اهمیت ندادم همچنان به ورزشام‌ادامه دادم و دردام کم کم هی روز به روز بیشتر میشد وارد ۳۹ هفته و ۲ روز شدم دردام دگ غیر قابل تحمل شده بودن اینجوری بود که مثلا یک دقیقه درد نداشتم اما ۱۰ دقیقه درد داشتم اونم شدید جوری که عرق میکردم
وقتی که دیگه دردام خیلی شدید شد تا ۱۱ شب تحمل کردم دیدم دگ نمیشه رفتم بیمارستان دوباره معاینه کردن گفتن وقت زایمانته ۷ سانت بازی دگ با ماما هماهنگ کردن‌اومد بیمارستان و رفتم ورزش کردم زیر دوش کیسه آبمو پاره کردن ولی موقع دردام اصلا جیغ نمیکشیدم سعی میکردم تحمل کنم ولی حس مدفوع داشتم که دکتر گفت مشکلی نداره
خلاصه که کیسه آبو که دیگه پاره کردن بچه چون تو لگن بود خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم اومد پایین
ینی من ۱۱ رفتم بیمارستان ۱۱:۳۰ بستری شدم و ساعت ۱۲:۳۰ شب پسرمو دادن بغلم که قشنگ ترین حس دنیا بود
اینم از تجربه زایمان من امیدوارم که مفید بوده باشه
و اینگونه پسر قشنگ من روز سه شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ قدم تو زندگیمون گذاشت و زندگیمونو قشنگ تر کرد
الان که تحربه زایمانمو نوشتم ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
ساعت:۱:۵۵

عزیزم بچه رو با چه وزنی بدنیا آوردین
میشه بگین چون زایمان طبیعی بودین

عزیزم سونوگرافی وزنتون رو نگاه کردم دقیقا وزن نوزادتان سی و دو هفته مثل مال من بود میشه بگید تا موقعی که به دنیا اومد وزنش جقدر شده بود؟

چقدر خوب عزیزم خداروشکر منم از هفته ۳۲ ورزش می‌کنم و بچم سفالینه انشاالله که منم بتونم زایمان خوبی داشته باشم

بسلامتی عزیزم قدمش پر از خیر باشه چه زایمام راحت و سریعی داشتی همه طبیعیا زیر دوش اب میرن؟؟؟

بسلامتی عزیزم قدمش مبارکه😍😍😍
ی سوال چرا دوسداشتی طبیعی زایمان کنی؟

بسلامتی عزیزم
شما چن هفته آخرین سونو رو رفتی فهمیدی چرخیده و ورزشاتو شروع کردی؟
منم همین مشکلو دارم ولی دکتر ۳۸ هفته آخرین سونو رو گف برم

سلام عزيزم بسلامتي خداروشكر ميشه بگي چيا گفت بخوري ؟ منم ٣٩ هفته ام نميدونم چي بخورم دهانه ي رحمم باز بشه و اينكه درد داشتي؟ طاقت فرسا بود؟؟

سوال های مرتبط

مامان آوین🎀💖 مامان آوین🎀💖 ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان
من قبل اینکه زایمان کنم خیلی دوس داشتم طبیعی زایمان کنم سونو ۳۲ هفته رفتم گفت بچه سفالیکه دیگه سونو نرفتم مامای خصوصی گرفتم بهم ورزش داد و گفت پیاده روی کنم و اینکه دیگه لازم نیست برم پیش دکتر خودش منو معاینه کرد یه بار گفت لگنت خوبه بار دوم گفت بد نیس که کاش میرفتم دکتر هم معاینه می‌کرد سونو هم کاش ۳۷ هفته میرفتم من ورزش ها رو بعضی روزا انجام می‌دادم دیگه وقتی همه کارام رو انجام دادم روز بعد با ورزش و پله نوردی کیسه آبم باز شد رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن ۱ سانت بازه که مامای خودم آخرین بار گفته بود ۳ سانت بازه زنگ زدم بهش گفتم اونم با پرستارا صحبت کرد قرار شد ۴سانت که باز شد بیاد خلاصه منو بردن لیبر یه ماما اومد منو معاینه کرد هنوز درد نداشتم گفت اگه تا ساعت۱۲ دردات شروع نشن آمپول فشار میزنن دیگه ورزش بهم داد انجام دادم ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود آمپول فشار زدن ساعت ۱۲ بود معاینه کردن ۴ سانت باز شده بودم زنگ زدن ماما اومد منم چون آمپول فشار زده بودن دردام شروع شده بود خیلی شدید بودن جوری که نم میتونستم بشینم نه ورزش کنم خلاصه ماما اومد معاینه کرد که من تازه اونجا فهمیدم معاینه چیه😑با هر سختی بود معاینه شدم چند بار ورزش هم خیلی سخت بود انجام دادنش که اونجا پشیمون شدم از انتخاب طبیعی کاش رفته بودم سزارین خیلی بهم گفته بودن نرو طبیعی پشیمون میشی گوش نکردم خلاصه بعد کلی درد کشیدن و معاینه شدن فول شدم که آخر معاینه کردن من چون بچه بجای سرش صورتش تو کانال بود دکتر کشیک اومد منو اورژانسی سزارین کرد اینطور من هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین شدم ولی اگه برمیگشتم عقب اصلا زیر بار زایمان طبیعی نمی‌رفتم خیلی سخته
مامان دلوین جونم مامان دلوین جونم ۶ ماهگی
خوب میخوام تجربه زایمانم رو بعد از چند روز بزارم
داستان از روزی شروع شد، که من رفتم برای خودم ماما خصوصی بگیرم، وفتی برای بستن قرار داد ماما رفتم، ماما ازم یه صدای قلب بچه شنید که گفت برای محض اطمینان برو یه ان اس تی بده، منم چون دکترم بر حسب سونو بهم تاریخ داده بود 14 اردیبهشت و من 6 اردیبهشت برای ماما رفتم ،گفتم کووو تا تاریخ زایمانم هنوز 9 روز مونده ،حتما دستگاهش خراب بوده که موقعه خدافظی ماما گفت تاریخ زایمان بر حسب ان تی که میگیرن برای تو رو چندم زدن منم گفتم فک کنم 10 هم چون دقیق یادم نبود ،ماما گفت خوب خوبه برو ،تا اینکه رسیدم خونه تاریخ زایمان رو نگاه کردم زده بود 7 اردیبهشت ،دست و پاهام یخ کرده بود و شب قبل زایمان هم با همسرم بحث کرده بود،کمر درد و استخون درد شدید داشتم رفتم زیر دوش اب گرم و کلی گریه کردم و ورزش کردم،صبح که شد به شوهرم گفتم نمیخواد بری سرکار بیا بریم من ان اس تی برای بچه بدم و بیایم،دیگه خلاصه با شوهرم رفتیم بیمارستان 17 شهریور و نوار قلب دادم و ماما بیمارستان گفت خوبه برو خونه،داشتم برمیگشتم که از بیمارستان به شوهرم زنگ زدن که نگران نشید ولی سریع برگردید دکتر شیف نگاه کرد نوار رو گفت خودش برای محض اطمینان میخواد نوار قلب بگیره و بگید خانومتون اب زیاد بخوره،منم همون موقعه استرس شدید گرفتم که چی شده...😭