و سلام بر ماه هشتم 🥹
ماه هفتم بر خلاف انتظارم زود گذشت
فکر میکردم مثل ماه شیشم قراره یک سال طول بکشه! شاید چون ماه شیشم من افتاده بود به فروردین همچین حسی داشتم .. فروردین همیشه طول میکشه .
نباتِ من
دو ماه میگه توی اغوشمی .. من سعی کردم تا اینجا ازت مراقبت کنم اما تو همین زمان بهت اموزش هم دادم ک دختر لوس بابا اما دختر شجاع من و دختر قولدور جامعه باشی .
برات قرآن تلاوت کردم، موسیقی‌پخش کردم و تمام موضوعاتی ک مردم فکر میکنن با هم تضاد دارن رو انجام دادم تا بدونی داری پا به چه دنیایی میذاری..
اینجا همه رنگی میبینی و نباید بترسی نباید نگران بشی
تو خدا رو داری و کسی ک خدا رو داره همه چیز رو با هم و یک‌جا داره ..
این روزا حرکاتت رو مشهود تر میبینم از روی پوست شکمم و این ذوق منو برای یه عمر کافیه …
گاهی باهات بازی میکنم به خونه ات«شکمم» که دیگه خونه‌ی تو هست اروم ضربه میزنم تو به من پاسخ میدی و از ذوق میمیرم😍
۱۴۰۴/۰۲/۰۶

۵ پاسخ

منم ماه ۶ خیلی دیر میگذره خیلی خسته کنندس چند روز دیگه وارد ماه هفتم میشم

برا منم ماه شیشم خیلی دیر داره میگذره الان ۴ روز مونده برم تو هفت ماه انکار چهار ماه میگذره😂

ای ننه چه مامان خوبی داره آخه این ناز دختر
چقد قشنگ باهاش حرف میزنه
دلم برام غشششش رفت که

چه قشنگ گفتی
منم ۴ روز مونده 😍

ای جونم انشااله ب سلامتی زایمان کنی نینیو بغل بگیری

سوال های مرتبط

مامان آیه کوچولو🩷 مامان آیه کوچولو🩷 هفته سی‌ودوم بارداری
اینجا یادمه مایع میانی گوشم جا به جا شده بود و حال بدی داشتم از شدت سرگیجه ..
بعد از دو سال و نیم اقدام های پراکنده که بینش چند ماه قرص و داروهای جلوگیری میخوردم باز اقدام میکردم باز از اول داروهای جلوگیری و هر روز سونو و دکتر و دردهای شدید پریودی و …
از همه مهمتر کلی حرف و تیکه و کنایه از خانواده همسر برای بچه دار شدن و .. تو اون ماه از همه چیز خسته شدم و تصمیم گرفتم خودم رو بکشم کنار و همه چیز رو بسپارم به خدا و برای مدت طولانی دیگه هیچ دکتری نرم و اگر خدا بخواد بهم بچه بده نخواست هم تا یه سال هیچ دکتری نرم و بعد مجدد شروع کنم.
اما خدا همون ماه به من فهموند تو اگر به من توکل کنی من جواب رد نمیدم بهت .
اون ماه چله ی نماز امام زمان رو هم شروع کرده بودم .
هنوز ۱۰ روز مونده بود تا اتمام نذرم که یه شب که از صبحش لکه بینی صورتی«لانه گزینی» کرده بودم اما خودم فکر میکردم شروعه پریودیمه خیلی الکی با همسرم دعوای شدیدی راه انداختم در حدی که خودم تو دعوا گریه میکردم به خدا نمیخوام باهات دعوا کنم اما دعوا دارم باهات تو مراعاتمو بکن ولی از اونجایی ک اقایون خیلی درک بالایی دارن اصلا اون شب نتونست منو درک کنه و خیلی دعوای بدی شد و شوهرم از خونه زد بیرون تا فرداش !
من صبحش میخواسم دم نوش زعفرون و .. بخورم ک بچه ها نذاشتن و گفتن اول بی بی چک بزن مطمین بشی بعد بخور ، سرت رو درد نیارم بی بی چک رو بدون نگاه کردن خواستم بندازم تو سطل که دیدم مثبته
ادامه👇🏻👇🏻