اینجا یادمه مایع میانی گوشم جا به جا شده بود و حال بدی داشتم از شدت سرگیجه ..
بعد از دو سال و نیم اقدام های پراکنده که بینش چند ماه قرص و داروهای جلوگیری میخوردم باز اقدام میکردم باز از اول داروهای جلوگیری و هر روز سونو و دکتر و دردهای شدید پریودی و …
از همه مهمتر کلی حرف و تیکه و کنایه از خانواده همسر برای بچه دار شدن و .. تو اون ماه از همه چیز خسته شدم و تصمیم گرفتم خودم رو بکشم کنار و همه چیز رو بسپارم به خدا و برای مدت طولانی دیگه هیچ دکتری نرم و اگر خدا بخواد بهم بچه بده نخواست هم تا یه سال هیچ دکتری نرم و بعد مجدد شروع کنم.
اما خدا همون ماه به من فهموند تو اگر به من توکل کنی من جواب رد نمیدم بهت .
اون ماه چله ی نماز امام زمان رو هم شروع کرده بودم .
هنوز ۱۰ روز مونده بود تا اتمام نذرم که یه شب که از صبحش لکه بینی صورتی«لانه گزینی» کرده بودم اما خودم فکر میکردم شروعه پریودیمه خیلی الکی با همسرم دعوای شدیدی راه انداختم در حدی که خودم تو دعوا گریه میکردم به خدا نمیخوام باهات دعوا کنم اما دعوا دارم باهات تو مراعاتمو بکن ولی از اونجایی ک اقایون خیلی درک بالایی دارن اصلا اون شب نتونست منو درک کنه و خیلی دعوای بدی شد و شوهرم از خونه زد بیرون تا فرداش !
من صبحش میخواسم دم نوش زعفرون و .. بخورم ک بچه ها نذاشتن و گفتن اول بی بی چک بزن مطمین بشی بعد بخور ، سرت رو درد نیارم بی بی چک رو بدون نگاه کردن خواستم بندازم تو سطل که دیدم مثبته
ادامه👇🏻👇🏻

تصویر
۸ پاسخ

ادامه👇🏻👇🏻

یادمه پاهام شل شدن و میخواستم بیفتم که دستامو گرفتم به سینک دستشویی و تو اون گریه و هیجان گفتم اینجا نجسه برو بیرون بیفت رو زمین😆😆😆
و با همون حال خودمو به گوشیم رسوندم و به مامانم زنگ زدم و اونم از اونور نمیشنید من چی میگم فکر میکرد معدم طوری شده ک دارم گریه میکنم، چون همون هفته از علایم بارداری من دو بار معده درد خیلی شدید کرده بودم در حدی ک بیمارستان رفته بودم ، یا مثلا یادمه یه روز کامل گوش درد و گلو درد کرده بودم و خودش خوب شد.
خلاصه که روزش ک برسه خدا خوشحالت میکنه اما از اون روز به بعدش مهمه که تو یعنی من چقدر قدردان نعمت خدا باشم.
الهی هیچوقت چشمام رو روی بخشندگی و نعمت خدا نبندم و قدردان باشم.
الهی که روزِ تو ام برسه هر خواسته ای که داری به زودی براورده بشه و قدردان باشی.
الهی منم همسرم از این گرفتاری بزرگی ک برای خودش درست کرده نجات پیدا کنه خیلی اوضاع روحی و جسمی و اقتصادیمون ریخته بهم . برای ما دعا کنید🥺

سلام عزیزم میشه درمورده چله نماز امام زمان بیشتر بگی؟💙

عزیزم چقدر حس خوبی گرفتم از حرفات🌱
دقیقا ادم از یه جایی به بعد دیگه میگه خدایا خودت داری میبینی خودم درد دارم از نداشتنش کاش بنده هات بدترش نمیکردن🥺
همون خدایی که اونروز تو رو دید الانم میبینه انشالله که کارت درست میشه عزیزم
الهی قسمتت همونی باشه که خودت میخوای

خداروشکر منم همون ماهی ک گفتم ولش دیگع دکتر نمیرم و نرفتم باردار شدم

منم مایع میانه گوشم اینجوری میشه اگ فقط ب ی سمت بخوابم باید ب دو طرف بخوابم زیادع روی تو هر سمت اینجوری میشم😑😑خیلی وحشتناکه

انشاالله ک خدا حفظ کنه نینی تو گلم و همچنین خدا مشکل همه گرفتار ها رو حل کنه 🥹🩷

خدا رو شکر بابت تموم مهربونیا و نعمت هایی که بهمون داده بخصوص تو دلی های نازمون❤️❤️❤️ منم هر وقت توکل کردم بهش ناامیدم نکرده

عزیزم منم مایع گوشم مشکل داشت البته دکتر بهم گفته بود منییره سرگیجه های شدیدی داشتم الان دو ساله خوبم نمیدونم حالا باز برنگرده اون روزا خیلی بد بود

سوال های مرتبط

مامان آقا مهدیار💚 مامان آقا مهدیار💚 ۱ ماهگی
باز هم شب شد تنهایی و افکار آخر شبی اومده سراغم
به شدت احساس تنهایی میکنم از اعماق وجودم،توی تک‌تک لحظات سخت زندگیم تنها بودم و نذاشتم خانوادم همراهیم کنن که یه موقع باعث ناراحتی و پریشون شدن افکارشون نشم:)
نگران مسئولیت های آیندم و به شدت میترسم نتونم استقلال خودم برای تربیت بچه هام حفظ کنم...
خودم روانشناسی خوندم مطالعه دارم راجب این موضوعات،میدونم مشکلم از چیه میدونم نگرانی هام تا یه جایی طبیعی و از یه جایی به بعد بیهوده‌س ولی هیچ کس کنارم ندارم که با آرامش خاطر گوش شنوایی برام باشه
برای همه گوش شنوا بودم و بدون هیچ قضاوتی همراهشون بودم و اما هیچکس نتونست اونجوری که من براش بودم،برام باشه...
فرزند اول خانواده بودن سخته چرا که بار همه مشکلات خانواده میاد رو دوشت،خودم وهمسرم بچه اولیم و دختری که بچه اوله خیلی سختتره شرایطش...
چون باید تو مشکلات عظیم خانواده رو دور هم جمع نگه داره،کسی که مثل منه درک میکنه حرفمو
با این شرایط سخت نگران پسرم شدم که نکنه نتونیم شرایط جوری پیش ببریم که اینم مثل همه ما تحت فشار باشه...
صد البته که یسری چیز ها از دست ما خارجه...
میدونم اگر بیست سال دیگه به این پیاما دسترسی داشته باشم،با خودم میگم همه این روزها گذشت،آرامش برگشت به خانواده،هر کی رفت پی زندگی خودش و باز این تو هستی که تنها موندی...
روانشناس بودن تو خانواده‌ ی ایرانی سخته،چون توقع دارن که همه کارات درست باشه و دست همه رو بگیری و طبق حرف اونا پیش بری نه صلاح دید خودت.تو اگر روانشناسی پس حق نداری نگران شی،استرس بگیری یا حتی عصبی بشی،تو باید بیشتر از همه بفهمی،درک کردن بقیه وظیفته...
خدایا این روزای سخت رو زود تموم کن بزار این چند صباح هم با آرامش کنار هم زندگی کنیم...
ممنونم ازت❤️‍🩹
مامان معجزه خدا🥹🫀🌱 مامان معجزه خدا🥹🫀🌱 هفته سی‌وششم بارداری
دختر عزیزم 🥹🥹
خداروشکر میکنم که ما هم بلاخره بعد از اونهمه سختی بعد از خونریزی تو ۱۳ هفتگی و منی که ناامیدترین بودم ،ولی خدا با ما بود و تنهامون نذاشت ،، بعد از افت یهویی سرویکس و تنها راه گذاشتن پساری بود و افتادن پساری و جایگذاری دوباره‌اش ، خدا باهامون بود ،، وقتی تو ۲۹ هفتگی بهم گفتن آب دور بچه کم هست باید زایمان کنی و منی که با ۶ تا آمپول ریه تو دستم گریه میکردم و خودمو رسوندم به بیمارستان الزهرا ولی باز هم خدا همراهمون بود ، بلاخره به ماه آخر بارداری رسیدیم و چیزی تا دیدن و بوسیدن دستای کوچولو و پاهای قشنگت که لگد میزنه نمونده😍😍😍😍😍
و الان که استرس زایمان طبیعی رو دارم ولی مطمئنم باز هم خدا همراهمونه و بزودی با توکل بر خدا صحیح و سالم بغلت میکنم
من تو رو معجزه‌ خدا میدونم دلسایِ قشنگم😍💖
خدا اینهمه سختی رو دور نگه داشت برامون ایشالله این چند روز باقی مونده رو مراقبمون باشه و بسلامتی با یه زایمان خوب و راحت بیای بغلم

به وقت ۹ ماهگی تودلیم😍😍😍
۳۴ هفته و ۲ روز
۰۰:۱۵
💖💖💖۱۴۰۲/۰۴/۲۱
مامان 💚Nila💚 مامان 💚Nila💚 روزهای ابتدایی تولد
مامان آیه کوچولو🩷 مامان آیه کوچولو🩷 هفته سی‌وهشتم بارداری
بنده خدا بعد ۱۰ سال باردار شده طرف زیر تاپیکش کامنت زده خوووش به حالت کاش منم بشم ! چند ماهه اقدامم !
واقعا الهی ک هر چه زودتر هر کسی بچه میخواد دامنش سبزبشه
اما این جمله خوووش به حالت رو حذف کنین بار منفیش خیلی زیاده طرف ۱۰‌ساله انتظار کشیده دیگه به اون میرسه ک به حاجتش برسه خوش به حال نداره که ، من خودم نزدیک۳ سال اقدام با کلییییی دکتر و دوا درمون و قرص و امپول و عمل باردار شدم بچه هایی ک از اول پیجمو دارن میدونن چه روزایی رو میگذروندم دکتر علنا به من گفته بود ناباروری دارم و تو ناامیدی محض منو رها کرده بودن خدا خواست شد همون موقه به خودمم یه سریا ک از زجرا و دردایی ک میکشیدم از دارو ها و کیست و … میگفتن خوش به حالت واقعا اگر بدونین طرف چی کشیده تا این لحظه رو تجربه کنه بهش اینطوری نمیگین با یه حسرت خاصی
درد کشیدنای ما واقعا حسرت و خوش به حالت نداره .
من هر وقت کسی بهم گفت خوش به حالت ک چی هستی و چجوری هستی و فلان درجا یه اتفاقی برام افتاد . درسته شخص قصد بدی نداره ها اما متاسفانه قدرت کلمات رو نمیشه دست کم گرفت❤️
مامان نینی🤰 مامان نینی🤰 هفته سی‌وششم بارداری
یادمه وقتی تو اقدام بودم همش تاپیک بارداری میزاشتم و کسایی که باردار بودن بنظرم خیلی موقعیت اونا برام دور بود مثلا میگفتم ع میشه یکروز منم عکس بی‌بی چک مثبت بزارم میشه یکروز برم فلان آزمایش برا بارداری یا اونایی که هفته های پونزده یا بیست بارداری بودن میگفتم چقدر زیاد یعنی میشه من یه زمانی تو موقعیت اونا باشم
اینقدر برا خودم ناممکن میدیدم هرچند خیلی امیدوار بودم ولی فکر میکردم برا من نمیشه اصلا از بس بی‌بی چک منفی دیده بودم وقتی باردار شدم فکر میکردم اصلا روزا نمیگذره چقدر کنده چرا نمیشه دوماهم سه ماهم چهارماهم الان که ۳۰ هفته ام شده و هی دارم به زایمان نزدیکتر میشم امشب تاپیک یکیو دیدم که نوشته بود یعنی میشه من باردار بشم برم سونو جنسیت ذوق کنم بچم چیه یاد خودم افتادم که چقدر سخت گرفتم و گذشت همه چی حتی اون لحظه ها دوران شیرین خودش بود و انتظار حتی شیرین بود
اگه برگردم به قبل خودم حتما بهش میگم‌که کمتر حرص بخور کمتر جوش بزن فقط بسپر به خود خدا خدا خدا
قربونت برم تویی که تو اقدامی اینقدر خودتو اذیت نکن قطعا خدا خیلی قشنگ چیده برات هرچیزی تو زمان خودش اتفاق میوفته من اگه یکسال قبل یا دوسال قبل باردار میشدم قطعا خیلی چیزارو نمیفهمیدم و موقعیت الانم و نداشتم خدا خواست تا بیشتر و بهتر بفهمم هل ام داد جلو بعد بچه داد بهم که بیشتر قدرشو بدونم دوست های که از قبل منو دارن میدونن چقدر تاپیک میزاشتم و با هر بار پریودی چقدر حرص میخوردم