۴ پاسخ

بچتون زیاد بود وزنش؟
کم خونی داشتید؟

اون سروم واسه جمع شدن رحم ۶ ساعت اول منو کشت

وااای مگه نمیگن دومی راحتر

منم اینجور بودم 🥲

سوال های مرتبط

مامان بچه مامان بچه ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت 3

خیلی خوشحال شدم وقتی گفتن سزارین
دردام خیلی شدید شده بود با اینکه 4 سانت فقط باز شده بود
اومدن سوند وصل کنن اینجا خیلیشنبده بودم که از سوند وصل کردن میترسن و گفتن درد داره
به پرستاره گفتم تروخدا یواش وصل کن دردم نیاد
و من چون درد طبیعی داشتم میکشیدم فکر میکنم بخاطر اون بود چون اصلا درد سوند وصل کردن یا حتی سوزشش رو حس نکردم
فقط التماس میکردم و میگفتم تروخدا هنوز دوباره درد نیومده سراغم من و ببرین اتاق عمل هر 2 دقیقه یکبار درد میومد سراغم
اینا هم نمیدونم چیکار میکردن خیلی لفتش دادن تا بردن اتاق عمل
چند بار درد کشیدم دوباره
گذاشتن من و رو ویلچر و بردن اتاق عمل اونی که من و می‌برد اتاق عمل آقا بود
همونجا هم دقیقا درد اومده بود سراغم
دوست نداشتم ناله کنم جلوی اون آقا اما آنقدر درد داشتم نمیتونستم جلوی خودمو نگه دارم هموجوری جلوی دهنم و گرفتم و ناله کردم
رسیدم اتاق عمل لباسامو عوض کردم
بهم گفتن سریع برو رو تخت بشین
تخت هم خیلی بالا بود
همون موقع هم دوباره درد اومد سراغم
اونا هم عجله داشتن نمیدونم چرا
هی میگفت سری برو رو تخت
یکم صدامو بردم بالا گفتم درد دارم بزار دردمو بکشم دردم تموم شد میرم رو تخت اینجوری نمیتونم
گفت خب بکش دردتو
دستمو زدم به تخت و درد کشیدم ناله میکردم اونا هم دورم وایستاده بودن نگاه میکردن 4 نفر بودن فک کنم
مامان افرا💕 مامان افرا💕 ۲ ماهگی
مامان نُقلی🩵👶🏻 مامان نُقلی🩵👶🏻 ۴ ماهگی
سلام مامانا خاستم تجربه زایمانم(سزارین) رو بزارم من ۳۹هفته ‌و۴روز بودم ک وقت سونوگرافی داشتم رفتم ماما دید گفت آب دور جنین خیلی کم شده ت این چند روز آبی ازت رفته گفتم نه گفت نامه میدم برو بیمارستان بستری شو خلاصه ما رفتیم و برای بستری شدن،
من تصمیمم از قبل طبیعی بود ولی وقتی رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت دهانه رحمت بسته س ،قرص (واژینال)برات میزاریم تا دردهات شروع شه امکان داره تو چند ساعت باز شه امکان هم داره تا فردا طول بکشه راستش من خیلی ترسیدم گفتم اگ طول بکشه تا باز شه و کلی درد بکشم و آب دور جنین هم کمه برای بچم خطرناک بود و یجوری ریسک بود ترسیدم
گفت اگ شرایط اورژانسی بشه سزارین میشی،منم نشستم فک کردم گفتم اگ هم درد طبیعی رو بکشم و در آخر سزارین بشم واقعا ظلمه😅و گفتم منو سزارین کنید و اونا هم قبول کردن و آماده شدم برا سزارین و سوند وصل کردن درد زیادی نداشت و همچین آمپولی ک ب کمر میزدن هم قابل تحمل بود و همسرم موقع عمل کنارم بود و باهام حرف میزد و زودی تموم شد صدای گریه پسرمو شنیدم خیلی حس عجیب و شیرینی بود،اولین بلند شدن برای راه رفتن و اولین دستشویی رفتن واقعا درد داره ولی گذراس من از روز دوم خیلی بهتر شدم درد داشتم ولی نسبت ب روز اول واقعا بهتر بودم روز اول واقعا درد داشت و عجیب بود 😅من نمیدونم پمپ درد چیه ولی اینجا (المان)بهم قرص مسکن میداد خیلی هم قوی نبود و اینکه سرم مسکن وصل میکرد هر از گاهی
من چهار روز بیمارستان بودم و خیلیییییی پرستارای مهربونی داشت خودشون بچه رو عوض میکردن بهم کمک میکردن برای دستشویی رفتن و راه رفتن و...
مامان دلانا🩷 مامان دلانا🩷 ۴ ماهگی
زایمان
پارت3
بعدش منو بردن تو یه اتاقی ک همش زنای زائو بودن ب همشون دستگاه نوار قلب و اینجور چیزا وصل بود بهم گفتن دراز بکش رو تخت دراز کشیدم واسه منم از اون دستگاه های نوار قلب وصل کردن بعد حدود نیم ساعت اینا اومدن معاینم کردن هنوز دو سانت بود دردام هم زیاد میشدن ولی قابل تحمل بود بعد اینکه پرونده نینیمو دادم بهم گفتن برو اتاق زایمان رفتیم اتاق تک نفره بود دراز کشیدم ب کمک مامانم بعدش پرستارا اومدن بهم دستگاه اینا وصل کردن بعدش بهم سرم وصل کردن رکترا هم هیی میومدن معاینم میکردن هنوز دو سانت بودم ساعت چهار اینا بود گفتن تا هشت یا هشت و نیم زایمان میکنی خلاصه من در دام بیشتر میشد جونکه عمم فرار بود پیشم بمونهزنگ زدیم بهش با اسنپ اومد با دخترش ک هم سن من بود 16سالشه اومدن پیش من منم درد داشتم زیاد تر شده بود خلاصه مامانم پیشم موند تا موقعی ک زایمان کنم عمم هم شوهرم رسوند خونشون ک وسایل برداره بعد زایمان بیاد پیش من بمونه من دردام غیر قابل تحمل شدن خیلی خیلی جیغ میکشیدیم دست مامانمو گرفته بودم ولی چیزایی ک تو کلاس امادگی زایمان گفته بودن ک تنفس درستی داشته باشم بعدش دکتر اومد گفت 4سانتی بعد هعی معاینه و اینجور چیزا منو رو توپ بزرگ گذاشتن گفتن روش بشین و. پاشو بعد اون کار رو تخت نشوندنم ی پرشتار هم مراقبم بود بعدش دیگ وقت زایمان رسید چند تا دکتر و پرستار اومدن 8نفر اینا بودن اومدن سونت وصل کردن بهم اب دوز جنین و خالی کردن و معاینه و اینا کردن منم دردام بیشتر شده بود گفتن زور بزن منم زور میزدم دیگ اخراش گفتن قلب بچه درست نمیزنه چون دیر شده بود منم بخاطر بچم چندتا زور اخر هم زدم نینی قشنگم ب دنیا اومد گذاشتن رو شکمم و بعدش گذاشتن رو جای مخصوص نوزاد
مامان پسری مامان پسری ۳ ماهگی
مامان سید احسان مامان سید احسان ۸ ماهگی
تجربه سزارین (پارت۲)
صبح مایعات رو شروع کردم با نسکافه. چقد چسبید بعد اون همه ناشتایی😬
بعد هم که گفتن پاشو راه برو. خیلی درد داشت خیلییییی. تا حدود سه روز بعد هم ادامه داشت هر دفعه که پامیشدم. البته هم اتاقی من میخواست راه بره اندازه من درد نداشت بخاطر همین میگم شاید برای هر کسی متفاوت باشه ولی برای من خیلی بد بود. درد بخیه ها هم تا دو هفته خوب شد. الانم یکم گاهی سوزش داره ولی دیگه خوبه.
من بعد از عمل سرمو تکون ندادم و حرف نزدم و بالش هم نذاشتم اصلا سردرد نگرفتم. هر چقدر هم بیشتر راه بری زودتر خوب میشی. یه نفر هم تا ده روز باید کنارتون باشه وگرنه خیلی سخته. بعد ده روز هم بخیه هامو کشیدم که هیچ دردی نداشت و خیلی راحت بود.
در کل بخوام بگم از سزارین راضی بودم و با وجود اینکه بعدش درد داری و سخته بازم خوشحالم ک سزارین شدم چون بالخره زایمانه درد داره دیگه. حس میکنم طبیعی ممکن بود برام سخت تر باشه با توجه به شناختی که از خودم دارم.
امیدوارم مفید بوده باشه اگه سوالی هست خوشحال میشم کمک کنم
مامان پناه مامان پناه ۹ ماهگی
#تجربه زایمان سزارین
خوب قبلش دکتر گفت یه چیز مقوی‌بخور من حلیم خوردم لباسای پناه رو جمع کردیم راهی بیمارستان شدم
تا رسیدم بردنم داخل nstازم گرفتن چند بار خوب نبود راه رفتم یه چیز شیرین خوردم دوباره راه رفتم بعد از دو ساعت گفت اوکیه
بردنم قسمت زایمان انژوکت وصل کردن برام دوبار پرستار وصل کرد رگم پاره میشد و خیلی درد داشت از این بزرگا
بعد زد توی یه رگ کوچیک تر خیلی درد کشیدم و سرم میومد درد‌داشت هرچی هم میگفتم عوض کن عوض نمیکرد
دیگه بهم گفت برو بخواب صبح میبریمت اتاق عمل
رفتم دراز کشیدم ولی خیلی استرس داشتم از سوند میترسیدم
پرستار هم سوند گذاشته بود جلو چشم تا قبل عمل وصل کنه
چون میگفتن درد داره و توی اینستا دیده بودم یه چیز بزرگیه
خلاصه سرم بهم زدن میخواستم بخوابم ولی نمیتونستم دل تو دلم نبود پناه بیاد ببینمش
دم دمای صبح بود که داشت خوابم میبرد
بیمارستان خاتم از نظر تمیزی و این که زایمان طبیعی و سزارین یه جا هست
بده برای بندریای عزیز
یه دختری رو آورده بودن درد‌داشت برای طبیعی اونقدر داد میزد که قلبم می‌لرزید کلی دعاش کردم زایمان کنه زودتر و خیلی بد بود درد داشت
خلاصه خواب کلا از سرم پرید
مامان نویان مامان نویان ۸ ماهگی
دوماهگی نویانه و من اومدم از تجربه سزارین بیمارستان پارسا دکتر مریم کریمی بگم
نوبت سزارینم ۲۳ ام اسفند خورده بود اما همش کاهش حرکت داشتم دررفت و‌امد برای ان اس تی بودم
کم کم لکه بینی هام دوباره برگشته بود و من فکر کردم ک از فعالیت روزانه است دل درد های مثل پریودی داشتم و واقعا اذیت بودم
۱۵ ام رفتم هم ان اس تی بدم هم ی چک بشم پیش دکتر چون کاهش حرکت داشتم با دل درد زیاد بعلاوه اکه بینی معاینه کردن دهانه رحم یک و نیم فینگر باز شده بود ان اس تی هم کاملا دردای منطم نشون میداد
گفتن بستری شو‌امشب فردا صبح زایمان (اینم بگم خودم از اول خواستم سزارین شم )

قبول نکردم‌چون کارامو‌نکرده بودم اومدم خونه
صبح ساعت ۵ رفتم بیمارستان
اول از همه ک میری دوباره ان اس تی
بعد میان سوند وصل میکنن ببین درد نداره ولی عین سوزش ادرار تا فی خالدونت برای چند دقیقه میسوزه و حس چندشی داری ک میخای زودتر قطعش کنن

عصابم بخاطر سوند ریخت بهم و استرس همه جونمو گرفت نیم ساعتی منتظر موندم و بعد بردنم اتاق عمل
در زایشگاع از خانواده خدا حافظی گرفتم و‌تنها سوار اسانسور شدم برای اتاق عمل
اولش ک وارد شدم ب شدت ترسیده بودم ولی جو اتاق عمل خیلی خیلی عادی
حرف عامیانه میزدن منم کم کم درگیر حرفاشون شده بود
امپول بی حسی ب هیچ عنوان اذیت نکرد سوزش داشت اما درد نه

گفتن داریم بنادین میمالیم و ضدعفونی میکنیم دلتو اما ب فاصله ی دقه بعد محکم دلمو فشار میدادن زیر سینه هام
دردی حسی نمیکنی ولی میغهمی ک دارن فشار میدن
همین فشار دادنه باعث شد ک حالد تهوع بگیرم
مامان متین🤸‍♂️ایلیا مامان متین🤸‍♂️ایلیا ۱ ماهگی
تجربه سزارین🍂

مامانادمن زایمان اولم طبیعی بود خیلی بد بود بچه گیر کرده بود تو لگن با دستگاه کشیدنش بیرون درکل خیلی بد بود
این یکی رو همه میگفتن دیگه راحت به دنیا میاری و ....
ولی بچم خداروشکر نچرخید و بت پا بود بخاطر همین نامه سزارین رو دکتر هفته ۳۷ بهم داد😍خیلی استرس داشتم همه میگفتن وای خیلی درد داره و خیلی بده و فلان ...خلاصه رسید روز موعود و ساعت ۷ رفتم زایشگاه بیمارستان آن اس تی گرفتن سرم وصل کردن و رسید نوبت سوند که خیلی استرس داشتم هی میگفتم درد داره ؟پرستار گفت خودتو شل بگیر و نفس عمیق بکش بتادین زد و سوند رو زد اصلا درد نداشت فقط یکم سوخت بعد خدمه اومد لباسامو درآورد و لباس بیمارستان تنم کرد خیلی موذب بودم هی میگفتم ببخشید
سوار ویلچرم کرد و بردنم اتاق عمل روی تخت درازکشیدم دکتر خیلی مهربون بود چند تا سوال پرسید پرسنل اتاق عمل خیلی خوش برخورد و پر انرژی بودن خدا خیرشون بده دکتر پرسید میخوای بی هوش بشی یا اسپاینال گفتم اسپاینال چون از بیهوشی میترسیدم دیگه بهوش نیام 😵‍💫دکتر گفت بیهوش برات بهتره چون بچه با پاست باید عضلات شکمت شل باشه
یه چیز سفید رنگ بود زد داخل رگم و من دیگه چیزی نفهمیدم
یهو بهوش اومدم تو ریکاوری دیدم ینفر شکمم رو فشار میده جون نداشتم داد بزنم ناله کردم گفتم اخهخخخخ ولی آخراش بود دیگه درد داشتم فقط ناله میکردم میگفتم درد دارم بعد بچه رو پرستار آورد انداخت روی سینم و سینم رو میذاشت دهنش ولیرمن نمیدیدم چشام باز بود ولی هرچی سعی می‌کردم چیزی نمیدیدم خیلی تار بود
با ناله گفتم بچم سالمه گفت اره
مامان سید کوچولوم🫒🫀 مامان سید کوچولوم🫒🫀 ۱ ماهگی
قسمت دوم🤰🏻
اومدیم باهم کلی وسیله برا بیمارستان و خوراکی برا حین درد و اینا جمع کردیم ی جوجه هم خوردم ک جون داشته باشم گفته بودن.‌. بدون برنج البته خخ..
بعد دیگه ساعتا نه شب اینا رفتیم بیمارستان دیگه تا کارامون بکنن و بستری بشم و اونجا هم معاینه کردن و..یکم لک ها شروع شده بود ..آخر شب شد دیگه توی اتاق زایمانم بودم آن اس تی بهم وصل کردن ک ضربان قلب نینی چک بشه تا صبح بهم وصل بود ک صبح زایمان کنم دیگه تا صبح همین وضعم بود بدون درد ..طرفا چهار صبح ب بعد چون ی ساعت و اینا رو پهلو چپ رو تخت زابمان خوابیده بودم و ب شدت شکمم اون شب سنگین شده بود انگار هندونه بزرگ بستی ب شکمم دیدم طرف عضله پهلو چپم انگار گرفته نمیشه هم کنم خودمو دیگه ب همراهم میگفتم ماساژ بده برام از بس خوابیدم گرفته نکو این درد زابمانم...خخخخ؟!
بعد دیگه نزدیکا ساعت ۸اینا بود اومد معاینه و گفتن اره 4سانتی و اگر ماما همراه داری بگو بیاد و خیلی خوبه وضعیت و..

ماهم زنگ زدیم خلاصه تا بیاد همون ۸اینا شده بود بعد دیگه با درد خودم تا ظهر اینا رفتیم جلو ینی بدون سرم فشار ورزش کردم با ماما همراه سجده و توپ و راستی همون چهار سانتم دکتر شیفت اومد کیسه ابم پاره کرد و رفت ک فکر کنم شروع بشه روال زایمان سر بچه بیاد پایین کم کم چون کیسه ابم هم گفته بودن پر آبه خیلی..

خلاصه تا ظهر ما درد نداشتم همون عضله پهلوم فقط بود و..اینا دیگه از ساعتا نزدیک یک بعد از ظهر درد پری شروع میشد کم کم تا ساعتا سه و چهار شدید شد و انگار مثانه هم ی سنگ دوبرابر اندازه خودش داخلشه پ داره فشار میاره حس میکردم استخوان مثانه ام عین ترک شکم داره ترک میخوره این درد رو داشتم هی می‌گفتن فشار نمیاد ب پشتت؟ حس مدفوع نداری ؟مبکفتم ن هنوز با همین دردا ورزش میکردیم
مامان یاسین جونم🛵 مامان یاسین جونم🛵 ۲ ماهگی
۴.و خیلی سریع از کمر بی حسم کردن و پرده جلومو کشیدن و مشغول شدن و من فقط برای اونایی که آرزو چنین لحظه ای داشتن دعا کردم انشالله قسمت همه چشم انتظارا بشه🤲
روز سه شنبه ساعت ۱۰:۱۰دقیقه شب تاریخ ۲۵ شهریور با وزن ۴کیلو۳۰۰ یاسینم بدنیا اومد و من مادر شدم🫂❤️
و وقتی بدنیا اومد دکتر گفت خدا خیلی بهت رحم کرد آخه پسرم مدفوع کرده بود و شانس آورده بودم که نخورده بود😔و الا معلوم نبود کارم چی میشد واقعا
بعد اینکه پسرم بهم نشون دادن بردنش و تنم خیلی سنگین شده بود و اصلا نمیتونستم اتاق عمل تحمل کنم و سریع خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم تو اتاق عمل هستم و همینکه بهوش اومدم تو اتاق عمل استفراغ کردم ک حس بدی بود برام بعد لرز خیلی شدیدی گرفتم ک سخت ترین قسمت سزارین بنظرم همینه و بلافاصله بعد بهوش اومدن آوردیم بیرون ک دیدم خانوادم و همسرم بیرونن و اولین نفر ک چشم انتظارم بود پدرم بود💞و برام قشنگ ترین حس بود ک عزیزانم منتظر من موندن و همراه پسرم نرفتن و حس بیهودگی بهم ندادن🥲

این کبودی پسرمم بخاطر مدفوعش بود
مامان Delana مامان Delana ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲
سزارین
اینم بگم که اتاقا دو تخته بود یه مامان دیگه پیشم بود ولی خیلی حالش اوکی نبود و فقط انرژی منفی بهم داد و باعث شد استرس بگیرم. بعد یک و نیم ساعت یدفعه شنیدم ک یکی اسممو صدا زد ک بیارینش اتاق عمل سریع دوتا پرستار با سوند اومدن بالا سرم😭😭😭😭😭😭😭 من از این مرحله وحشت داشتم ینی واقعا فوبیا بود برام. بهشون گفتم که خیلی میترسم باهام صحبت کردن بعد بتادین ریختن و گفتن تموم شد منم حوشحاااال ک چقدر راحت بود و اینا( سعی کنید خودتونو شل بگیرید و نفس عمیق بکشید اون لحظه) ولی نامردااا یهو همون لحظه فرو کردن🤣🤣🤣🤣 اونجا فهمیدم الکی گفته بودن ولی خدایی اصلا درد نداشت وصل کردنش. بعد رگ گرفتن ازم سریع انژیوکت وصل کردن خون گرفتن و رفتن بیس ثانیه نشد یکی دیگه اومد گفت پاشو بریم اتاق عمل گفتم صبر کن من شلوارمو حداقل بکشم بالا دستمو گرفت هی گف زود باش منتظرن بخدا نتونستم شلوارمو کامل بکشم بالا اصلا نفهمیدم کیسه سوند کجاست ندادن دستم فقط اون لحظه یه سرم سرپا وصل کردن اونو دادن دستم و منو بردن انقد حس بدی بهم دست داد اون لحظه از یه طرف جای سوند شدیداااا میسوخت