پسرم دو نیم سالشه دیشب بهش میگفتم تو میتونی یری نون بخری بیا با هم بریم نون بخریم داشتم لباس میپوشیدم دیدم صداش میاد میگه بررم نونوا نون بخرم نگو رو راپله ها داشت میرف پاایین من فک میکردم تو اتاقه اومدم بیرون دیدم در بازه زد بیرون نونوا روبرو خونمونه ماششین خیلی زیاد میومد میرفت یعنی سکته کردم فک کردم رفت تو کوچه خونه مامان بزرگش خواستم برم کوچه نگاه کنم به یه پسر بچه گفتم یه بچه ندیدی گفت مگه اونه ک جلو نونواس یعنی سکته کردم اون خیابون واقعا شلوغ بود همه این اتفاقات ی دیقه بوده خداروشکر ب خیر گذشت
مامانایی ک بچه دارن و همه اینایی ک باردارن بهتون توصیه میکنم تمام تلاشتون رو بکنید تا ۳ سالگی خیلی مواظب بچه هاتون باشین چون تو این سن نمیتونن درست حرف بزنن خیلی شرایطش سختره تا وقتی یکم بزرگتر شن و مشکلشون رو بگن اصلا و ابدا هیچ حس خطر و این چیزا هم نمیکنن لتغاق یه لحظه اس و ی عمر پشیمونی انشالا ک همه بچه ها سالم و سلامت باشن

۷ پاسخ

حالا کجا رفته بود شیطون بلا؟
خداروشکر صدقه بده

من تا کوچیکتر بود در حیاط رو قفل میکردم،چون همسایه بالایی یه دختر داشت ۳،۴ساله،همش خونه ما بود و‌ببخشید خیلی کله خر بود،یهو‌میرفت تو‌کوچه،ماهم روبرومون خیلی پر تردد هست،
الان دیگه بهش گفتم‌تو‌خیابون خطر زیاده نمیره ولی همیشه در قفل بود،چون همکف بودیم هرکی در میزد میرفتم باز میکردم

دیگه بهش پیشنهاد تده😂
در رو حتما قفل کن جون الان دلش بزرگ شد یهو میره

بچه عقلش نمیرسه وقتی یه چیزی بهش میگی میری تو ذهنش و انجامش میده .جرقه اش رو خودت زدی

حالا نون گرفت

خداروشکر به خیر گذشته

وای مادر. خدا رحم کرد.
خداروشکر که به خیر گذشته

سوال های مرتبط

مامان مانیا و تودلی🍓 مامان مانیا و تودلی🍓 هفته سی‌وسوم بارداری
بچه های یه استرس ب استرس هام اضاف شده 😑 میگم نکنه موقع زایمان پی پی کنم😑😂😂 زایمان اوام موقعی ک نزدیک بود بچه بدنیا بیاد خیلی حس مدفوع داشتم اینقد التماس کردم بزاری میرم دستشویی بعد میام میزام😂 اونا ک فهمیده بودن این فشار بچه هست بم میگفتن اشکال نداره زور بزن دستشویی کن تمیزت میکنیم میگفتم ن توروخدا بزاری برم دستشویی اینجا من دستشوییم نمیاد اونا هی اصرار میکردن ن زور بزن دستشویی کن اشکال نداره برا همه اینجا پیش میاد منم دیدم اینا اصلا ب هیچ وج اجازه نمیدن برم دستشویی با خودم گفتم ولش کن بابا بزاز دسشویی کنم وقتی خودشون اسرار دارن🤣🤣حالا واقعا هی داشتم زور میزدم ک دسشویی کنم یهو گفتن آفرین همینه یه زور دیگه بزن بچه میاد بیرون 😐😂 گفتم بچه چیه من واقعا دسشویی دارم یه زور دیگه بزنم دستشویی میکنم زیرم گفتن باشه دسشویی کن منم یه زور زدم ک نی نی رو کشیدن بیرون.. بعدش خدارو صد بار شکر کردم ک پی پی نکردم زیرم از فکرشم خجالت میکشیدم 😅 الانم باز همون استرس اومده سراغم میگم نکنه این دفعه واقعا دستشویی کنم زیرم😑🤦🏻‍♀️