۱۱ پاسخ

دقیقا من از همین الان ک باردارم میگم خدایا روزای اول زود نگذرن خیلی شیرینه🥹

عه چه جالب همین الان تو خصوصی همینو بهت گفتم درمورد زمان😆😆😆

وایی فکر کردم فقط من اینجوریم تا ساعت ۱۲ میشه سریع میام میبینم ی روز اضافه میشه خر ذوق میشمااا

ایشالا منم زود برسم به یه هفته دیگه

منم مثله شما منتظر ساعت ۱۲ هستم ک بیام گهواره و ببینم یه روز دیگ بهش نزدیکتر شدم .

دقیقا مثل من هرشب ۱۲ به بعد میومدم تا یه روز نزدیک تر شدم الان خداروشکر میکنم ک پیشم هم دلم برای دوران بارداری تنگ میشه هم این دوران نوزادی بچه

ار دقیقا😍😍

زنده باشید🌹😘

خدا براتون حفظش کنه ایشاالله قسمت ماعم بشع بچمون ب موقع دنیا بیاد و کناارمون باشه

دقیقا منم همین حس دارم الان ک کنازمه خیلی خوشحال ترم جلو چشممه میبیننشش خیالم راحت بارداری همش استرس بود خدا براتون حفظش کنه

آره دقیقا منم همش بوش میکنم میگم خداروشکر ک سالمه و تو بغلمه🥲🥹

سوال های مرتبط

مامان گیلاس مامان گیلاس هفته سی‌ونهم بارداری
مامان تیارا مامان تیارا ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی من 3
بیچاره پرستارام ترسیده بودن ازم ب حدی ک رفتیم برای عمل یکی از پرستارای همراهم گفت بیمارو رو تخت بخابونین شروع کنین من خودم فرمشو پر میکنم رضایتشو میرم از همسرش میگیرم.من خودم زود پاشدم خابیدم روی تخت ب دکتر گفتم ت رو خدا شروع کن الان دردم شروع میشه قلبم دیگه کشش نداره.شروع کردن ب ضدعفونی کردن شکمم و برام بیحسی تزریق کردن من ی طرف شکمم سر شد طرف دیگه حس داشتم حتی ب بیهوشی بالای سرم گفتم گفتش ک الان اوکی میشم ولی من بیحس نشدم و میتونستم راحت پاهامو تکون بدم.من حتی وقتی ک با تیغ داشت شکمم رو میبرید سوزششو حس کردم باز ب دکتر بالای سرم گفتم ک گفت امکان نداره چرا بیحسی روت اثر نمیزاره.من ک شروع کردم ب اوق زدن فهمیدن ک دروغ نمیگم و واقعا حس میکنم زود برام بیهوشی زدن و تازه داشتم بیهوش میشدم دخترمو گذاشتن توی بغلم و بعدشم ب خواب رفتم.
توی ریکاوری ک بهوش اومدم اومدن بالاسرم و دیدن ک خونریزی شدید دارم ب حدی ک دست ب شکمم میزدن و ی فشار کوچیک میدادن کلی ازم خون میرفت علتشم گفتن ب خاطر زور زدنم حین زایمان طبیعی بوده ک خداروشکر بعد سه ساعت خونریزیم ی حد نرمالش رسید و فرستادنم بخش.بعدشم ک دخترمو اوردن و کلی دردایی ک تا اون لحظه کشیدم بودم فروکش کرد و فقط خداروشکر میکردم ک اتفاقی براش نیوفتاد و سالم ب دنیا اومد