۱۴ پاسخ

افرین این مشکل همه ی ما مادرهاست
نباید اینجور پشت بچه رو بگیرن دیگ

تو همه مسایل همینطوری عمل میکنن
بعدش مادرشوهر اینا میرن خونشون شوهر میره سرکار من میمونم و بچه ای ک اصلا ب حرفم حسابی نمیکنه
م

اشپزی اضاف شده تنهایی بی خوابی همه چی کشیدم بعد دخترم لباس پوشیدن باعم رفتن بیزون برگشتنی گفتم لباست در بیار یواش بهش گفتم هیچکس نفهمید اصلا انگار ب دیوار گفتم گوش نداد
اب هندونه اوردم برا همه ی دخترم گفتم نریزی رو لباست گفتم لباست عوض کن برا همین بود بلافاصله ریخت لباس مسلم ک یچه میریزه خب فدا سرش حرف گوش کنه لباس تو خونه ای بپوشه هک پاک شدنش راحت تر هم مهم نیس اصلا حالا پدر شوهر مادر شوهر شوهرم همه شدن پشت بچه ک عیب نداره و حواسش نبود و زهرش کزدی گناه داره هیچکدوم نگفتن مامانت راست میگه باید ب حرفش گوش میدادی
این بچه چطوری منو قبول کنه دیگه

همه بچه ها همینن و الان گوش کردن ب حرف اصلا تو این سن وجود نداره

مادرشوهرم اینا بعد از ی مدتی اومدن خونه ما
بچم تو حال میخوابه گهواره ننو براش بستم تو اتاق جا ندارم

دختر منم همینه منم انقدر بی اعصاب و داغون شدم که گاهی دست روش بلند میکنم بعدش میشینم گریه میکنم که چرا زدمش دستم بشکنه الهی
منم دوتا بچه دارم تو شهر غریب هیچکی کمکم نمیکنه خانواده شوهرم نزدیکن ولی نمیان ببینن مردم یا زنده شوهرمم تا ۱۲ شب سرکاره
امروز داشتم فکر میکردم تا چند وقت دیگه کارم به تیمارستان میکشه؟؟؟؟

😂😂😂😂😂همه مادرا دلمون خوووونه اتفاقا منم الان بااعصابخوردی از دخترم اومدم گهواره باز کرذم تاپیکتو خوندم خندم گرفت به حال زارمون، انشاالله به سلامت بزرگ بشن موفق و سربلند بشن الهی آمین، ولی میدونم یکی دوسال دیگه اصلاااا از پسشون برنمیایم😁

هی خواهر من که سه تا دارم چی بگم دوتاشون با هم چنان دعوا میکنن تو سروکله هم میزنن کوچیکه رو یه دقیقه نمیتونم تنها بزارم حتماااا یه خرابکاری فاجعه انجام میده امروز سرم درد میکرد شوهرمم خونه بود اصن شوهرا کمک نکنن نباشن خونه خیلی بهتره میگم یه دیقه بچه رو میگیری من نیم ساعت سرمو بزارم دردش اروم شه میگه من خودم حال ندارم بیخواب شدم صبح زود بیدار شدم گرفت با دوتا بزرگه خوابید من موندم و بچه سرحالی که تازه بیدار شده بعد دو ساعت اونم با گوشی که حرف میزد بیدارش کرد سپردمش دست باباش سرمو گذاشتم رو بالش به ربع ساعت نکشید چنان بلند بلند قربون صدقش میره باهاش بازی میکنه انگار کاراش عمدیه عصبی شدم باهاش بحث کردم نمیدونستم مادرشوهرمم هس ایشون شنید به این برکت چنااااان دعوا و بلبشویی سرم راه انداخت که چرا به شوهرت همچین میگی ..... دلم خونه خوووون

سلام حق داری با دوتا بچه کوچیک
دقیقا حلماهم همینطور
قبلاً خیلی صبورتر بودم..نوزاد بود شبها خواب نداشتم ولی جدیدا زود عصبی میشم
چون حرف گوش نمی‌ده،خیلی دیر می‌ره دستشویی خودش نگه‌می‌داره تا نصفش می‌ریزه...هربار هم میگه نه جیش ندارم
و هی این اتفاق تکرار میشه...🤦🏻‍♀️

پسرمنم حرف گوش نمیده ...ی نوزادم دارم که نمیزاره بخوابه هروقت خوابه میره بیدارش میکنه که باید کارامو ول کنم دوباره اونو با زحمت بخوابونم و یا شیربدم...منم تاحدودی فشار رومه شوهرمم تو بچه داری کمک کارم نیست متاسفانه..خدا فقط صبروتحملمونو زیادکنه از پسشون بربیاییم ..

ب شوهرم میگم نرو خیلی کعذرت میخوام بشاش تو پول کی پول میخوا بمون حداقل چند ساعت کمک کن ۲ روزی هم مادر شوهرم اینجا بود کمکم کاری نکردن بیشتر باعث شدن بچه نخوابه اذیت بشم قشار اشپزی و خستگی چ نخوابیدن تنهابی همچی قاطی شد

بخدا منم بچه شیر میدم شوهرم همش میره اضافه کار مشغول کار بودم دخترم رفته پر شربت باز کرده دهن اون یکی کرده فک کردم ابه میگم چیه میگه شربت خودش بی انکه بپرسه از من قبلش هم چند بار خرابکاری کرده بود با گوش ندادنش اینقد تو سر خودم زدم داد زدم انگشترم شکست دستم خونی شد اصلا اوضاعی

گلم اقتضا سنشونه باید سر ب سرش نزاری بکن نکن کمتر کنی

ما که اشناد دوره بره مونه
عین دختر شماست از سنشونه فقط باید صبوری کرد

سوال های مرتبط