۲۹ پاسخ

عزیزممم چه ناز بوده از همون اول😍

عزیزم کدوم بیمارستان سزارین انجام دادی؟

وییییییی چه نازه و قشنگیه ماشاالله خدا حفظش کنه از طرف من پرنسس خوشگلت ببوس قشنگم 🤱🏻👶🏻🩷💋🧿

واقعا حس فوق العاده ایه.منم بااینکه درد داشتم مخصوصا اون لحظه که خواستم برای اولین بار از جام بلند شم ،اما بازم دوست دارم برگردم به عقب و اون لحظرو باارها تجربه کنم دلم‌میخواست انقدر زود تموم‌نشه و تواون لحظه کلی بمونم انقدر که عالی بود هنوز تو شوکم🥹
محبت و تحویل گرفتن خانواده و همسر هم که یچیز دیگست😬

عزیزم😍 منم واقعا دلتنگ روز زایمانم میشم🥲 حس و حالش فوق العاده بود🥺 هیچوقت گرمای صورتشو وقتی اولین بار چسبوندن به صورتم یادم نمیره🥲

من بارداری نسبتاً راحتی داشتم ولی روز زایمان خیلی استرس داشتم فشارم قشنگ افتاده بود 😂تا برم تو اتاق عمل فقط گریه میکردم الان یادم افتاد میگم چرا اونجوری میکردم 🤣🤣تو اتاق عمل پرستارا و دکترم خیلی حالمو خوب کردن بعدشم ک دختری اومد خیییییلی کیف داد تا اومدیم بخش یکی از همکلاسی های دوران دبیرستانم اومد که انتظارشو نداشتم خداروشکر روز قشنگی بود آدم دلش تنگ میشه واسه یسری حسا🤗عزیزم راز نـاااااااز❤️😍

جیگرخانم😍خداحفظش کنه عزیزم

ای جونم کوچولو🥹
منم دلم میخاد برگردم به روز زایمانم بهترین روز و خاطره ی زندگیم شد برام❤️

آخ منم بارداری سختی داشتم
و زایمان راحتی
جاناااا ب اون لحظه ک عشقتو میزارن رو صورتت

آخی راز کوچولو😍
با اینکه هنوز تجربش نکردم اما میتونم تصور کنم چقدر لحظات قشنگیهههه😍🥹

منم طبیعی زایمان کردم دکترم عالی بود ماما همراهم عالی تر بدون هیچ گونه بی حسی یا اپیدورال و اسپاینال من زایمان کردم زایمان دومم بود
خیلی سخت بود خیلی بعد ده سال مثل زایمان اول بود برام ولی برای این دومی وقتی زایمانم تموم شد ب خودم گفتم دست مریزاد این من بودم ک با این همه درد زایمانم تموم شد و دخترمو بغل گرفتم واقعا ب خودم بالیدم و آفرین گفتم و ب قدرت خدا ک اون موقع چقدر هوای من و دخترمو داشته

الههههییی😍🐣

والا لباسش خیلی قشنگه
لباس بیمارستان آرمان اصلا جالب نبود🥲
چه دختر نازی آخه🩷

من حالا بارداریم خوب بود زایمان و بعد از زایمانم سخت گذشت

خدا برات حفظش کنه خوشحالم که خاطره خوبی برات موند

منم بارداری سختی داشتم 😪
نتونیستم لذت ببرم بعدشم ک دنیا اومد همش. گریه داشت.

من که سر پسرم اولم همه چی خوب بود
جز برخورد کادر بیمارستان رو دوست نداشتم و خاطره ی خوبی واسم رقم نزدن
الان هم فقط دوست دارم زایمان دومم ذهنیت بد سری قبلم محو بشه
اما خوب تحویل گرفتن بقیه بهترین قسمت ماجراس☺️

من زایمان طبیعی داشتم و وقتی زایمان شوهرم پیشم بود و خیلی درد داشتم اما دلم برای اون روز تنگ شده

ننه چشماشوو🥹❤️
خس نیکنم راز خیلی هوشیار تره نسبت به بچه های همسنش و این کم خوابیش هم بخاطر همینه 😁
من دلم واسه اون روز تنگ میشه ها ولی خیلی گریه کردم قبلش که کیشه آبم ترکید آنقدر استرس کشیدم تا بیمارستان گریه و فلان بعدشم توی اتاق عمل یه قل اصلا نشونم ندادن خودشون له هم میگفتن ببرید ببریدش ناله داره خیلی ترسیدم التماسشون میکردم بگید بهم بچم چشه بعدشم که چند ساعتی هر دوشون رو نیاوردن ولی خب شکرش بارداریمم که نگم بهتره🥴🥲

عزیزدلمم چقدر زیبا توصیف کردی،برای چند لحظه اون لحظه رو حس کردم..
بارداریم اتفاقی شد و نمی‌دونستم باردارم ..
دوران راحتی داشتم وزن قبل بارداریم۵۹بود وزن موقع زایمانم ۶۸/۸۰۰
زایمانمم اتفاقی شد تو ۳۸هفته وسه روز دکلمان جفت گرفتم که جفتم ترکید و سریع سز اورژانسی شدم خوب بود ولی چون کمبود شدید آهن و دیابت بارداری داشتم دیر بخیه ام جوش گرفت...
ومن تو این پروسه عمیقأ حضور خداوند رو که مراقب مادران باردار هستش رو به عینه حس کردم💕
انشالله سلامتی همه مادران✨❤️🌱👶🏻🌸

من بارداریم راحت بود
ولی دکترم خیلی استرس میداد
بیمارستان عالی
درد داشتم شدید هوارمیزدم😂الان میخندم اون موقع گریه مبکردم

خداروشکر عزیزم

منم فیلم روزای اولی که دخترم دنیاامده بود و ازش گرفتیم رو میبینم دلم تنگ میشه واسه کوچولوییش
واقعا بااینکه بچه داری سخته ولی بهتره از تک تک ثانیه هاش لذت ببریم
من قبلاگاهی میگفتم یعنی میشه زودتراین روزابگذره و بچه م بزرگترشه که بهترشه شرایطمون
ولی الان سعی میکنم ازلحظه لحظه ش لذت ببرم
ازاین عشق بی حدومرز❤️❤️

من افسردگی بعد زایمان گرفتم همش گریه و زایمانم اونقد وحشتناک بود هااا همه ب حالم گریه میکردن خدا به سر دشمن هم نیاره

خداروشکر برات خاطره خوبی شده
خداحفظ کنه دخترتو
منم از زایمان اولم راضی بودم خداروشکر همه چی خیلی خوب بود
ان شاالله این زایمانمم خوب پیش میره

دقیقا منم دلم برای اونروز خیلی تنگ شده زود گذشت خیلی زود🥹

عزیزدلم ماشالله راز خانوم 😍😍نه من بارداری سختی داشتم زایمانمم خیلی اذیت شدم الانم آتنا خانوم یکسر درحال گریه اس خواب و آسایش ندارم بخدا

اخی عزیزم اون موقع دنیا اومد چندکیلوبود

من زایمانم طبیعی بود...
سخت بود برام
ولی کادر درمان عالی بودن
ماما همراهم فوق العاده بودن...
و
وقتی همسرم دیدن منو پسرمون و
گریه کرد و بغلمون کرد.... قشنگ بود برام🧡

سوال های مرتبط

مامان سلین مامان سلین ۳ ماهگی
تجربه من از سزارین
دیگه ببخشید یکم دیر گذاشتم این چند وقت اصلا وقت نمیکردم
سزارین من اختیاری بود خودم انتخاب کردم و زیر میزی هم ازم گرفتن ساعت 10شب بود رفتم بیمارستان سرم بهم زدن اون پرستاری که سرم زد خیلی اذیتم کرد الکی میگفت رگت پیدا نمیشه خیلی خون رفت از دستم تاحدی که تخت و کاشی اون اتاق خونی شد بعدش رفتو اتاق عمل گفت چرا دستت رو اینجوری کردن دیگه خودشون رگ گرفتن ازم اصلا اذیت نشدم ب پرستار گفتم چرا دستم رو اینجوری کردی میگفت تحمل این رو نداری الان بری اتاق عمل میفهمی چکارت میکنن اینو گفت اینقد استرس گرفتم کل بدنم میلرزید بعد سوند وصل کردن اصلا دردنداشت بعد رفتم اتاق عمل خیلی استرس داشتم فقط گریه میکردم دکتر بیهوشی خیلی امید داد بهم گفت بخدا اصلا اذیت نمیشی بعدش امپول بی حسی بهم زدن اینقد استرس داشتم ک بی حس نمیشدم سه بار بهم زدن ولی اصلا درد نداشت به اندازه یه امپول عادی درد داشت بعد اون دیگه بی حس شدم عملم کردن کل عملم15دقیقه طول نکشید همه استرس هام بی دلیل بود اپن پرستاری دروغ گفت اذیت میشی بعدش نزدیک یک ساعت ریکاوری بودم دیگه اومدم بخش تاصبح هیچی نخوردم وساعت 12بلند شدم فقط اولین بار ک بلند میشی یکم سخته اونم باید قبلش عسل و آبجوش بخوری ک سرگیجه نداشته باشی کمپوت آناناس بخورید آبنبات بخورید اینا خیلی خوبه براتون امیدوارم که همه نی نی های خوشکل شون رو ب سلامتی بغل کنن
مامان 👶🏻🤱🏻 مامان 👶🏻🤱🏻 ۲ ماهگی
خب خانم ها امشب میخوام از تجربه هام بگم
من هم تجربه زایمان سزارین با بی هوشی رو داشتم هم با بی حسی

بی هوشی ک تو اتاق عمل و حتی تو ریکاوری و حتی وقتی میای تو بخش برای چند ساعتی هیچی نفهمیدم ن درد ن حتی محیط رو
بعد از بی هوشی هم درد هام ک شروع شد خیلی شدید نبود وقتی میخواستم بشینم یا سرپا بشم امان از اون لحظه ک هیچ حرکتی نمی تونستم بکنم هیچی و درد خیلی شدیدی داشتم ولی بدن درد نداشتم مثل درد شونه یا پهلو

بی حسی
تو اتاق عمل آمپول بی حسی واقعا زدنش درد نداره از آنژیوکت هم کمتر درد داره اون حسی ک میخوای تو عمل بشی و تو اتاق عمل کاملا داری میبینی واقعا عذاب آور و ترس آوره
اینو بگم ک فقط پاهات سنگین میشه و ناتوانی از تکون دادنش وگرنه بخیه زدن فشار های روی شکم رو کاملا حس میکنی
تو ریکاوری ک بدتر درد داری
تو بخش هم ک چی بگم همچنان درد داری و اون سنگینی پا ک از همه برای من وحشتناک تر بود
روز بعدشم عوارضش شروع شد شونه ام ک داشت می شکست و پهلوم ک خیلی درد میکرد
ولی خیلی زود سرپا شدم برای بلند شدن و راه رفتن واقعا درد کمی داشتم و از همین بابت هم خوشحال بودم

ولی اگ به عقب برگردم بازم بی هوشی انتخاب می‌کنم
آهان اون ماساژ رحمی ک تو ریکاوری هست با بی حسی خیلی دردناک خیلی ولی بی هوشی نه برام اونقدر هم درد نداشت
مامان 🍪 کلوچه مامان 🍪 کلوچه ۳ ماهگی
مامان پناه مامان پناه ۵ ماهگی
#تجربه سزارین
خانمایی که میرن برای سزارین حتما شیاف دیکلوفناک بگیرید ببرید با خودتون خیلی ارومتون می‌کنه دیگه پمپ درد هم خیلی خوبه من که خیلی راضی بودم قبل از ماساژ شیکمی و راه رفتن فشارش میدادم راه میرفتم خیلی دردم کم میکرد تازه من ست لباس بردم با دخترم عکس بگیرم
ولی درد داشتم پمپ درد خواب آلودم میکرد اصلا حوصلم نشد عکس بگیرم
نمی‌دونم این بلاگرا چه جوری عکس ست میگیرن مرخص شدم اومدم خونه
شب موقع خواب دوباره درد اومد سراغم که مسکن گذاشتم و اینم
بگم بعدش سخته من نمی‌تونستم از این پهلو به اون پهلو بشم خیلی سختم بود از روی تخت پاشم به سختی می‌تونستم
روزای اول اینجوری بود رفته رفته هر روز بهتر میشدم
من تا ده روز مسکن و شیاف استفاده میکردم
بعد از ده روز دردم کم شد
خیلی مراقب باشید بخیه هاتون عفونت نکنه
برای من جذبی بود و زیبایی بود جاش خیلی کم موند دکترم یه کرم داد
گرفتم زدم جاش خیلی خیلی کم شد ولی ترک شیکمی دارم
اینم بگم روزای اول خیلی مراقب باشید که یبوست نگیرید که وحشتناکه دردش بعد از ده روز برای من همه چی خوب شد
دیگه همین
اینم از تجربه من براتون آرزوی بهترینها رو دارم
آرزو دارم به خوشی‌ و سلامتی کوچولوهای قشنگ تون بغل کنید ❤️
مامان نویان مامان نویان ۴ ماهگی
دوماهگی نویانه و من اومدم از تجربه سزارین بیمارستان پارسا دکتر مریم کریمی بگم
نوبت سزارینم ۲۳ ام اسفند خورده بود اما همش کاهش حرکت داشتم دررفت و‌امد برای ان اس تی بودم
کم کم لکه بینی هام دوباره برگشته بود و من فکر کردم ک از فعالیت روزانه است دل درد های مثل پریودی داشتم و واقعا اذیت بودم
۱۵ ام رفتم هم ان اس تی بدم هم ی چک بشم پیش دکتر چون کاهش حرکت داشتم با دل درد زیاد بعلاوه اکه بینی معاینه کردن دهانه رحم یک و نیم فینگر باز شده بود ان اس تی هم کاملا دردای منطم نشون میداد
گفتن بستری شو‌امشب فردا صبح زایمان (اینم بگم خودم از اول خواستم سزارین شم )

قبول نکردم‌چون کارامو‌نکرده بودم اومدم خونه
صبح ساعت ۵ رفتم بیمارستان
اول از همه ک میری دوباره ان اس تی
بعد میان سوند وصل میکنن ببین درد نداره ولی عین سوزش ادرار تا فی خالدونت برای چند دقیقه میسوزه و حس چندشی داری ک میخای زودتر قطعش کنن

عصابم بخاطر سوند ریخت بهم و استرس همه جونمو گرفت نیم ساعتی منتظر موندم و بعد بردنم اتاق عمل
در زایشگاع از خانواده خدا حافظی گرفتم و‌تنها سوار اسانسور شدم برای اتاق عمل
اولش ک وارد شدم ب شدت ترسیده بودم ولی جو اتاق عمل خیلی خیلی عادی
حرف عامیانه میزدن منم کم کم درگیر حرفاشون شده بود
امپول بی حسی ب هیچ عنوان اذیت نکرد سوزش داشت اما درد نه

گفتن داریم بنادین میمالیم و ضدعفونی میکنیم دلتو اما ب فاصله ی دقه بعد محکم دلمو فشار میدادن زیر سینه هام
دردی حسی نمیکنی ولی میغهمی ک دارن فشار میدن
همین فشار دادنه باعث شد ک حالد تهوع بگیرم