اگه ناراحت میشید نخونید لطفا
داشتم یه خاطره میخوندم از یه خانوم که سز شده بود
دقیقا اتفاقای من برای خودش و بچش افتاده بود..
دردای شدید شکمی..کم بودن شیر.. و زردی شدید گرفتن بچه...
اون حال بدی که تجربه کرده بودم
رفتار بد پرستارا..
همش اومد جلوی چشمم..
نمیدونم چرا برای من انقد خاطره ی بدی موند
هربار که به بچم شیرخشک میدم همه خاطره هام میاد جلوی چشم
الان دو ماه و نیم گذشته ولی بدنم هنوز خیلی ضعیف هست
دیروز ی سری لباس از کمد ریختم بیرون تا کنم تا بچه خوابه و ی سری کارای خونه انقد حالم بد شد که از درد بدن گریه م دراومد..
تمام بدنم از بعد سز تا همین الان زرده زرده.. اونقد ک انگار اب و زردچوبه زدن به پوستم حس میکنم مادر خوبی نیستم با این وضع زایمان و شیرخشکی شدن بچم
چند روزی غصه نخوردم و خودمو زدم ب بیخیالی
ولی دیشب شیرخشک خیلی بوی بدی میداد انداختم دور و دلم برای بچم کباب شد همش میگم خدایا نکنه یکی از این قوطی ها ی روز خراب باشه بچم چیزیش شه خدایا کاش زودتر یه سال بشه با غذا بیشتر سیرش کنم.. وو.....
خیلی دلم میخواست زایمان طبیعی کنم بگم دیدید شد شیر بدم ذوق کنم از شبر دادن ب بچم
خواهرم همش زنگ میزنه میگه اره ماها نمیتونیم طبیعی بزایم چرا از فکرش درنمیای میگم چطو مامان تونس مارو بزاد...
من خیلی ناراحتم
برام سلامت رحمم خیلی بهم بود
دلم نمیخواست شکاف عمیقی بخوره
میدونم که بچه داشنن دست خداس
ولی از این ک بگن تا 3 تا بیشتر نمیتونی سز شی و بقیه ش ریسکه متنفرم...
خیلی دلم گرفته دوباره
میشه برام صلوات بفرستید

۲۳ پاسخ

بس کنید تورو خدا مثل این زنای صد سال پیش فقط بلدید احساس حقارت و بدبختی ب خودتون بدید. منم سزارین کردم بچمم شیر خشکیه یعنی من بدبختم؟؟؟! تو عصر علم و تکنولوژی هنوز دنبال این حرفایید.

عزیزدلم هر اتفاقی تو این زندگیا میوفته همه برنامه شده اس خیلی چیزا دست مال نیست فقط شکرگذار خداباش به حکمتش اعتماد کن خدا همه چیزو قشنگ چیده مال خیلی عجولیم ♥️
حکمتی بوده سزارین شدی
حکمتی بوده بچت شیرخشکی شده

شما حتما به یه روانپزشک مراجعه کن افسردگی بعد زایمان گرفتید شدیدا چقد سخت میگیری
واقعا شیرخشکی شدن بچه انقد غم انگیزه؟؟😕🙄
فک میکنی این غذاهایی که میخوریم خیلی سالمن؟همش هورمونی و مصنوعی عزیز اون قدیم بود شیرمادر سالم بود همه چی طبیعی بود
من از اینکه به بچم شیرخشک میدم خیلیم خوشحالم چون هم رشدس خوبه وزنش خوبه خداروشکر سیستم ایمنیشم قویه از اینکه سزارین شدمم خیلی خوشحالم و هزاربارم زایمان کنم باز سزارین انتخابمه شکم شکاف بخوره هفت لایه خیلی بهتر از اینه جای دیگه جر بخوره🙏🏼

الهم صل علی محمد وال محمد

خدا بزرگتر از اونیە کە فک میکنی خدا برات جبران میکنە نگران نباش
بچت بزرگ میشە بچە های دیگیم بزرگ میکنی سە تا چیە الهی هر چن میخای بدە بهت ناامید نشو خدا بچتو حفض میکنە

چرا خودتو زجر میدی حالا مگه سزارین چه مشکلی داره جفتش زایمان سخت هیچ فرقی نداره شیر خشکم بد نیست مشکلی نداره ،مقالات هرچی میگن بگن وقتی شیر نداری که زوری نمی تونی شیر بدی ولی میتونی به نوزاد حس خوب بدی الان با این حال بنظرت میتونی

عزیزم همین که نه ماه اون بچه رو تو شکمت رشد دادی و به سلامتی ب دنیا آوردیش یعنی تو یک مادر فوق العاده ای.حالا چه فرقی میکنه طبیعی یا سزارین.هدف اینه بچه ب دنیا بیاد دیگه

منم سزارین شدم همه این دردایی رو که میگی ککشیدم هنوزم استخون درد و ضعف بدنی دارم اما فقط سه روز اول شیر خشک دادم از نصفه های روز سوم شیر خودمو دادم،از لحاظ روحی یه کم شکننده و زودرنج شدم اونم برا بی خوابی و ناارومی بچه س
هممون این راهارو رفتیم گلم خیلی خودتو بااین فکرااذیت نکن
چطور حاملگی بااون سختیاش گذشت اینم به امید و یاری خدا میگذره

آخه مگه مازن هاچه قدرشیرداریم که بخواه بچه روسیرکنیم این قدرشیرخشک برای پسرم درست میکنم خسته شدم باخودم میگم خداروشکرکه این شکرخشک هم هست من طبیعی زایمان کردم ولی شوهرم نزاشت به بچه شیرخودموبدم شیرخشگی شدولی اصلاعذاب وجدان ندارم چون براش بهتره

هیچکسم ندارم کمکم باشه... شبا به خدا تا صبح التماس خدا میکنم سر بچم خوب شه از فکر و خیال خواب ندارم دیگه روحم خسته است حتی توان حرف زدن هم ندارم...💔
همه اطرافیانم میگن عوض شدم ولی حتی یه لحظه هم خودشون و تو موقعیت من نمیزارن😔

😞😭
الانم بخیه شو چند روز پیش کشیدم دکتر گفته باید کلاه بزارم روسرش تا چندماه که سرش فرم بگیره کلاهه خیلی سنگینه ۲۳ ساعت در روز باید رو سرش باشه😭 گناه داره بچم خیلی کوچیکه آنقدر سنگینه که حتی نمیتونه سرشو بلند کنه یا راحت بخوابه...‌
خدا کنه پیشونیش با همین کلاهه خوب شه باز عمل مجدد نخاد... اگر خوب نشه باز۶ ماهگی عمل میشه و ملاج جلو رو باز میکنن😔 همه میگن غصه نخور درست میشه ولی چجوری غصه نخورم؟! جیگر گوشم تو این سن کم باید کلی سختی بکشه نمیتونم روزام به تلخ ترین حالت ممکن داره میگذره از همه چی خستم دیگ ....😞

منم خیلی سختی کشیدم نابودم بهترین روزا واسم تلخ ترین روزا شد‌‌‌....
از همون اول بارداری سختی داشتم تا بلاخره زایمان کردم سزارین شدم و بچه دنیا اومد سینمو نمی‌گرفت و بدبختی از همون بیمارستان گفتن شکل سرش عادی نیست و خربزه آیه....
چون خانواده شوهرم سرشون یکم بزرگه فکر کردیم ارثیه و بعدا درست میشه نه بهداشت بهمون حرفی زد نه دکترش ....
زردی شدید داشت میرفت زیر مهتابی میومد پایین دوباره دوروز دیگه میرفت بالا....
هنوزم تا الان زردیه همراشع😞
تا اینکه خدا خواست و بردیمش واسه زردیش یه دکتر دیگ هم ببینتش که بهمون گفت زردیه و ول کنید سرش عادی نیست و نامه اورژانسی داد بهمون که جراح جمجمه سرشو چک کنه تو ۱۵ روزگی💔 جراح تا سرشو دید گفت سی تی اسکن بگیرید گرفتیم و گفت ملاج پشت سر و جلو سرش مادرزادی تو شکم بسته شده😔باید عمل بشه بچم فقط ۱۷ روزش بود که رفت اتاق عمل.....
ملاج پشتشو فقط باز کردن حین عمل خون زیادی از دست داد مجبور شدن واسش خون بزنن زردیه باز رفت بالا رو ۱۷ دوباره رفت زیر مهتابی خودم نمی‌تونستم گریه کنم ناراحتی کنم غصه بخورم از درون پوکیدم نابودم بچمو میبینم میزنم زیر گریه دست خودم نیست 😞😭

عزیزم من به خوبی درکت میکنم کاملا درست میگی اینکه شیر مادر بهترین غذا، بهترین دارو، بهترین واکسن هست برای بچه اینو چه بخوایم چه نخوایم ثابت شدس و سزارین هم واقعا سخته حتی شبکه بی بی سی فارسی پخش کرد که تو ایران بخاطر رفتار بد پرستار را بیشتر مردم سزارین انجام میدن اما غصه نخور عزیزم توکه مقصر نیستی میگذره ان شاءالله برای بچه بعدی جبران کنی

عزیزم شاید بتونی ویبک انجام بدی
و مورد بوده که تا ۵,۶ تاهم سزارین کردن

بابا انقد خودتو ادیت نکن
شیر خشکه زهر مار که نیست الحمدالله بچت سلامته
بیخیال همچی

اصلا نباید خودت رو مقایسه وسرزنش کنی.کلا آدم یوقتایی فکری میشه .من آلن پریودم رنگ صورتم زرد میگی حالا هیچ خونی تو بدنم نیست مامانم می گفت من اصلا پریود میشدم درد نداشتم ولی من می میرم وزنده میشم هر ماه همین برنامه ادامه داره .
دختر منم شیرخشک یه خدا رو شکر می کنم قرار نیست شیرخشک خاص بخوره که هی تو داروخانه ها دنبالش باشم .ان شاالله غذا خور شد غذای مقوی میدم بهش

الان که اصلا کاری نداره، وی بک میکنن. مهم نیس قبلی سزارین باشه.
فقط دفعه بعدی از ماه آخر یکم تدابیر رو انجام بده، مثلا صبح شیر و خرما بخور، یه شب درمیون یه تیکه گوشت کباب کن.
الانم غصه نخور
خودتو تقویت کن، قرص آهن بخور.شربت شیره بخور.
مهم فقط شیردادن که نیست، باید بتونی از بچه مراقبت کنی

چ مشکلیه منم سزارین بودم هم شیر خودمو میدم هم شیر خشک شیر خودم سیرش نمیکنه
بچه قبلیم طبیعی بودم شیرم داشتم ولی بازم سیر نمیشد بهش شیرخشک ندادم سر همین فکرا ک شیرخشک خوب نیست و اینا
بچه اولم بااین ک شیر خودمو فقط خورد الان بعد ۵ سال هنوزم ضعیفه
همیشه میگم کاش ب اونم شیرخشک میدادم
هیچوقت همچین فکرایی نکن

شیر خشک که خوبه ، موندم شما حالا شیر خشک میدین عنقد ضعیف شدین ؟ حتما مکمل هاتو بخور مولتی ویتامین و آهن و ویتامین دی غذاهای مقوی بپز بخور ، پسر من شیر خشک نمیخوره وگرنه از خدامه شیر خشک بدم

کاچی بخور مقویه . به اینا فکر کنی بد تر میشی

من سزارین بودم شیرم داشتم ایناچرته

والا منم دوست دارم شیر خودمو بدم ولی با شیر خودم سیر نمیشه . چاره چیه.

برات صلوات فرستادم قشنگم
نمیدونم چی بگم والا
چقد اذیت شدی.. و اذیت میشی .. خدا بهت توان بیشتر بده قشنگم خیلی ب خودت برس ...
من روز خوبی بود روز زایمان سزارینم برام .. جدای از دردای زیاد ولی خانواده شوهرم گند زدن ب روز خوبم🥲

سوال های مرتبط

مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۳ ماهگی
چنو روز با این ماما درد و دل کزدم بابت سزارین شدنم
میگفت شرایطتت برای طبیعی خوب بوده چرا پس سر شدی
خیلی تعجب کرد
منم کلی در د ودل کردم و گفنم افسردگی گرفتم سر این قضیه و..
امروز این پیامو تو کانالش گذاشته بود.. منظورش دقیقا منم
من خیلی دلم گرفت اینو دیدم
همش میگم کاش پیشش رفته بودم چکاپ شاید نظرمو عوض میکرد کمکم میکرد...
چرا نرفتم.. حکمتشو نمیفهمم دلگیرم از همه از شوهرم که همش سر دکتر بردنم غر زد شاید اگه همراه تر بود من پیش اینم میرفتم. و سز نمیشدم
از خواهرم که انقد منو از طبیعی ترسوند
من از اینایی بودم ک میگفنم ن حتما زایمان طبیعی و شیرمادر
زایمانم سز شد و شیرمم خیلی کم چون شیشه دادن خانوادم تو بیمارستان به بچه و منم بلد نبودم و حالم بد شده بود بچه شیرخشکی شد و از فرداش مک فعال نزد
حالم بده
این آرزوم نبود که رحمم شکاف عمیقی بخوره و بچم از شیرمادر محروم
کاش زندگی دنده عقب داشت
انقد نمیتونم بپذیرم و از فکرش دربیام که فکرکنم از غصه هم سرطانی چیزی بگیرم.. بیجاره بچم💔💔💔💔
مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۳ ماهگی
من سرچیزای الکی مث بندناف دورگردن بچه و آی یو جی ار بودنش الکی سزارین شدم و دردای وحشتناک کشبدم و بعدشم از شدت ضعف نتونستم شیر بدم بچم شیرخشکی شد...
الان هر روز از خاطره بد سزارینم گزیه میکنم چون تو بیمارستان حالم بدشد تا روز پنجم هم فشار نداشتم.. امروز از یه ماما پرسیدم و گفت بندناف هیچ مشکلی نیست خاک برسرم که زودتر نپرسیدم
الان بابت خاطره تلخ زایمانم و اینکه دیگه اگه بچه دار شم مجبورم سز کنم و از ترس دردش دیگه بچه نمیخوام هر روز دارم گریه میکنم از طرف تو یک هفته دوبار پریود شدم اول یا خون سیاه 7 روز الان با خون قرمز و خون ریزی شدید
خیلی روزای بدی رو تو افسردگی و حسرت میگذرونم... الهی زایمان هرکسی ایده آلش باشه
دیگه انقد گریه و زاری کرذم همه از دستم خستا شدن
من این زایمان رو نمیخواسنم خیریتش رو نمیفهمم
حال دلم خیلی بده با وجود کم خوابی شدید الان بیدار شدم ولی دیگه خوابم نمیبره تروخدا اگه این پیامو میبینید برای ارامش دلم یه حمد بخونید
مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۳ ماهگی
بچه اولمه... خیلی ذوق داشتم براش..
روز اول که بدنیا اومد بخاطر شلوغی و بی نظمی بیمارستان حالم بد شد پرستار به جایی که ببره بهش با سرنگ شیرخشک بده
سر خانوادم داد زد که خودتون برید شیرخشک بخرید بدین بهش با شیشه
شیشه گذاشتن دهن بچم..
بعدشم خواهرم اومد به بهونه زردی تو کارم فضولی کرد
نگذاشت شیرش بدم
هی بهش شیرخشک دادم
منم سزارین بودم اونقد حالم بد بود که مغزم کار نمیکرد داشتم مییمردم از درد
بچم از فرداش دیگه مک فعال نزد
هرچی میشنستم شبرمیدادم سیر نمیشد
چون مک زدن فکش خراب شده بود
شیرخشکی شد
هیچ وقت نمیتونم ن خودمو ببخشم نه خواهرمو نه اون بیمارستان لعنتی رو
الان سه ماه گذشته
من تقریبا هرروزگریه میکنم
هربار میام شیرخشک درست کنم حالم بد میشه
ی حس بدی دارم
مث ی شکست عمیق
دیگه از این درد خسته شدم
از احساس غم شدید
میدونم میاید میگید بچه مادر شاد میخواد
شیرخشک ک زهرمار نیس یا از این حرفا
ولی من دلم میخواست شیر خودمو بخوره
شبردادن که فقط غذا نیس
ی پیوند عاطفی عمیقه
خیلی دلم گرفته دارم اشک میریزم
شوهرمم برای بار سوم تو یک سرماخورده
همه چیز بخج ریختس خیلی احساس تنهایی دارم
برام یه حمد بخونید
مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۳ ماهگی
امروزم ی پروژه جدید برای برگردوندش به سینه داشتم که شکست خورد
خواستم شیرخشک با قاشق کوچولو بدم نیم ساعت طول کشید فقط یک کوچولو از شیرکم شد شیر یخ زد و نشد و ریخت ریز ریز لباسش در نهایت گریه کرد کمرمم گرفت و تمام 💔
من همه این راه هارو امتحان کردم
قطره چکان
سرنگ
قاشق
هیچکدوم جواب نداد
اینکه بیاید بگید آد بزن سر سینت بگیرتش چ فایده
مگه فقط گرفتنه نهایت هروقتم میگیره ب عنوان پستونک اروم مک میزنه ک بخوابه ن ب عنوان منبع تغذیه...
من هربار که شیشه شیر میگذارم دهنش
با خودم میگم خدایا چرا اینطور شد
این ارزوم نبود
دلم شیردادن میخواست حتی لباسش هم خریده بودم هععی
میدونم این روزا میگذره
این بچه بزرگتر میشه چشم بهم زدنی
ولی...
شاید ی روزی یادم بره
یا برام کم رنگ شه
ولی دردش مث یه زخم عاطفی همیشه رو دوشمه
مث اون روزی که رفتم سز در حالی ک دلم طبیعی میخواست تا یغدش سرپا باشم
تا به همه اونایی که از طبیعی میترسوندم بگم دیدیت شد دیدیت درد نداشت اونقدا هم دیدین تونستم هم من هم بچه سالمیم
بعدم شروع کنم شیر دادن بچم
ولی نشد
خیلی خستم
خیلی نشخوار فکری میکنم
خیلی بدنم داغونه
روحم غمگینه
جسمم زرده زرد
مامان حسین مامان حسین ۳ ماهگی
سلام من بعد از دو ماه و کنار نیومدن با ی سری مسائل دلم میخواد شما منو راهنمایی کنید
روز قبل از زایمان خون دماغ شدید شدم رفتم پیش دکترم گفت ختم بارداری و فردا زایمان کنم راستی من اصلا درد نداشتم ولی آب دور جنین کم شده بود
فردا صبح رفتم بیمارستان ساعت هفت و نیم بستری شدم و... ساعت 11بهم آمپول فشار زدن و گذاشتنم داخل اتاق تنها وای چشمتون روز بد نبینه دوباره خون دماغ شدید شدم جوری که تخت کلا خون بود و تحت هیچ شرایطی بند نمیومد تا جراح اومد بالا سرم و بینی منو پر از تامپون کردن
با این شرایط سخت بدون تنفس از بینی، دکتر بی وجدانم منو طبیعی زایمان کرد که ماما همراهم برام گریه افتاد گفت خیلی مظلومی
کلی بخیه خوردم و چه روزایی رو گذروندم
فردا بیمارستان به علت ضربان قلب شدید بردنم اتاق و تنها گذاشتنم گفتن اینجا باید بمونی حتی بچمو نمیاوردن پیشم و فقط باهام بد رفتاری میکردن آخه با کلی بخیه منو بعد از زایمان معاینه میکردن و منم از استرس داشتم میمردم که نکنه دوباره خونریزی دماغ کنم خیلی بد بود
از اون روز شیرم خشک شد بچم شیر خشکی هست، خیلی داغونم انگار دنیا برام تیره شده آرزوم ی شیر بوده بچم بخوره که....
دکتر خیلی بهم بد کرد تازه بیمارستان خصوصی بودم یعنی این بلاها سرم اومده
حالا همه میگن مسمومیت بارداری داشتم و فشارم بالا بوده روز زایمان و قبلش ولی حتی دکترم فشارمو نگرفت که منو باید اورژانسی سزارین میکردن ولی نکرد
الان کم خونی شدید دارم با دارد و کمر درد
مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۳ ماهگی
ماشالله ماشالله... نمیدونم چطوریه حکمت خدا یکی راحت زایمان میکنه و بچه ی خوب بالای 3 کیلو میزاد
یکی با یه بچه ی نارس یا آی یو جی ار مجبوره 7لایه برش بخوره
نمیدونم حکمت خدا چیه
فقط
به درد سزارین فکر میکنم دلم میخاد کلی گریه کنم
شده بعضی شبا از یادآوری خاطره و دردش خوابم نبرده یا گریه کردم
مث همین الان😔💔💔
نمیدونم اگر منم طبیعی بودم چیمیشد بلایی سر بچه میومد یا اصلا خودم میتونسم یا نه چون تا هفته 39 حتی یک سانتم باز نبودم
سربچه هم تو لگن نبود
ای یو جی ار بود و دوهفته از رشد عقب
دلم گرفته خیلی
هنوز افسردگی بعد از زایمان من خوب نشذه ولی خیلی بهترم
من افسردگیم به دلایل بالا خیلی شدید تر بود
چون وقتی هم بچم ب دنیا اومد خیلی لاغر بود پوستش پر از زردی و سرخی بود.. خیلی دلم براش میسوزه یاد اون روزاش میوفته
خیلی اذیت شد تو رحمم با اینکه مت خودمو بسته بودم ب پروتیین ولی بی فایذه بود
البته که من ویار شدید هم داشتم شاید گشنه میموند بچمَ
ولی بخاطر رشدش هرکاری بگیذ کردم
از قرص ال ار جنین تا پودری ک برا وزن دهی میخورن یادم رفته اسمش تا امپولای رقیق کننده خون
هععععی
خدایا شکرت🫀بچه حداقل به سلامت به دنیا اومد