سلام مامانا یه سوال بی ربط دارم و ممنون میشم اگه جواب دادین..من مودتی مجبورم طبقه بالای خونه پددشوهر باشم که درب حیاط مجزا ندارم اوایل میگفتن نباید اشپزی کنی و با ما غذا بخور بچم ۳ ماه و نیمشه..میرفتم سر سفره بچه رو ازم میگرفتن در حال غذا خوردن خوردشون درازش میکرد به شکم روی پاهاش و تیکه های غذا از بالا میوفتاد روش یا دست چربی میخورد به لباساش..متنفر بودم از این کار جاشو میاوردم نزدیک خودم سریع مادرشوهرم بلندش میکرد
یه با یه دست میگرفتش روی پهلوش اونم حالت دمر بچه اذیت میشد خانوادا خودم تا حالا بدون اجازم هیچ کاری نکردن یا حنی توی حیتط نبردن این میخواس ببرش بیرون میگفت شیر خشکیه باخودم همه جا میبرمش..منم تصمیم گرفتم دیگه باهاشون غذا نخورم و هرچی بود ساده خودم بخورم و نزارم همچین کارایی با بچم بکنه..من یه چشمم سر فشار بارداری تا شد تاندونای دوتا دستم کشیده شدن سر مراقبت از بچم خیلی ضعیف و داغون شدم و غصه و حرص میخورم کسی با بچم اونطوری کنه من که مادرشم سر سفره اونجور نمیزارم یا حتی مادر خودم از این کارا نمیکنه..شیرخشک زیرانداز همه چی پایین بود که گاهی بگیرش و با این اوضاع همه رو برداشتم الانم قهر کرده و بلاکم کرده مادرش..

۱۰ پاسخ

بنظرم اصلا الان دیگه دوره و زمونه ایی نیست که یه آدم بخواد این مدلی زندگی کنه منظورم رفتارای مادرشوهره هست بابا وقتی می‌بینید یه نفر واقعا دوست نداره این طرز برخوردتون رو دست بکشید کوتاه بیایید چقدر آدم باید تو جایگاه مادری خیلی معذرت میخوام نفهم باشه این طور برخورد کنه عزیزم منم هم سن و سال شمام همه ما مشابه این طور برخوردا رو دیدیم از ته قلبم برات دعا میکنم زودتر مستقل شی ازشون دور شی و بنظرم حالا که اینطور باعث ناراحتیت میشن شماهم ناراحت کردن اونا واست مهم نباشه هر وقت دیدی بیشتر ناراحتت میکنن شماهم بیشتر مقابله کن شرایط جسمی یه روز بهبود پیدا میکنی ولی با اینجور رفتارای اونا اگه روح و روانت آسیب ببینه خیلی بدتر میشه چون فرزندت یه مادر شاد و سالم نیاز داره به همسرتم بگو ته همه این چیزا منم که واست میمونم نه پدر و مادر احترام واجبه ولی بزرگتر هم خودش باید احترامشو بخره با رفتارو کردارش ولی بازم بنظرم خودت یه جوری بهشون بفهمون که دوست نداری به پای مردا بذاری سرسری رد میشن برات از خدا آرامش میخوام

هرجور که عادتشون بدی همونجور پیش میره
هرکاری دوست نداری نکن
خیلی راحت بگو من خوشم نمیاد لباس بچم کثیف میشه
بگو میل ندارم دلم نمیخواد غذا بخورم
من شده با بیسکوییت زندگی کردم ولی نرفتم خونه اونا
بگو خوشم نمیاد ازین کارا
بگو بچه باید پیش مادرش باشه ربطی به شیر نداره
بذار قهر کنن بلاک کنن بخدا راحت تری🤨
تا هرموقع دلش میخواد قهر بمونه به جهننننم

بنظرم ب شوهرت بگو با مامانش صحبت کنه که دوست نداری با بچت اینجوری رفتار کنه یا خودت بگو چرا نمیتونی بگی؟ وقتی میبینی ب پهلو گرفته قشنگ بلند و با احترام بگو بچه اذیته یا میبینی روش چیزی میریزه بگو مریض میشه من حساسم … اینقد تکرار کن بگو تا بفمن بچه ی تویه و با مدل تو باید بزرگ شه نه مدل اونا بچرم هیچوقت بهشون نده ببرنش بیرون وگرنه تا اخر میبرن

چقد عالی که بلاکت کرده در آرامش به زندگیت برس این کاملا به نفعته .اون زن درک‌وشعورش نداره پس نبودنش بهتره

همسرت چی میگه؟ لُر اندیمشکین؟

اگه مدت طولانی قراره اونجا باشی بهتره کم کم کم بری پایین تا عادت نکنن دم ب دقیقه بیان بالا یا بچه رو ببرن سعی کن سر سنگین تر رفتار کنی جوری که دعوتت کنن بری پایین اگه هم بچه رو میخواستن بگو خوابیده تب داره مریض شده الکی وقتی بترسن احتمال نزدیکی به بچه کمتر میشه دختر من خیلی گریه میکنه مثلا می رم خونه خواهر شوهرم یا مادر شوهرم بغل اونا نمیمونه کلی گریه میکنه میدن به خودم

خب دیگ خر هرکس زندگی خودشو داره اصلا فکر کنه ک تو جای دیگ ای زندگی میکنی خورد و خوراکت و جدا کن خودت درست کن غذا اگه قراره مدت کوتاهی باشی اونجا موردی نداره میتونی گاهی بری پایین بچه رم به بهونه های مختلف نده دستش مثلا پی پی کرده یا گشنشه یا خوابش میاد یا الکی احترام بزار بگو شما بخورید من نگه میدارم خودم یا اگه هم کریر داره بزار تو کریر کنارت بشینه کسی هم خواست بر داره بگو اینجا راحت تره

قهر کرده بهتر مهم آرامش خودته

کار خوبی کردی وقتی حالت خوب نیست با اون شرایط بایدم جدا بشی
خدا بهت قوت بدع از پس همه کارات خودت بربیای

فدای سرت مهم نباشه برات مهم بچت باشه

سوال های مرتبط