۱۰ پاسخ

منم امیدوارم ۴/۴/۴بشه ولی خودش لطف کنه و بیاد

مبارک باشه الان همون ۲۲به دنیا اومد؟

اخی عزیزم، چه زجر کشیدی ،
بلاخره ساعت چند دنیا اومد همون تاریخ که خواستی شد

عزیم به سلامتی دلخوش🤌💗💖

عزیزم خیلی برش و بخیه خوردی؟؟؟

خلاصه ک منو بردن تو اتاق زایمان و کمتر از 5دیقه نی نی ماهم به دنیا اومد برای منی ک دردای وحشتناک قبل زایمان رو کشیده بودم زایمان کردن برام اصلا سخت نبود و همین ک بچه رو گذاشتن تو بغلم همه چی دردا یادم رفت و ارزشش رو داشت و منم مادر شدم و دختر نازم صحیح سلامت بغل گرفتم و این ک 20تا بخیه خوردم والان بعد 8روز واقعا سختمه خیلی درد دارم دوتا از بخیه هام باز شده خیلی سوزش دارم انشالله زودتر این بخیه ها خوب شه بتونم قشنگی به بچم برسم از من به همه مامانایی ک زایمانشون نزدیکه نصیحت بزارید هر وقت وقتش برسه بچه دنیا بیاد شما مثل من نکنید ک برید با دارو درداتون شروع بشه چون ک خیلی سخته ادم اون دنیا رو از چشاش میبینه🥹انشالله اونایی هم ک نی نی ندارن خدا دامنشون رو سبز کنه از این امید به زندگی ها بهشون بده 🙏😍

پرستارا میگفتن بلند شو ولی من نمیتونستم حالم عجیب بد بود خلاصه ک دوباره اومدن معاینه گفتن شده 4سانت و بهم ماسک بی دردی دادن ولی خب هیچ تاثیری نداشت تا این ک دکتر امد ساعت 4صب معاینه انجام داد ازش پرسیدم چن سانته گفت 7سانت تعجب کردم باورم نمیشد دکتر دستور داد امپول فشار بزنن بهم وقتی امپول زدن زور زدنا دست خودم نبود تو حال و هوای خودم بودم ک دکتر گفت زور بزن سر بچت داره میاد و من باز تعجب کردم فک میکردم دارن باهم شوخی میکنن خودم دستمو زدن جای واژنم و واقعا دیدم سر بچه داره میاد موهاشو احساس کردم باورم نمیشد پرستارا اومدن منو بلند کردن گفتن بلند شو باید بریم توی اتاق زایمان

حالم خیلی بد بود امیدی به این ادامه زندگی نداشتم ناگفته نماند ک مادرم مادر شوهرم و خواهرم هم تو زایشگاه کنارم بودن وجودشون یه دلگرمی بود برام ولی دیگه دردا امونمو بریده بود وقتی میدیدم با این همه درد هیچی پیشرفتی نداشتم نا امید شده بودم اشکام میریخت خلاصه ک ساعت 3به پرستار گفتم بیاد معاینه کنه اومد معاینه کرد گفت یه سانت شده دو سانت بهم گفت بلند شو راه برو ورزش کن با توپ من یکم انجام دادم ولی بعدش حالم بد شد فشارم پایین بود نزدیک 20ساعت بود ک هیچی نخورده بودم هرچی خورده بودم بالا اورده بودم

خلاصه ساعت 1/30رفتم بیمارستان تا کارامو انجام دادم ساعت 2/30منو بستری کردن سرم وصل کردن برام و یه دارویی بود قرص زیر زبونی برای این ک دردام شروع بشه این قرص روی هرکسی اثر دهیش فرق میکنه برا من با 3دوز دردام شروع شد 3دوزی ک هر 4/30ساعت بهم دارو میدادن ولی اثری نداشت ساعت 4کیسه ابمو دکتر پاره کرد و من همچنان درد داشتم ولی دهانه رحمم هنوز همون یه سانت بود و هیچ پیشرفتی نداشت

نا امید شدم از زندگی 😂 بنده خدا دوستم گفت برو من فردا با دکتر هماهنگ میکنم ک 22ام بستریت کنه ک بچه به دنیا بیاد منم ک خوشحال فرداش رفتم مطب دکتر معاینه انجام داد گفت معاینه تحریکیه برو فردا ساعت 9بیا ک بستریت کنم فرداش صب بیدار شدم کارامو انجام دادم ساعت 9 رفتم بیمارستان دوباره معاینه انجام داد هیچی تعقیری نکرده یه سانته گفت برو پیاده روی کن باز ساعت 12/30بیا منم اون روز از بیمارستان تا خونمون پیاده رفتم رسیدم خونه دوش اب گرم گرفتم دمنوش خاکشیر خوردم شربت خاکشیر درست کردم خوردم

سوال های مرتبط

مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من

پارت اول #

سلام خانما اومدم تجربه مو بگم شاید به درد کسی بخوره
من توی ۳۸ هفته و یک روز زایمان کردم قصدم طبیعی بود از ۳۶ هفتگی ورزش شروع کردم روی توپ و اسکات زدن و پیاده روی به من گفته بودن طبق سونو بچه ۳ هفته از سن خودش بزرگتر رشدش منم دوست داشتم زودتر دنیا بیاد رفتم پیش پزشکم توی ۳۶ هفته و ۵ روز معاینه تحریکی کرد و همینطور لگن گفت لگنت خوبه برا طبیعی و با معاینه پلاک دهانه رحمم افتاد و ترشحات موکوسی با رگه های خونی پیدا کردم بدون درد همچنان ورزش کردم چون گفته بود کاملا بسته س دهانه رحمت بعد یک هفته توی ۳۷ هفته و ۵ روز بازم رفتم مطب که اونجا دوباره معاینه کرد گفت یک سانتی و دهانه بهتر شده دوباره معاینه تحریکی کرد منم دردهای جزیی توی کمرم داشتم مثل درد پریود از روز سه شنبه ده تیر باز من ترشحات موکوسی پلاکی داشتم و دردام بیشتر میشد . که ورزش رو ادامه دادم و بازم پیاده روی کردم و با دکترم در ارتباط بودم چون با هم رفاقت داشتیم از قدیم میخاستم بیمارستانی زایمان کنم که خودش هست و بیمارستان خصوصی بود بهم نامه زایمان طبیعی داده بود و بدون دلیل مخالف سزارین بود گفت برای من راحت تره اما طبیعی بهتره