ی چی میگم خیلی برام عجیبه حدود یک ماه پیش رفتم خونه مادر شوهرم۲شب
هر دو شب پسرم تا رسید اونجا شروع کرد به گریه تا وقتی اومدیم بیرون
حتی روز سوم تا سوار ماشین شدیم هم فکر می‌کرد میخوایم بریم اونجا زد زیر گریه
دیگه نرفتیم تا دیشب،دیشب که برگشتیم شروع کرد به گریه و هنوزم داره گریه میکنه
واقعا چرا؟دلیلشو نمیفهمم
نیاین بگین دلدردو فلان نه نیست

انرژی منفی داره خونشون حتما

پسر منم اینطوری خونه یکی از خواهرشوهرام که میرم یا کلا پیششه
یا بغلشه یا تو ماشینش کلا بیقراری گریه
چون حسودن به بچه با چشم حسادت مگاه میکنن نظر منه
چون بچه خا انرژیها رو زود میفهمن

دختر منم مادرشوهرمو میبینه گریه می‌کنه
منم ذوق میکنم که خوشش نمیاد ازش

پسرم خیلی با مادر شوهرم خوبع بااینکه کم میبرمش

پسر منم همینطوره

هاله انرژی شون سیاه و کدره
بچه میترسه...

پسر منم بغل مادرشوه م گریه میکنه

بچه بی زبون اوناشناخته هیچی هستن میترسه ازشون

دلیلی خاصی نداره دخترم منم دقیقا چهار ماهش بود پدر شوهرم باغ خرما داشتن همین که میخواستم یه کمی کمکشون جوری گریه میکرد که انگاری من بهش میگفتم اونجا رفتی گریه کن که من کمک نکنم برگردیم خونه خدا شاهده همین کارش بود بغلش میکردم می‌رفتیم تو باغ همین که نگاهش میکرد هلاک میشد از گریه بخدا بچه چهار ماه چه میدونست

فقط با خونه اونا این مشکل رو داره؟

شاید خونشون اجنه داره🤣🤣

دخترای منم با خونه خواهرم اینطورن