این روزا خیلی متلاشی ام خیلی کم اوردم بچه بزرگ کردن تو غربت تو دوری از خانواده خیلییی سخته شاید اگر مامانم کنارم بود اینقدر اذیت نمیشدم
جسمم و روحم نابود شده ب جایی رسیدم ک حوصله نفس کشیدنم ندارم دایما عصبی پرخاشگرم خیلی خستم از زندگی دلم میخاد چشامو ببندم باز نکنم واقعا دست تنها سخته خیلییی سخت
هر ادمی ی گنجایشی داره من حس میکنم ادم مادرشدن نبودم من تحمل اینهمه سختی فشار ندارم از بس حرص جوش خوردم نابود شدم
خیلی تنهایی سخته 😞دلم میخاد یکم برای خودم باشم یکم استراحت کنم
ب ته زندگی رسیدم بخدا نای ادامه دادن ندارم میدونم خیلی اینجا میام غر میزنم ولی واقعا تنها جایی ک دارم حرفامو بزنم 🥲
احساس غم عصبانیت شدید دارم اصلا ارامشی درونم نیست همش حرص خشم ........
خدا خیر همسایمونو بده خودش بچه نداره هنوز بچه امو خیلی دوس داره میگ هرموقع خاستی بگو بیام بگیرمش استراحت کنی بهش گفتم الان بیاد بچم پیشش تو پذیرایی خوذم تو اتاق هنوز ن ناهاری خوردم ن درس کردم دلم داره ضعف میره اینقدر امروز غر زذ بهونه گریه حس کردم دیگ نمیتونم تحمل کنم .....🫠🥲ازدواج تو غربت ی جوری سخته بچه بزرگ کردن یجور دیگ سخت فقط میدونم خیلی همه چی سخت داره میگذره ...

۱۸ پاسخ

عزیزم می‌دونم خسته ای ،منم گاها سر دخترم جیغ میکشم یا عصبی و پرخاش میکنم یکم جیغ میزنه میبرم حوصلع ندارم ولی دیشب یه تاپیک دیدم یه کوچولو ک مریض بود گفتم الان هزاران کودک ناشنوا نابینا ناتوان جسمی نوزادانی ک توانایی صحبت ندارن ،گفنم الان این شیطونی های دخترم ارزوی خیلی هاست ،چرا ناشکری کن توهم سعی کن از کنار دخترت بودن لذت ببری هزاران نفر فقط دوست دارن جای تو باشن ، کارای خونه هیچ وقت تمومی نداره ولی بچه بزرگ میشه ۵سال دیگه یکی از این خبرا نیست ، از بچت لذت ببر باهاش بازی کن ،سعی کن خودتو اروم نکه داری

مامان مهدیار من کرمان غریبم الان چند ماهه خانوادم رو ندیدم فقط من درمان میکنم که وی میگی من همین الآنم دارم دارو اعصاب میخورم هر شب با گریه میخوابم بقیه ک تو شهر خودشون هستن یکی کمکشون میده من بچم واکسن میزنع خودم باید باشم سرما میخوره هم باید مواظب بچه باشم هم خونه الان که از روزی ک دنیا اومده هر روز دکتر میبرمش هنوز نفهمیدم بچه داری چطوره و خوبی های داره فقط همیشه میگم خوشبحال اونا که معنی خوشبختی رو فهمیدم من ۱۶ساعت. با خانوادم فاصله دارم دارم دق میکنم

من دوتا دارم‌ و بدتر از تو....خیلی قشنگ درکت میکنم

منم تو غربتم

بچه داری خیلی خیلی سخته نمیدونم چرا بچه های الان اینقدر تخس و نق نقو شدن هر زمانی سختی خودش داره ولی بزار راه بیوفته همسن پسر من بشه خستگیت بیشتره 🙃

عزیزم من چند تا پیام قبلیت رو خوندم...
گفتی بچم شیر نمیخوره....
دختر منم اپتامیل پپتی میخوره
روزی که دکتر تجویز کرد گفت بچه ممکنه غُر بزنه و دوستش نداشته باشه....
گفت شیر بد مزه‌ای هست....
شاید پسرت واسه همین نمیخوره....
درسته شیر قبلیش هم بدمزه بود ولی به همون عادت کرده‌....یه ویزیت بچه رو پیش خانم امینی رنجبر ببر....فوق تخصص گوارش و متخصص اطفال کودکان...
تجویزش واسه بچه های آلرژی خوبه

مامانت کجاست نمیتونه بیاد بهت سربزنه یه هفته پیشت بمونه؟

منم تنها تو شهر غریبم قبلا شاغل بودم از وقتی دخترم دنیا اومده تک و تنها تو خونه مشغول بزرگ کردن دخترم هستم واقعا سختمه منی که یه روز خونه نبودم الان کاملا خونه نشین شدم گاهی غرغرو میشم گاعی عصبانی بی حوصله از اینکه هیچ وقتی برا خودم ندارم. ولی همش به این فکر میکنم این روزها هم تموم میشه و با افتخار میگم خودم تنها از پسش براومدم این روزها هم میگذره و تصمیم گرفتم .. هیچی تو این دنیا همیشگی نیست

عزیزم خیلی قوی هستی که احساساتت رو‌میگی،خودش هنره،قرار نیست همه چی اوکی باشه شرایط سخته منم خانواده همسرم هستن ولی تنها بودم شاید بهتر بود و دست تنها،خوبه بزمانی تو اتاق بدون گوشی بشین ،اگه روتین خواب بچه بده اول اونو درست کن تا بتونی شبا خوب بخوابی،اسباب بازیاشو‌ ی سریشو بزار یسری بردار تا جدید باشه واسش سرگرم بشه

خواهر منم تو غربت بچه بزرگ کرد خیلی سختی کشید مادرشوهر نداره ، مادرمم چند ماه یه بار میرفت سر میزد بهش

عزیزمممم چقدر درکت میکنم هرررر چی بگی حق داری
واقعا کمک بگیر از همسایه از فامیل شوهرت اگه دوستی کسی داری از اون عصرا با کالسکه برین بیرون تو خونه نکون که دیونه میشی یه واقعا تلخ اینکه این خستگی تا دوسالگی هست باهامون و تنها کسی که میتونه حالمون رو خوب کنه خودمونیم 🥺🥺
من بار ها آرزو کردم کاش یه جام میشکست چند روز مجبور بودم بخوابم و استراجت کنم🤣😂😂😂
زنداییم تعریف میکرد میگفت من به حدی از جنون رسیده بودم که بچه رو میگذاشتم تو اتاق ایقدر گریه بکنه تا خوابش ببره🥲🥲🥲🥲 ( که اصلااااااا خوب نیست )
ولی خب تو کم اوردی دلیل نیست چون تویی همه همینن

عزیزم‌منم‌مثل‌تو از وقتی حامله شدم تا الان هیچ‌کس‌کمکم نبود چه‌میشه کرد

خواهرشوهرمم مغازه دار بفکر درآمدش مادرشوهرم فوت کرده منم خستم دیگه

اره عزیزم واقعا سخته، ولی فکر کن بعضیا کنار خونوادشون و تو شهر خودشونن ولی از دست اونا اسایش ندارن، پس فکر نکن فقط توشرایط سختی داری، زندگی برای هممون سختیای خودشو داره،تا چشم رو هم بذاری این روزا تموم میشه، یه سال دیگه میتونی بچتو مهد بذاری و تایمایی برای خودت داشته باشی
اگه خیلی اذیتی میتونی از یه مشاور کمک بگیری تا به ارامش برسی

باز تو غریبی من چی بگم فاصله من تا مامانم قبلا ۱۵ دقیقه بود چند ماه اومدم اینجا یکساعت دورتر شدم اصلا نمیان فقط عید اومد افطاری خورد شام رفت زاییدمم ۱۰ روز بود خواهرمم اصلا نگاهم نمیکنه

یادمه گندم ۱۱ ماهش بود
مهدیار تازه دنیا اومده بود
گفتی کاش بالای اسم مهدیار نوشته بود ۱۱ ماهه یه ماه دیگه میشه ۱۱ ماه ولی
بنظرم از سختی ها کم نمیکنه همش سخته

چقدر منی 😔😔

ای جانم
ینی مادرشوهرت اینا هم نیستن؟؟؟؟

سوال های مرتبط