تجربه زایمان طبیعی
پارت آخر

خب من که رسیدم بیمارستان معاینه شدم دهانه رحم 2سانت بود و از اونجایی که فشارم داشتم بستری شدم گفتن برو برای nst که ببینیم چطوره اوضاع بعد nst دیگه
باز معاینه شدم 3سانت شدم
برام آمپول فشار زدن تو سرم کم کم دردام شروع شد اولش تا 5سانت درداش قابل تحمله و واقعاً با دم و باز دم اوکیه درداش مدام نیست در حد 10ثانیه طول میکشه
خلاصه من ماما همراه گرفتم 5سانت به بعد با ماما همراه گذشت دردام زیاد بود ولی واقعا ماما همراه نبود نمیتونستم کنترل کنم دردامو اون ورزشا و ماساژا خیلی کمکم کرد یا اون لحظه یکی کنارت باشه خیلی خوبه برای روحیت
یه نکته من نه گاز اکسیژن نه اپیدورال هیچ کدوم انجام ندادم چون شانس من اون موقعه شب دکتر اپیدورال نبود و گاز اکسیژن هم تموم شده بود ولی در عوض ماما همراه داشتم من دردام از 10شب شروع شد البته کم کم تا 3شب که آرتا فسقلی به دنیا اومد
اینم بگم اتاق زایمان فقط 10دیقه بیشتر نبودم چون برش میزنن و زور اخرتو میزنی بچه زودی بیرون میاد و راحت میشی همون لحظه دردات تموم میشه
یخورده اتاق قبل زایمان درد میکشی چون تا سر بچه پایین نیاد نبینن اتاق زایمان نمیبرن
در آخر اصلا نگران زایمان نباشین چند ساعت بیشتر نیست خیلی سخت بگیرین سخت میگذره
ایشالا که همتون به سلامت زایمان کنین اوناییم که منتظرن دامنشون سبز بشه ✨👩🏻‍🍼

تصویر
۱۲ پاسخ

چند هفته زایمان کردی عزیزم

مبارک باشه عزیزم 🌹
ماشالا وزن نینیتون خوب بوده ، خیلی بخیه خوردین ؟

بسلامتی قدم نو رسیده مبارک 😍

هزینش چقد بود؟

عزیزم ماما همراه چجوری گرفتی؟

مبارک باشه قدم گل پسرت عزیزم🌺💖کدوم بیمارستان زایمان کردی بسلامتی؟

ای جوووونم قدمش مبارکتون باشه😍💋

میارکه بسلامتی عزیزم.اخر ارتا جون چندهفته به دنیا اومد؟؟

مبارکه عزیزم وزن بچه چقدر بود وبستریش که نکردن

قدمش مبارک باشه

منم چند روزه دل پیچه دارم هی بچم سفت میکنه ولی امروز کمر درد دارم حساس می‌کنم کمرم سنگین شده نکنه زایمانه

مبارکه قدمش پرخیر وبرکت باشه

سوال های مرتبط

مامان حانیه و علی مامان حانیه و علی ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

سلام مامانا. من ۶/۵/۴زایمان کردم.
۳۹هفته و ۶روز و چون دردای خودم شروع نشد روز قبلش دکتر معاینه تحریکی کرد. یکم درد داشتم ولی هر چی به شب نزدیک میشد دردا کم میشد.
دیگه صبح ساعت نه و نیم بستری شدم و با آمپول فشار دردا شروع شد.
من زایمان دوم بود اولی هفت ساعت درد کشیدم تا بدنیا اومد ولی سر پسرم نه و نیم که سرم رو وصل کردن یواش یواش دردا شروع شد. ولی تقریبا همون ساعت اول کیسه آبم پاره شد. روند دردا خیلی خوب بود و چندتا آمپول زدن که متفاوت از زایمان اولم بود. خلاثه در کمال تعجب نزدیک دوازده دیدم احساس دفع دارم و ماما گفت که بچه داره میاد و دکترم رو صدا کرد.

برام جالب بود چون دردا نسبت به زایمان اولم بهتر بود و تا لحظه زایمان تایم بدون درد هم داشتم ولی زایمان اولم دیگه اون آخرا همش درد بود.
خلاصه روند دردا ها خوب و قابل تحمل بود و سعی کردم ورزش هم انجام بدم. ولی خوب چون سر بچه یکم بزرگ بود اون لحظه تولد خیلی سختم شد و خدا روشکر بچه سالم بدنیا اومد.
ان شاالله همگی به سلامتی زایمان کنید.
مامان رز و راحیل ❤😍 مامان رز و راحیل ❤😍 ۱ ماهگی
پارت چهارم ❤
خلاصه صبح شده من هنو درد نداشتم دوروز تو بیمارستان برام خیلی سخت بود ولی چاره نداشتم نزدیکا ظهرکه شد من دیدم خانمی اومد بهم گفت من هواتو دارم میام بهت سرمیزنم دوسه تا دانش جو آورد گذاشت بالا سرم با یه ماما بعد شروع کردن امپول فشار زدن اول دردام کم بودن تا دوساعتی بعد اومدن امپول فشار قوی زدن اونطوری کم کم دردام زیاد زیاد قابل تحمل نبودن بلندمیشدم ورزش میکردم
ولی نمیذاشتن همش. رو تخت دراز کشیدمو درد کشیدم
البته من چون کیست بارتولن داشتم موقع زور زدن برا زایمان سر بچه گیر میکرد تو دهانه رحمم یا واژنم هرچی سعی میکردم نمیومد... اخرش دکتر همون بیمارستان اومد بالا سرم گقت رو تخت دارید میکوشیدش ببریتش اتاق زایمان بردنم اونجا دوسه نفر افتادن رو شکمم که بچه سرش درومد و اومد دنیا این کیست لعنتی خیلی عذاب آور بود جلویی که من زایمان کنم شوهرم پول داده بود دکتر که بعد زایمان کیستمم تخلیه کنه حدود یه ساعت تو اتاق زایمان بودم رو دستگاه تا کیستمم تخلیه کردن و بخیه کردن خیلی بخیه نخوردم چون بچم ریز بود ولی تخلیه این کیست خیلی اذیتم کرد... به یاری خداوند دختر نازمو دیدم بردنم بخش و دراز کشیدنم رو تخت ولی مثل بقیه نمیتونستم تکون بخورم چون من هم کیست بود هم زایمان اینم داستان زایمان من
❤❤😘
مامان Yazdan🥹💙 مامان Yazdan🥹💙 ۲ ماهگی
پارت سه😅

دیگه چون درد نداشتم با ماما همراهم ورزش کردیم و برام طب فشاری و ماساژ و انجام داد
واقعا راضی بودم چون از ۵/۳۰ که ماما اومد سر یک ساعت من فول شدم و دکتر اومد معاینه کرد و گفت فول شده یکم رو تخت با کمک ماما همراهم زور زدم که سر بچه کامل دیده بشه و نهایت ساعت ۷ بردنم اتاق زایمان
و ۷/۱۵ دقیقه فقط با دوتا زور محکم و قوی پسرم به دنیا اومد😍

واقعا پیشنهاد میکنم بجای جیغ و داد کردن با نفس دردارو رد کنید ..ماما همراه حتما بگیرید که خیلی کمک کننده است ...و در نهایت با کادر پزشکی همکاری کنید چون به نفع خودتونه
من خیلی همکاری کردم اصلا جیغ و داد نکردم هرچی گفتن انجام دادم و... و لحظه ای که دکتر بچمو دراورد گفت واقعا دوس دارم سه بار دیگه جلوم زایمان کنی از بس که همکاری خیلی خوبی داشتی کیف کردم از همکاریت❤️

خلاصه اینم از تجربه من
درکل از انتخاب زایمان طبیعی راضی بودم و خوب بود
از کادر بیمارستان و ماما همراه و اپیدورال هم واقعا راضی بودم خیلی خوب بود
مامان گل🌸 مامان گل🌸 ۱ ماهگی
سلام اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم سه شنبه ۳۱ تیرماه رفتم معاینه ۱ سانت بودم بعد از معاینه دردلگنم شروع شد تا صبح فردا انقباض با درد زیاد داشتم رفتم بیمارستان معاینه کردم ۲ سانت بودم باز برگشتم خونه تا ۷ غروب رفته رفته دردام بیشتر میشد ک نمیتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان ۳ سانت شده بود قرار بود بستریم نکنن ولی چون راهم دور بود بستریم کردن تو اتاق تنها بدون گدشی و همراه واقعا برام ترسناک بود تنهایی یک طرف دردام هم یکطرف هر یک ساعت ماما میومد معاینه میکرد تا ۱۰ شب ۳ سانت بود ولی باهر معاینه دردام بیشتر میشد تا ۱۲ شب شد ک معاینه کرد ۵ سانت شدم دردام ک افتضاح شده بود دوتا ماما اومدن بالاسرم کیسه ابمو پاره کردن اون لحظه واقها ترسناک بود از ترس میلرزیدم بعرش دکتر اومد اپیدورال تذریق کرد ک اصلا درد نداشت ماما میگفت اپیدورال تا ۷۰ درصد بی حس میکنه ولی من ۱۰۰ درصد بیحس شده بودم ک عالی بود بعد از این تا دوشب من فول شدم بدون هیچ دردی بعدش اپول فشار زدن زور زدنم شروع شد تا ۳ کله بچه گیر کرده بود ی جا نمیدونم دقیق برای چی پایین نمیومد ک دکتر اصلیم اومد با چند تا حرکت بچه رو در اورد بدون هییییییچ دردی و بخیه خوردم اینگونه بود ک دخترم ساعت ۳:۲۰صبح ۲ تیرماه ب دنیا اومد واقعا راضی بودم از طبیعی با اپیدول ب شماهم پیشنهاد میشه❤️بمارستان تخت جشمید کرج دکتر اکرم هاشمی
مامان نورِ زندگی🤍 مامان نورِ زندگی🤍 ۲ ماهگی
تجربه زایمان_پارت۲
رفتیم بیمارستان، ماما معاینم کرد و چشمتون روز بد نبینه😑چون خونریزی داشتم و دردام شروع نشده بود معاینه تحریکی میکرد که دردام شروع بشه که واقعا سخت بود!!
معاینه معمولی رو من قبلش رفته بودم مشکل نداشتم ی چیز عادی بود برام! ولی تحریکی سخت بود😪
اینم بگم هر چیزی که برای ما خوشایند نیست دلیل نمیشه ک حتما طرف با ما خصومت شخصی داره!اون ماما با معاینه تحریکی خیلی منو اذیت کرد اما اگه اون کارو اون شب انجام نمیداد الان ممکن بود بچه ی من دچار مشکل بشه یا خدایی نکرده اتفاق بدتری بیفته🫠
خلاصه بعد کلی معاینه تحریکی من دردام شروع شد اولش قابل تحمل بود با همون دردا و همزمان خونریزی رفتم بستری شدم و دردامم هی شدید تر میشد
برخلاف تصورم ک فکر میکردم از پس درد زایمان طبیعی بر میام،تازه دوسانت شده بودم ولی داشتم از درد شدیدش روانی میشدمم😑و واقعا وسط کار مث چی پشیمون بودم
خدا خودش به دادم رسید که ماما اومد معاینه کنه و ببینه من چند سانتم که انقدررر دارم دادوبیداد میکنم😅که دید هنوز دو سانتم!ولی
ادامه پارت بعد
و م
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان آرتین 😍 مامان آرتین 😍 ۱ ماهگی
ساعت ۴صبح بودن اومدن آمپول فشار رو باز کردن دردام بیشتر بیشتر میشد و من دیگ کم کم صدام در میامد دست خودم نبود اصلا ولی به زور خودمو نگه میداشتم ولی بعضی وقتا داد میزدم هر کی می‌آمد نگاه میکرد میگف نرم نرمی و اینکه صبح بود نمی‌دونم ساعت چند بود اونایی که اونجا بودن و داد میزدنو درک کردم همونجا اومدن گفتن مریض زود پیشرفت کرده زنگ زدن ماما همراه نیم ساعت گوشی ج نمیداد اومد گفت فک نمی‌کردم اینقدر زود پیشرفت کنی و برام گاز انتونکس آوردن اگه اون گاز انتونکس نبود من مرده بودم🥲🥲
دردم که می‌آمد تنفس میکردم دردم میرف کلن خداروشکر بخاطر وجودت گاز انتونکس😂😂
بعدش ورزش انجام دادیم نیم ساعت فقط زور دادم تا سر بچه دیده بشع تا ماما همراهم اجازه بده ببرنم اتاق زایمان چون تو اتاق زایمان اذیتم میکردن ماما همراه منو اذیت نمی‌کرد و هی معاینه میکرد تا سر بچه دیده بشع بعدش سر بچه دیده شد بردنم اتاق زایمان بریدنم اصلا نه دردی حس کردم نه حس کردم دارن بخیه میزنم هیچی خداروشکر خیلی می‌ترسیدم خیلی خیلی ولی زایمانم بخاطر وجود گاز انتونکس عالی بود خداروشکر ولی بخاطر زردی بچم ۳روز تو بیمارستان بودم بخیه های روییم باز شدن داخلیا نه دکتر اسپری اینا داده اگه خوب نشه دوباره باید بخیه کنن
فقط تا میتونین بعد زایمان استراحت کنین خواهراا انشاءالله زایمان راحتی داشته باشین و خدا به تمام اونایی که بچه میخان به بچه سالم و سلامت بهشون بده
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۱ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳

اوایل که کم کم میرفت اصلا درد نداشتم و با ترکیدن کیسه هم کلی آب گرم ازم رفت و بعد از اینکه دوز آمپول فشار بیشتر کردن دیگه من دردام شروع شد و اومدن معاینه کردن و گفتن چهار تا هفت سانت هستم و ماما همراهم همون لحظه رسید و روزشان شروع شد اول رفتم زیر دوش و خیلی خوب بود آرومم کرد و رفته رفته دردام زیاد شد کیسه آب گرم هم استفاده کردم و خیلی خوب بود بعد اونم رو توپ رفتم و ماما همراهم تو دستام و پاهام یه نقطه های رو بهم گفت که وقتی دردام میومدن اونجا رو فشار میدادم و تکنیک تنفسی رو انجام میدادم خلاصه بعد از توپ معاینه شدم و گفتن که هشت سانتم و دیگه دردام نفسمو میگرفت بعدش ورزش گربه رو انجام دادم خیلی دردمو کم می‌کرد خیلی برام خوب بود اونو کلی انجام دادم و دراز کشیدم برای معاینه و ماما همراهم کفت که فول شدی هر وقت حس زور اومد بهت پاهاتو بکش تو شکمت و زور بده سه یا چهار بار اینکارو کردم و گفتش که دیگه سر بچه دیده میشه پاشدم رفتم سرویس و خودمو شستم و از سرویس تا تخت زایمان به زور رفتم و یعنی تا اونجا مردمو زنده شدم….
مامان ایلیاو ارمیا مامان ایلیاو ارمیا ۵ ماهگی
#پارت ۲
آمپول فشار که تزریق شد کم کم دردام ریز ریز شروع شد خفیف بود نوار قلب که تموم شد منو بردن تو اتاقم و دردام دیگه داشت لحظه‌ به لحظه بیشتر می‌شد اولش هر پنج دیقه در حد درد پریودی اومد ماما معاینه کرد گف سع سانت بازی پاشو راه برو و ورزش هارو شروع کن دیگه دردام ریتم گرفته بود و هر دو دیقه زیاد میشد ولی بازم قابل تحمل بود.شروع کردم ورزش های لگنی رک انجام دادن و راه رفتن خداروشکر نتیجه داد وزودی باز شدم دکتر گف چون بچت ریزس زودی به دنیا میاد ساعت سه و نیم دردام شدید شد معاینم کردن گفتن عالی پیش رفت کروی ۷ سانت بازی پاشو راه بزو ولی دیگه توانشو نداشتم دراز کشیده بودم و درد میکشیدم خلاصه ماما چند بار معاینه کرو ک بیشتر رحمم تحریک میشد و میگف حس زور داشتی بدون داری فول میشی ساعت ۴و نیم دردام خیلی خیلی شدید شد و من فول شدم و با دوسه بار زور زدن زیاد پسر خوشکلم با وزن سه کیلو به دنیا اومد. از هفته ۳۲ میگفتن وزنش خیلی کمه و مرتب لیدی میل مصرف می‌کردم خدارشکر وزنش نرمال بود و من بیخود این همه مدت رو استرس داشتم. بخیم یه کوچلو خوردم.خداروشکر زایمان خوبی داشتم و به خیر گذشت .انشالله قسمت همتون 😍😍
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
پارت 2
رفتم لباس بیمارستان پوشیدم رفتم داخل تا رفتم یه خانم همش جیغ میکشید و بعد 10 دقیقه زایمان کرد من ساعت 3 صبح بستری شدم دیگه دردام زیاد بود ماما همراه گرفتم که خیلی کمکم کرد خیلی من گفتم نمی‌گیرم ولی خیلی از اینکه گرفتم راضیم ماساژ میداد رفتم سرویس بهداشتی با آب داغ دردام کنترل میکردم ورزش با توپ اینا خیلی ماما مهربون خوبی بود ساعت 6 پنج سانت شدم دیگه بهم آمپول زدن که دهانه رحمم نرم بشه هعی از خستگی خوابم می‌برد باز دردام بیدار میشدم ساعت 7نیم شدم 8 ساعت و یه ربع بعدش شدم 10 ساعت گفت. سری برو اتاق زایمان که دیگه اخراش رفتم و با زور های زیاد ساعت 10 دقیقه ب 8 نی نی من بدنیا اومد وای چقدر خوب بود دردام تموم شد بچم روی شکمم بود یعنی خیلی حس خوبی بود برای همتون دعا کردم که ب موقع زایمان کنید و سالم بچه هاتون بغل بگیرید
دیگه بعد از 2 ساعت منو بردن بخش و همراهیم اومد پیشم
بیمارستانم امام حسین بود و من راضی بودم خیلی همشون مهربون بودن و رسیدگی داشتن الانم نی نی لالا کرده
امیدوارم همتون بسلامتی بچه هاتون بغل بگیرید