سلام مامانا بعد بیست روز بالاخره اومدم منم تجربه ی زایمانمو باهاتون قسمت کنم،انتخاب من سزارین بود از این بابت ک سزارین و انتخاب کردم خیلی خوشحال بودم چون پسرم سه دور ونیم بند ناف دور گردنش پیچیده بود تا هفته ۳۶ام اخرین سونوم هیچی نشون نداد ک سه دور بند ناف دور گردن پسرم پیچیده بود🥲 از اینک درد طبیعیو نکشیدم ک بعدش سزارینم بشم این برام لذت بخش بود، اما درکل سزارین واقعا عمل سنگینی ینی تجربه من اینطور بود مخصوصا شبش ک بهت میگن راه برو🥲هیچوقت دردشو فراموش نمیکنم یا فرداش میای خونه تو جاده هرچقدم اروم میرفتیم بازم تکون میخوردم رسیدم خونه چقد درد کشیدم، توی این مدت پدر مادرم همسرم خیلی کمک حالم بودن خیلی قدر دان حضورشون هستم🥲🥲.با همه ی این سختیا چ طبیعی چ سزارین قطعا قطعا بهشت زیر پای تک تک مادراس ما واقعا خیلی قوی هستیم ک تواین شرایط سخت بچه داریم میکنیم، امیدوارم تک تکمون بهترین تجربه هارو داشته باشیم،اما اینم بگمممم ک دردام با شیاف و مسکن کاملا کنترل شده بودن و اینک رادمهرمو میدیدم همش تو دلم میگفتم قطعاااا ک این همه سختی ارززششو داشت ک تو بیای بغلمممم صحیح سالممم، تو این دنیا جز سلامتی پسرم دیگ هیچی نمیخوام😍

۸ پاسخ

مبارکن باشه عزیزم

اره عزیزم خداروشکر ک بچه هامون سالمن
وجودشون نعمته
منم سخت ترین لحظه برام همونجابودک گفتن پاشوراه برو ناتوان بودن خودمو دیدم

خداروشکر عزیزم گذروندی
منم سزارین دومی هستم
اولی اوکی بودم خیلی
امیدوارم اینم همینطور باشم 🤲
درست میگی واقعا سختی داره ولی خداصبرشومیده به مامانا
شیرینی ام داره و ارزشمنده البته👌♥️
خداروشکر بابت این نعمتای شیرینی که به ما میبخشه 🥰
واقعا حس نابیه ☺️
خدا حفظش کنه جوجوتونو🤲🤗

عزیزم درخواست میدی

خداروشکر که راضی بودی عزیزم🥰😘

بعد اینکه از بی حسی در اومدی دردات با شیاف و پمپ درد قابل تحمل بود همون شبی ک زایمان کردی یا نه؟؟؟

عزیزم ترو خدا راستشوبگو اون آمپول که توی کمرت زدن برای بی حسی درد داشت زدنش؟؟؟؟؟؟
من خیلی از آمپول میترسم

قدمش مبارک عزیزم 😍بیحسی از کمر شدید یا بیهوش ؟

سوال های مرتبط

مامان پسرک🩵 مامان پسرک🩵 ۱ ماهگی
پارت ۶‌
زایمان سزارین :
بردنم تو بخش و از اونجایی ک من ب دکتر از قبل گفته بودم چه قد از درد بعد بی حسی میترسم تو بخش فهمیدم بهم پمپ درد داده .
بقیه اومدن پیشم و من سر بودم . بعد از این ک سری پاهام رفت یه درد مثه پریودی خیلی کم داشتم با پمپ درد .پرستار اومد گفت میخام برات شکم بند ببندم شرت تنت کنم و پد بزارم باید شکمتو بلند کنی . این حرکتم زدم و درد انچنانی نداشت . بعدش دیگ استراحت کردم تا غروب ک گفتن پاشو راه برو 😐🤨
کم کم با پرستار بلند شدم و وایسادم . اولش درد دارید دو سع قدم ک راه برید متوجه میشید ک بهتر میشید . تند تند راه برید ک زودتر خوب شید .
من پمپ دردمم ک تموم شد هر ۶ ساعت پرستار میومد و برام شیاف میزاشت ک مثه پریودی خیلی کم درد داشتم . راستی ماساژ شکمی و برام تو بی حسی انجام دادن ک من نفهمیدم
روز بعدم خیلی راحت راه رفتم و حموم رفتم .
اینم از تجربه فوق العاده من از سزارین ک برگردم عقب باز انتخاب میکنم تو همین بیمارستان و این دکتر .
امیدوارم همتون بع سلامتی و خیلی عالی و پر از حس خوب زایمان کنید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مامان سیدعلیسان👼🏻💙 مامان سیدعلیسان👼🏻💙 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا ببخشید ک نیستم واقعا وقت نمیکنم بیام چیزی بگم
مرسی از تک تک مهربونای من ک تو تاپیک قبل واسه علیسانم دعا کردن
خداروشکر حالش خیلی بهتره و دکتر گفت یکشنبه مرخصش میکنن
امروز برای اولین بار بعد نه ماه و چند روز بغلش کردم😭بوسش کردم بوش کردم آخخخخ قلبممممم رفت واسش حالا ک دارم مینویسم باز دلتنگش شدم خیلییی🥺
خدا هیچ بچه ای رو از مادرش جدا نکنه فقط خدا میدونه تو این روزا اونشب ک زایمان کردم تو بیمارستان چی کشیدم...🙂
به چه چیزایی فکر میکردم چ کارایی قرار بود بکنم همشون عذابم میداد وقتی یهو همه ی اونا خراب شد و هیچوقت دیگ درست نمیشه...

خلاصه ک ی روز حالم خوب بود میگم از ااتفاقای اون روز

ولی خواستم بگم خدارووشکر خیلی زایمانم خوب بود بخیه هامم ک عالی زده دکترم و دقیقا همون چیزی بود ک فکرشو میکردم اما فقط زایمانم همون شد باقیش همش خراب شد🥲🥲

دل تو دلم نیست برم بچمو تو بغلم بیارم خونمون کاشکی این دوشبم زودتر بگذره تو این دو روز شیرمو دوشیدم بردم با سرنگ دادن از فردا میرم خودم شیرش بدم ۹ ماه تموم خاب دیدم داره تو بغلم شیر میخوره🥲و هنوز ب واقعیت تبدیل نشده🥲🥲
دوستوون دارم عشقام انشالله تاپیک بعدییی با خود علیسانه😍😍
مامان فسقلی مامان فسقلی روزهای ابتدایی تولد
خب منم اومدم تجربه زایمانمو بگم بهتون😍
من دقیقا ۳۸هفته بودم ک تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم و رفتم معاینه لگن شدم ک خیلی واسم دردناک بود حالا معاینه تحریکی نبود و بعد اون لکه بینی داشتم و بخاطر درد معاینه از لحاظ روحی خیلیییی بهم ریخته شدم تا ۳ روز حالم بد بود بعد با خودم گفتم من قراره زایمان کنم ک خیلی از عوارض و نداشته باشم پس وقتی با معاینه انقد حالم بده حتما بعد زایمان بدتر میشم جوری بودم ک میگفتم من بعد زایمان خودمو میکشم ک دیگ خانوادم گفتن برو سزارین منم منتظر ی جرقه بودم سریع رفتم پیش دکتر خودم و واس فرداش وقت زایمان گرفتم و درسته عمل بود ولی خیلی استرس نداشتم و سریع وسیله هارو اماده کردیم و رفتیم بیمارستان سوند اصلا درد نداشت و یه حس بد داشت تو اتاق عمل هم هیچییی نفهمیدم فقط تهوعی ک داشتم اذیتم میکرد ولی چون ناشتا بودم فقط عوق میزدم بعدشم ک اوردنم بیرون ماساژ رحمی چندتای اولو اصلا نفهمیدم ولی دوبار ک ماساژ دادن درد داشت ولی ن اونجور ک میگفتن با ی دست اروووم ماساژ میدن بعدم ک گفتن راه برو من سعی میکردم خیلی نترسم دردناک بود ولی ب خودم میگفتم اینم میگذره پمپ دردم نداشتم فقط بدیش این بود ک بیمارستان مسکن نمیدادن دیگ خودم قایمکی رفتم ی مفنامیک خوردم و شبو خوابیدم ولی بدون مسکن یکم سخته
مامان نخودی،مهدیار مامان نخودی،مهدیار ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۳
خلاصه ساعت ۳ بعدظهر دردای شبیه پریودی شروع شد ، پرستار توپ اورد و چند تا ورزش بهم داد و ... تا اینکه دردام شروع شد ، درد داشتم اما هی میومدن معاینه و میگفتن هنوز ۱ سانتی و هیچ پیشرفتی نداری ، تا ساعتای ۸ شب درد کشیدم اما دهانه رحمم باز نشد که دیگ ۸ شب دکترم ناامید شد و گرفت بچه بدون اب خطرناکه منو بردن اتاق عمل
رفتم اتاق عمل حالم خیلی بد بود ۲۴ ساعت کامل با امپول فشار بستری بودم و ۵ ساعتم درد کشیدم ، البته دردی در حد ۴ سانت ، روحیمو کامل باخته بودم ، اما خوشحال بودم ک دیگ داره تموم میش ، تو اتاق عمل همش میگفتن این چرا اینقدر بیحاله...
امپول بی حسی رو زدن و دستامو بستن و.. ک حالم بد شدم بی قرار شدم دستامو تکون میدادم و دعوام میکردن تکون نده ، دست خودم نبود ، نفسم به شدت بند اومده بود اما دستگاه چیز بدی نشون نمیداد ، خودشون تعجب کرده بودن ،نمتونستم نفش بکشم و همش میگفتم مردم مردم ، خلاصه خیلی بد بود احساس خفگی ک هیچ دیگ واقعا خودمو خقه میدونستم اما تا بچه در اومد نفسم برگشت و کم کم بهتر شدم همونجا ک بی حس بودم چندین بار شکممو فشار دادم یکی هم قشنگ دستشو کرده بود توم 😁
اینقدر حالم بد بود که بچه رو دراوردن گفتم میخای ببینیش گفتم ن
رقتم ریکاوری و ... و دراخر بخش ... در کل الان بعد ۱۴ روز میگم سزارین واقعا سخته اتاق عملش هم سخت بود برام خییلی ، اما بازم پشیمون نشدم چون اون صحنه هایی ک توی طبیعی دیده یودم برام خیلی وحشتناک یود و درد هم ک کشیدم ، درهرصورت هردو خیلی سخته باید خودتونو قوی بگیرید ، اما بازم تا به اینجای کار از سزارین پشیمون نشدم ...
مامان ِ آراز🥹👼🏻🩵 مامان ِ آراز🥹👼🏻🩵 روزهای ابتدایی تولد
سلام قشنگا شبتون بخیر😘 کلی ممنون بابت پیام و تبریکاتون شرمنده ک من نتونسم جواب بدم چون چند روز اول بشدت دچار افسردگی و خستگی های جسمی بودم ، بخوام براتون از تجربه ی زایمانم بگم بستگی ب شرایط جسمی هر شخصی داره من خیلی آمادگی داشتم برای زایمان ( زایمان من سزارین اختیاری بود) ولی روز عمل بشدت دچار ایترس و پنیک شدم و هیچ جووووره بیحس نشدم و درد وحشتناکی رو تحمل کردم
به طوری ک کاملا متوجه روند زایمان بودم ( برش و درد و…) ولی بنا ب خواست خودم نخواستم بیهوش بشم دوست داشتم خارج شدن بچه و دیدار اولمون بهوش باشم🥲🥺🥹 و بعد از دیدن پسرم دکتر ک میخواست جفت و کیسه ی آبو خارج کنه منو بیهوش کردن و در کل درد خیلی خیلی وحشتناکی داشت
ماساژ شکمی هم برای من دو بارم وقتی تو بخش بودم کاملا هوشیار انجام دادن ک دردش برام از برس تیغم‌وحشتناکتر بود🥲 خلاصه ک زایمان واقعا دردناکی داشتم اما خدارشکر زود تونسم سرپا بشم ،با همه اینا ختی یه لحظه شکایتی نداشتم و عاشقانه درد میکشیدم😂😍همشو به عشق پسرم به جون خریدم ( آدم ریک بیابون بشه ولی مادر نشه اینو مامانم همیشه میگن)