سوال های مرتبط

مامان شاهان👼🏻👑 مامان شاهان👼🏻👑 ۴ ماهگی
تجرتجربه زایمان
خب میدونین من خیلی تاپیک زدم که حرکات جنین توی دوتا سونو بیوفیزیکال کم بود اما نوار قلب خوب بود بستریم نمیکردن
یکشنبه رفتم جای دکترم سونوهامو دید و گفت جفتتم خطرناکه گرید ۳ خون‌رسانی به جنین کمه سونو داپلر انجام بده
منم که خسته از سونو رفتن دیگه اینو محل ندادم ساعت ۶ شب داشتم روی توپ مخصوص ورزش میکردم برای زایمان که خیسی احساس کردم رفتم بیمارستان هاشمی نژاد ببینم کیسه آب بوده یا نه که گفتن نیست و معاینه هم کردن به زور ی سانت باز بودم گفت‌نوار قلب ازت باید بگیریم منم دستشویی داشتم اومدم بیرون شوهرم اومد دنبالم که دکترت راحله ابراهیمی به مامانت زنگ زده بیا بستری کنیمت منم از خدا خواسته از هاشمی نژاد فرار کردم اومدم امام حسین که بستری شم
ماما ها اصلا دوست نداشتن بستریم کنن میگفتن الکی اومدی اونجا هم معاینم کردن و گفتن دو ساعت دیگه نوار قلب بده خلاصه من نوار قلب دادم داشت خوب پیش می‌رفت اما یهو ضربان قلب جنین رسید ۹۰ خودمم نفس کم آوردم اکسیژن بهم وصل کردن بردنم زایشگاه گفتن به احتمال زیاد سزارین منم که از خدا خواسته دعا کردم فقط سزارین شم وقتی صدای جیغا رو می‌شنیدم بردنم توی اتاق سرم زدن دوباره دستگاه نوار قلب گفتن اگه ایندفعه هم مثل قبل بشه میری اتاق عمل که دوباره همون‌جوری شد اومدن بهم سوند وصل کردن یکم دردناک بود و بردنم اتاق عمل
مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۲
رسیدم بیمارستان ازم nst گرفتن گفتن هم انقباضات زیاده هم ضربان قلب بچه بالاس باید همین الان بستری شی سزارین اورژانسی شی منم گفتم پس به دکترم زنگ برنید بیاد
به دکترم زنگ زدن تهران نبود منم گفتم فردا عمل کنید میخوام دکتر خودم باشه بهم گفتن انگار متوجه نیستی ضربان قلب بچه بالاس
خلاصه قبول کردم دکتر بخش منو عمل کنه دکتر خوبی بود خدابی اما از شانس من دکتر خودم نبود تازه به دکترم ۹ تومن هم زیر میزی دده بودم که اینجوری شد
خلاقه کفتن حاضر شو برای امل ساعت ۷ صبح بود گان و این چیزا پوشیدم نوبت سوند زدن شد من شنیده بودم درد داره خیلی میترسیدم بهشون گفتم تو اتاق عمل بعد بی حسی بزنید گفتن همشون مردن خلاصه من راضی شدم سوند برام وصل کنن
پرستاره گفت خودتو شل بگیر نفس عمیق بکش درد نداره منم همین کارو کردم کلا ۱۰ ثانیه طول کشید دردش هم قابل تحمل بود اونجوری که فکر میکردم نبود
من فیلمبردار واسه اتاق عمل و دیزاین اتاق vip داشتم که بخاطر اورژانسی شدن نتونستم انجام بدم خیلی ضد حال خوردم
خلاصه منو بردن اتاق عمل ا
مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی

پارت دوم

یزد که رسیدیم بردنم تریاژ و ان اس تی گرفتن گفتن انقباض داری منم گفتم اره درد دارم ازم سوالایی پرسیدن و جواب دادم و بعدشم معاینه کردن و ۲ سانت بودم و یکمم خونریزی پیدا کردم و گفتن طبیعی و به خاطر معاینه هست دیگه بردنم اتاق و سرم وصل کردن و اونجا هم نمیگذاشتن نه پادار باشه نه ملاقاتی داشت فردا بردنم سنو گرافی و گفتن ۴/۵ هست ابش و وزنشم ۱۷۰۰ خلاصه همینجور سرم بهم زدن اینطرف بهم گفتن اب زیاد بخور خوردم و سه روز بعد رفتم سنو گفتن ابش اومده روی ۶/۵ گفتن خوبه دو هفته بستری بودم همینجور اب میخوردم و سرم میگرفتم که یک روز اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت بازی رفتن بعد چشماتون روز بد نبینه ابریزش شدید که با خون همراه بود که میگفتن خونابه یه شب تا صبحی اینجور ابریزش داشتم و بلند میشدم مثل آب روان ازم میومد روی تختم یک زیرانداز مادر انداخته بودن اون رو من شش بار عوض کردم زیرم رو صبحش رفتم سنو گفتن به من ابش ۵ شده اومدم روی تختم دراز کشیدم و خوابیدم بعدش اومدن و درحال تعویض شیفت بودن گفتن اب دور بچه ۳ هست و خلاصه ۳۳ هفته و ۳ روزم بود اومدن گفتن میخوایم سوزن فشار بهت بزنیم زایمان کنی
ادامه پارت سوم
مامان ماهلین🤍 مامان ماهلین🤍 ۴ ماهگی
پارت 5
بخیه ام زد، و اومدن فشارمو گرفتن رو 19/5بود سریع چهارتا قرص دادن گفتن بزار زیر زبونت بعد ده مین دوباره گرفتن رو 16بود گفت باید بستری بشی برام سوند وصل کردن چون سرگیجه شدید هم داشتم با ویلچر بردنم بخش ،رو تخت خوابیدم ،بچم گذاشتن کنارم گفتن شیرش بده،خلاصه فرداش اومدن گفتن باید کورتاژ بشی همین طور ک بخیه کرده بود دوتا انگشت کردن داخل و محکم رو شکمم فشار میداد تا دستش برسه ته رحمم واقعا زجر آور بود،همش لخته میکشید بیرون ، گفت برو سنو ببینم داستان چیه ،فرستادنم سنو گفت یکم بقایا دیده میشه دیگ نیاز به سنو واژینال نیس منم بدنم همش ورم کرده بود رگ گیر نمی اومد می اومدن بالا سرم بعد ده دقیقه رگ پیدا میردن ،پشت دوتا دستم انژیوکت زده بودن و دوتا دوتا سروم وصل بود بهم ،و آزمایش میگرفتن ،فشارام همش 15یا16یا14بود ،فرداش باز اومدن برا کورتاژ دست میکردن داخل ،یعنی مردم ،خلاصه چهار روز بستری بودم تو این چهار روز رگ های پشت دستم پاره شد روباره رگ میگرفتن پیدا نمیشد انگار دستم شکسته باشه اونقدر ورم کرده بود خونش بند نمی اومد پشت دوتا دستم بالای دستمو میبستن رگ بگیرن از پشت دستم خون فواره میکرد،خیلی زجر آور بود خیلی
مامان فینگیل 🌼 مامان فینگیل 🌼 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴ :


تو اون انقباضات بهم پیوسته معاینه خیلی دردناک بود و انقباضات و دردهام و بیشتر میکرد
خلاصه فهمیدن نی نی مدفوع کرده و سریع به دکترم زنگ زدن اونم نمیدونم چی گفت که ماما گفت نه خانم دکتر مکونیوم خیلی شدیده اصلا نمیشه باید سریع بره سزارین اورژانسی شه
خلاصه دو تا بهیار و یه ماما ریختن رو سرم و شروع کردن سوند گذاشتن و آماده کردنم واسه عمل...
منم این بین دستشون و گرفته بودم و التماس میکردم حالا که قراره من سزارین بشم توروخدا همین الان بی حسیش و واسم بزنین تا من از شر این دردها راحت شم و اونا میگفتن نمیشه و باید تو اتاق عمل انجام شه منم فقط خدا خدا میکردم زودتر ببرنم اتاق عمل تا از شر این دردها راحت شم
من مثل مرده ها رو تخت افتاده بودم زیرم تشک یه بار مصرف پهن بود و پوشک نداشتم از یه طرف آب های کیسه آب همینجور ازم میریخت از طرفی خونریزی داشتم و چون سوند وصل کرده بودن و گفتن خودت و شل بگیر تا ادرارت بیاد تو کیسه همینجوری ادرار هم ازم میریخت
در برابر دردهای شدیدی که داشتم سوزش سوند خیلی کم و جزئی بود و درد به حساب نمیومد
من بیحال رو تخت بودم و فقط دعا میکردم زودتر برم اتاق عمل
من و با دستگاه ان اس تی و برانکارد بردن سمت اتاق عمل