سلام مامانا ببخشید ک نیستم واقعا وقت نمیکنم بیام چیزی بگم
مرسی از تک تک مهربونای من ک تو تاپیک قبل واسه علیسانم دعا کردن
خداروشکر حالش خیلی بهتره و دکتر گفت یکشنبه مرخصش میکنن
امروز برای اولین بار بعد نه ماه و چند روز بغلش کردم😭بوسش کردم بوش کردم آخخخخ قلبممممم رفت واسش حالا ک دارم مینویسم باز دلتنگش شدم خیلییی🥺
خدا هیچ بچه ای رو از مادرش جدا نکنه فقط خدا میدونه تو این روزا اونشب ک زایمان کردم تو بیمارستان چی کشیدم...🙂
به چه چیزایی فکر میکردم چ کارایی قرار بود بکنم همشون عذابم میداد وقتی یهو همه ی اونا خراب شد و هیچوقت دیگ درست نمیشه...

خلاصه ک ی روز حالم خوب بود میگم از ااتفاقای اون روز

ولی خواستم بگم خدارووشکر خیلی زایمانم خوب بود بخیه هامم ک عالی زده دکترم و دقیقا همون چیزی بود ک فکرشو میکردم اما فقط زایمانم همون شد باقیش همش خراب شد🥲🥲

دل تو دلم نیست برم بچمو تو بغلم بیارم خونمون کاشکی این دوشبم زودتر بگذره تو این دو روز شیرمو دوشیدم بردم با سرنگ دادن از فردا میرم خودم شیرش بدم ۹ ماه تموم خاب دیدم داره تو بغلم شیر میخوره🥲و هنوز ب واقعیت تبدیل نشده🥲🥲
دوستوون دارم عشقام انشالله تاپیک بعدییی با خود علیسانه😍😍

تصویر
۱۵ پاسخ

انشاالله این دوروزم میگذره وبسلامتی بچتو میاری خونه🤗 نگران نباش

نی نی رو انتقال دادن بیمارستان دیگه؟

خداروشکر عزیزم ایشاالله صحیح و سالم برمیگردید😍

خداروشکر حالش بهترشده بخدامنم نگرانش بودم انشالله زودتر میاد خونه واسه همیشه کنارت میمونه

ایشالا که فردا نینی رو میاری خونه و زودی خوب میشه و کلی باهم عشق می‌کنید 😍😍

سلام عزیزم خدااروشکر ک خودتو علیسان کوچولو خوبین مهم اینه ک زودی میاد خونه و یه عالمه خاطره های قشنگ باهم میسازین گلم

عزیزم خداروشکر برا سلامتی جفتتون.انشالله علیسانتم به سلامت زود زود بغل میگیری🥰❤

انشالله که به سلامتی هم این دو روز میگذره و با پسر خوشگلت میایین خونه

عزیزم ایشالله به سلامتی مرخص میشه. 💙کدوم بیمارستان زایمان کردین؟

انشالله ک این دو روزم میگذره و زودی زود بغلش میگیری 😍

عزیزم قدمش مبارک و پرخیرو برکت😍😍
حالتو خریدارم😍😍

خداروشکر عزیزم ایشالا با اومدنش تو خونتون تمام این اتفاق های منفی از ذهنت پاک میشه همش میشه خوشی و آرامش 😍😍😍سید علیسان قشنگم هم به سلامت میااااااد 🥰🥰🥰🥰🥰

انشاا... 😍😍😍😍

انشاالله روزای پر از سلامتی در راهت باشه

عزیزم انشااله بچت زود خوب میشه و با خودت به خونه میبریش

سوال های مرتبط

مامان رادمهر🩵 مامان رادمهر🩵 ۱ ماهگی
سلام مامانا بعد بیست روز بالاخره اومدم منم تجربه ی زایمانمو باهاتون قسمت کنم،انتخاب من سزارین بود از این بابت ک سزارین و انتخاب کردم خیلی خوشحال بودم چون پسرم سه دور ونیم بند ناف دور گردنش پیچیده بود تا هفته ۳۶ام اخرین سونوم هیچی نشون نداد ک سه دور بند ناف دور گردن پسرم پیچیده بود🥲 از اینک درد طبیعیو نکشیدم ک بعدش سزارینم بشم این برام لذت بخش بود، اما درکل سزارین واقعا عمل سنگینی ینی تجربه من اینطور بود مخصوصا شبش ک بهت میگن راه برو🥲هیچوقت دردشو فراموش نمیکنم یا فرداش میای خونه تو جاده هرچقدم اروم میرفتیم بازم تکون میخوردم رسیدم خونه چقد درد کشیدم، توی این مدت پدر مادرم همسرم خیلی کمک حالم بودن خیلی قدر دان حضورشون هستم🥲🥲.با همه ی این سختیا چ طبیعی چ سزارین قطعا قطعا بهشت زیر پای تک تک مادراس ما واقعا خیلی قوی هستیم ک تواین شرایط سخت بچه داریم میکنیم، امیدوارم تک تکمون بهترین تجربه هارو داشته باشیم،اما اینم بگمممم ک دردام با شیاف و مسکن کاملا کنترل شده بودن و اینک رادمهرمو میدیدم همش تو دلم میگفتم قطعاااا ک این همه سختی ارززششو داشت ک تو بیای بغلمممم صحیح سالممم، تو این دنیا جز سلامتی پسرم دیگ هیچی نمیخوام😍
مامان بهار ❤️ مامان بهار ❤️ ۱ ماهگی
بهارم😍❤️دخمل بهاری من😍🥺💖 امروز بالاخره منو ابجی دلسا ساک بیمارستانو بستیم🥺🥰 فکر ب اینکه هر روزی تو این روزا ممکنه بخوای بیای و بغلم باشی عمیقا خوشحالم میکنه عشق مامان،من مثل بارداری اولم ک ابجی دلسا تو شکمم بود برای تو هم ذوق داشتم،هر لحظش عشق کردم،هر روز روزشماری کردم تا بالاخره ماه نهم هم داره تموم میشه 🥺🌺 عزیز دلم،دختر قشنگم،تو و اجیت پاره تن منید،مطمئنم هر زمانی ک بمیرم،چشم باز از دنیا میرم فقط بخاطر شما دخترام🥺 امروز که ساکتو بستیم فهمیدم ک چقدر چالش پیش رومونه،اخه ابجی دلسا هم هنو کوچیکه،فقط ۳سالونیمشه🥺فکر اینکه ی شب پیشش نیستم قلبم رو ب درد میاره،تا حالا نشده اخه بیشتر از ۳ساعت همو نبینیم و اصلا نشده ک اجی بدون من لالا کنه🥺🥺از خدا میخوام اون ی شب ک منو تو، تو بیمارستانیم و اجی خونه برای سه تامونم راحت بگذره و از فرداش قول میدم ک هیچ کدومتون رو تنها نزارم عزیزای دلم❤️
بهار قشنگم امیدوارم بسلامت بیای بغلم و دوتاییمون بسلامت با بابا و اجی برگردیم خونمون❤️

به وقت ۳۸هفته و ۲روز🤰💖
۶ فروردین ۴۰۴ ❤️
مامان 🤎دیار🧸 مامان 🤎دیار🧸 ۱ ماهگی
معذرت میخوام از تک تک دوستام ک تو تاپیک قبل جواب دادن🥺واقعا انقدر ضعف بدنی دارم نمیتونم زیاد باگوشی کار کنم جواب تک تکتونو بدم🥺مرسی از همدردیتون ..امیدوارم همه شمایی که تو دلی دارین بهترین زایمان رو داشته باشید و براتون تجربه ای عالی باشه
من زود فول شدم و با 3 تازور بچم بدنیا اومد
خیلی درد داشت واقعا با هیچ دردی قابل قیاس نیست ولی پسرم ک بدنیا اومد هیچ دردی نداشتم انگار 🥺
و اصلا انقدر درد بود من نمیفهمیدم رحمم پاره شده که دردی بابت اون باشه
واقعا بعد زایمانم دردی نداشتم فقط بخیه هام میسوخت
بعدزایمانم خودم پاشدم بچمو بردم نشون خانواده و شوهرم دادم
غذا خوردم
ولی من لگنم مناسب نبود واسه سایز و وزن بچم ک طبیعی زایمان کنم


🥹🥺لطفا نترسید بخدا نمیخواستم بترسونمتون
بیمارستانم دولتی بود
دکترمم گفت من سرشیفت خودم میام شیفت دیگه نمیتونم
کلی خون از دست دادم و از دیشب قبل اتاق عمل دارن بهم خون تزریق میکنن
دستام جای سالم نداره کلی ورم کردن🥲
مامان شازده خانوم🩷 مامان شازده خانوم🩷 ۳ ماهگی
پارت ۳ _زایمان طبیعی
هرچی از ماماهمراهم بگم کم گفتم بشدت صبور مهربون و همراه بودن و واقعا حرفه ای دیگ از لحظه ای ک اومدن شروع کردن طب فشاری برام انجام دادن و از ۴ سانت شدم ۵ و درخاست اپیدورال کردم اومدن برام اپیدورال زدن و واقعا دردام هیچ شد فقط حس فشار داشتم ک حسش مث وقتیه ک ادم میخاد مدفوع کنه دیگ با کمکای ماماهمراهم در عرض ۲ ساعت فول شدم و ساعت ۸ رفتم اتاق زایمان و با چند تا زور قوی دخترم ساعت ۸:۲۰صبح بدنیا اومد ک وااااس نگم از لحظه ای ک بدن داغشو گذاشتن تو بغلم بهترین حس دنیا رو داشتم گریع میکردم و میبوسیدمش خیلی حس شیرین و نابی بود
دیگ دکتر شرو کرد ب بخیه زدن ک اصلا درد نداشت حتی وقتیم برش زدن اصلا دردناک نبود کل پرسه زایمان من راحت بود ولی موقع زور دادن یکم اذیت شدم ک واقعا ارزش داشت تو کل زمان زور دادن ماماهمراهم با حرفاش بهم انرژی میداد و دستامو محکم گرفته بود حتی زمان بخیه زدن رف بچه رو اورد پیشم ک سرم گرم باشه دکترم با این ک دکتر شیفت بودن خیلی حرفه ای بودن و با حوصله برام بخیه زدن دیگ تقریبا ی نیم ساعتی طول کشید بخیع زدن و شکمم فشار دادن ک دردش قابل تحمل بود ماماها اومدن کمکم کردن و نشستم رو ویلچر و بردنم همون جایی ک اول بودم ماماهمراهم بهم خرما و ابمیوه داد یکی از دانشجوهایی ک بالا سرم بود از اول تا اخر پیشم بود هرکاری داشتم برام انجام میداد باهام حرف میزد دیگ نیم ساعتیم تو زایشگاه بودم و ماماهمراهمم ی زایمان دیگ داشت تو همون بیمارستان ولی گف تا زمانی ک ببرنت بخش پیشت میمونم و موند دیگ وقتی اومدن چکم کردن و شکمم دوبارع فشار دادن دیدن مشکلی نیس گفتن میتونم برم بخش دیگ اونجا از ماماهمراهم خدافظی کردم و رفتم بخش ..