سلام من بعد از دو ماه و کنار نیومدن با ی سری مسائل دلم میخواد شما منو راهنمایی کنید
روز قبل از زایمان خون دماغ شدید شدم رفتم پیش دکترم گفت ختم بارداری و فردا زایمان کنم راستی من اصلا درد نداشتم ولی آب دور جنین کم شده بود
فردا صبح رفتم بیمارستان ساعت هفت و نیم بستری شدم و... ساعت 11بهم آمپول فشار زدن و گذاشتنم داخل اتاق تنها وای چشمتون روز بد نبینه دوباره خون دماغ شدید شدم جوری که تخت کلا خون بود و تحت هیچ شرایطی بند نمیومد تا جراح اومد بالا سرم و بینی منو پر از تامپون کردن
با این شرایط سخت بدون تنفس از بینی، دکتر بی وجدانم منو طبیعی زایمان کرد که ماما همراهم برام گریه افتاد گفت خیلی مظلومی
کلی بخیه خوردم و چه روزایی رو گذروندم
فردا بیمارستان به علت ضربان قلب شدید بردنم اتاق و تنها گذاشتنم گفتن اینجا باید بمونی حتی بچمو نمیاوردن پیشم و فقط باهام بد رفتاری میکردن آخه با کلی بخیه منو بعد از زایمان معاینه میکردن و منم از استرس داشتم میمردم که نکنه دوباره خونریزی دماغ کنم خیلی بد بود
از اون روز شیرم خشک شد بچم شیر خشکی هست، خیلی داغونم انگار دنیا برام تیره شده آرزوم ی شیر بوده بچم بخوره که....
دکتر خیلی بهم بد کرد تازه بیمارستان خصوصی بودم یعنی این بلاها سرم اومده
حالا همه میگن مسمومیت بارداری داشتم و فشارم بالا بوده روز زایمان و قبلش ولی حتی دکترم فشارمو نگرفت که منو باید اورژانسی سزارین میکردن ولی نکرد
الان کم خونی شدید دارم با دارد و کمر درد

۸ پاسخ

الهی
عزیزم خدا رو شکر که هم خودت هم کوچولوت سالم و سلامت هستید
عزیزم تو همین که ۹ ماه با تمام سختی و آسونی بچه ات رو تیکه از وجودت رو توی بدنت نگه داشتی و رشد کرد با تمام سختی ها به دنیاش اوردی مادر خیلی قوی هست شاید قوی تر از خیلی از مادر های دیگه
درسته این که به بچه ات شیر خودت رو بدی حس خوبی داره ولی قسمت و حکمت خدا در این بوده که بهش شیر ندی خدا برای هیچ بنده ایش بد نمیخواد بهترین رو براش در نظر داره
الانم به خاطر سختی زایمان احتمالا افسرده شدی پیگیری کن و حال خودت رو خوب کن چون اول خودت و سلامتیت مهم

سلام عزیزم من از زایمانم وبارداریم برات بگم ...تو۳۱هفته یهو کیسه ابم پاره شد وبستری شدم ب مدت یک ماه کامل بیمارستان علامه کرمی اهواز البته شکرخدا خیلی بم میرسیدن یک ماه هرروز۸تا سرم بم وصل میکردن تا اب بیشترازاین کم نشه چون بچه ام ی کیلو بود و زنده موندنش کم بود تو بیمارستان بودم ک بابام فوت شد حتی نتونستم برم فاتحه ش حتی نشد براش عزاداری کنم چون توبیمارستان بودم و تحت مراقبت بودم ۳۴هفته و۵روز پسرم ب دنیا امد باوزن دوکیلو وخداروشکرنرفت تو دستگاه چون امپول ریه بهم زده بودن... الان بچه ام ۴ماهشه خواستم بت بگم توکلت ب خدا باشه هرموقعه کم اوردی منو ب یاد بیار که حتی نشد برم فاتحه خونی پدرم نشد حتی برا اخرین بار باش خداحافظی کنممم

وای خدایا چ بی رحم چرا هیچی نگفتی اعتراضی چیزی به شوهرت میگفتی اون حداقل اعتراض میکرد

عزیزم تو شرایطشو نداشتی ک شیرخودتو بدی از عمد ک محرومش نکردی، همه این سختیا رو بخاطر بچت کشیدی در حقش مادریو تمام کردی واقعا الانم طوری نشده ک ، بچه های شیرخشکی دیگ فرقی با بچه هایی ک شیر مادر میخورن ندارن

میتونم بگم خدا بهت رحم کرده

خدالعنتشون کنه😞😞😞

بله اینطور مواقع اورژانسی،سزارین میکنن آشنای ما اینطور شد اورژانسی سز شد

الهي عزيزم چي كشيدي 😞 فكر ميكردم فقط خودم اذيت شدم

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۲ ماهگی
با اینکه خیلی خستم و از صبح بچه داری کردم ولی خوابم نمیبره از فکر و غم
زوز زایمانم.. بیمارستان بدرد نخور خصوصی! برای نفر کناریم 5 تا ادم راه داده بود اونم ن تو ساعت ملاقات.. از ده صبح تا 3 بعدار ظهر بلند بلند حرف میزدن منم یهو حالم بد شد فشارم شد 15 بهم حمله پنیک دست داد و داد زدم پرستارا اومدن بالای سرم هرکی ی چیزی چک میکرد خیلی ترسیده بودن... بعدش اتاقم عوض کردن ک پیش اینا نباشم از شانس من ی نفر همون شب سز اورژانسی شد اوردن اتاق اونم یه ریز صحبت میکردن با مادرش و پرستارشیردهی... و قبلشم کلی براش ملاقاتی راه دادن در صورتی که اصلا ساعت ملاقات نبود و من دوباره بهم حمله پنیک دس داد از سز و صدا... صبحش نمیگذاشتن مرخص شم با التماس زنگ زدم دکترم گفتم حالم بده تو بیمارستان میخوام برم خداخیرش بده گفت باشه... با درد شدید سزارین و ضعف شدید بیمارستان ترک کردیم.. تا 3 روز هی گریه میکردم بعدشم شیرم کم بود بچمم بابت زردی بردن بستری.. انقد حالم بد بود یک روزشو تونستم بالای سزش باشم... بعدم شیرم کم بوو و باحالم بد هروقت مک میزد تمام کمرم خالی میکرد و بدنمو شدید صعف میگرغت بهش شیشه میدادم و اونم شیرخشکی شد... الان هر روز گریه میکنم بابت خاطره بدی که برام اتقاق افتادَ😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭من همه تلاشم کروم خاطره خوبی از زایمان اتفاق بیوفته اما نشد الانم مث چی از زایمان برا همیشه میترسم
مامان کیانا مامان کیانا ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
بعداز ۴سال با کلی دکتر و دارو خدا بهم یه فرشته داد امدم از تجربه زایمان بگم اول اینکه من چون خونمون پله داره خیلی راه میرفتم استرس زایمانم داشتم کلی هم ورزش میکردم که تو ماه هفت طول سرویکسم شده بود ۸ دهانه رحمم بازشده بود دوسانت که دکترم گفت برای سرکلاژ دیره پساری بزارم دوماه استراحت مطلق هفته 35پساری برداشتم 38هفته بازم با کلی پیاده روی ساعت11از خاب بیدار شدم کیسه ابم پاره شد شوهرمم همون روز رفته بود دندون پزشکی خلاصه رفتم زیر دوش آب داغ ورزش کردم ی نیم ساعتی که مادرشوهرم آمد دیگه کم کم دردام داشت زیاد میشد ساعت 1شوهرم آمد رفتم بیمارستان 17شهریور معاینه شدم ۶سانت تا بهم لباس دادن رفتم زایشگاه شدم 10سانت دیگه اونجا داشتم التماس میکردم بی دردی بزنن که گفتن بزنیم فایده نداره بچت داره دنیا میاد ماماهمراهم زنگ زدم آمد یه نیم ساعت ماساژ و ورزش داد بهم که گفتن داره میاد برو اتاق زایمان اونجاهم یه رب طول کشید تا بچم دنیا آمد ولی سر بخیه ها یکم اذیت شدم در کل از زایمانم خیلی راضی بودم کلا دوساعت دردم شدید بود که اونم قابل تحمله
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۴ ماهگی
سلام مامان خانوما روزتون بخیر
خب منم میخوام بعد از دو ماه تجربه زایمانمو بزارم فقط اینکه خیلی طولانیه و شاید سرتونو درد بیاره
تجربه زایمان سزارین #پارت 1#
خب من توی 28 هفته فشار خون گرفتم و دو شب توی بیمارستان بستری شدم و بعد از اون روز قرص شروع کردم ک بعد از بیمارستان بازم فشارم رفت بالا ک این دفع رفتم مطب ک قرصمو کرد دوتا وهمین جوری ادامه داشت تا 33 هفته ک قرصای من رسید ب 6 تا یه روز ک مراقبت داشتم و رفتم مطب دکترم همون روز باز فشارم رفت بالا و دکتر گفت من نمیدونم بهت ختم بارداری بدم یا بزارم تا هفته 37 بمونی برای همین گفت باید بری جای یه دکتر دیگه ک توی شهر دیگع بود و دو ساعت توی راه باید باشی من گفت حتما فردا صبح برو ما فرداش صبح راه افتادیم رفتیم و توی اون شهر برادر شوهرم زندگی میکنه ک ما صبح رفتیم خونه اون تا غروب ساعت 7 ک نوبتمون بود و رفتیم پیش دکتر و از شانس گند من همون موقع باز فشارم رفت بالا ک دکتر افتخاری گفت باید بری بیمارستان واسه ختم بارداری نمیدونین با شوهرمو مامانم چقد گریه کردم میترسیدم ک بچه نرسیده باشه درکل کلی ترسیده بود بلاخره رفتم خونه و یکی دو ساعت تو خونه بودیم و از غصه نمیدونستیم چیکار کنم و بلاخره ساعت 12 شب منو بردن تا بستری کنن حالا ما هم هیچی لباس واسه بچه نگرفته بودیم مثل قرار بود وقتی منو بستری کردن فرداش مامانمو شوهرم برن واسه خرید سیسمونی
مامان محدثه و سبحان مامان محدثه و سبحان ۳ ماهگی
پارت سوم

ساعت دو نیم بود که ماما گفت هشت سانت شدی
همسرم تماس گرفته بود و داشتیم صحبت می‌کردیم از ماما پرسیدم گفت چهل دقیقه دیگ بچه بدنیا میاد
ومن خوشحال که ازین وضعیت خلاص میشم
،منتها هرچی می‌گذشت دهانه رحمم بازتر نمیشد ساعت سه بود که ماما همراهم با همسرم صحبت میکرد و هماهنگ کرد همسرم بیاد پیشم
همسری ک اومد خیلی خوب بود انگار استرسم رفت یجور دلگرمی بود برام
من به ماما گفته بودم بخیه نخورم زایمان اول برام خیلی زیاد بود و اذیت شدم
بخاطر همین ماما بچه رو فشار نمیدادن که بیاد بیرون روند طبیعی شو طی کرد
درد زایمان هیچ نداشتم
و فقط پاهای بچم بسمت دنده هام بود خیلی اذیت میشدم و فشاری ک میورد درد میکرد
خلاصه ساعت ۵:۳۰بچم بدنیا اومد گذاشتن رو سینم ...
نمیدونم چرا بدون اینکه بخام فقط گریه میکردم
همسرمم پیشم بود .
و کلا دو تا بخیه خوردم از بیرون
چندتا هم از داخل که ماما بهم نگفت .
ولی در کل زایمان خیلی خوبی بود ،اگه ترس از طبیعی دارید و شرایط سزارینم ندارید حتما اپیدورال و انتخاب کنید ،هزینش‌ اصلا سنگین نیست .
بیمارستانی که من بودم میگفتن میتونم از طرح رایگان استفاده کنم .ولی بیمه داشتم از همون بیمه استفاده کردم .
امیدوارم براتون مفید باشه.اینم از تجربیات من ،😍❣️
مامان نینی رزا 💚 مامان نینی رزا 💚 ۳ ماهگی
7_ من بی حسی از کمر گرفتم یه پوئن مثبتش این بود که وقتی جراحی تموم شد و من آوردن تو اتاقم ، دومین تخلیه خون محل سزارین که انجام میدن بدون درد بود چون بی حس بودم و پوئن مثبت بعدی اینکه میتونی روند زایمان رو بدونی و بعد بدنیا اومدن بچه رو ببینی پوئن منفی که داشت این بود من تو عمرم کمر درد نکشیده بودم حتی دوران بارداری مثل قرقی بودم ولی بعد زایمان کمر دارم و مثل سابق نمیتونم به جای سفت و.. راحت بشینم
8_من قبل بارداری شکم داشتم و همین قضیه دوران نقاهت منو کمی سخت کرد
چون موقعی شیردهی نشسته شیر میدادم و این باعث شد زخم من دیرتر خوب بشه و خون آبه بیاد البته به من گفتن که حساسیت به نخ بخیس
9_من با دوره آنلاینی که گرفته بودم کاملا با روند زایمان چه طبیعی و سزارین آشنا بودم به خاطر همین با آمادگی رفتم
پس حتما کمپوت انجیر و گلابی پیشتون باشه تا زودتر پی پی کنید تا زودتر مرخص بشید
برای منم همینطور شد و سریع مرخص شدم
وسیله اضافی هم نبرید چون بیمارستان خصوصی