یک هفتس دخترم مریض شده سرماخوردگی نه.اسهال خونی😭😭دکتر رفتم آزمایش دادم دارو داد دیدم فرقی نکرد باز بردم یه دکتر دیگه که اونم آزمایش دیگه نوشته باید شنبه انجام بدم.امروز به حدی خسته و داغون و له بودم بخاطر اینکه زور اون ویروس یا حالا هرچی از ما بیشتره و دخترمو بی جون کرده زیر چشاش گود،لب به هیچی نمیزن، غذا که اصلا،فقط شیر،نق نق ،گریه،بهونه گیری،لجبازی کنارش،هی صبوری کردم هی آرامش خودمو حفظ کردم رفتم یه گوشه حتی گریه کردم😭😭دیدم نه بچه هم داره سواستفاده میکنه حتی نذاشت صبحانه و ناهار بخورم.دیگه غروبی داشتم برنج دم مینداختم بازم شروع کرد گریه که من بی تفاوت کارمو کردم دیدم جیغ میکشه منم برداشتم آبکش و کوبیدم تو سینک.چندتا سبد پایین بود با پا پرتشون کردم یه وری و بعدش زدم تو سر خودم😭و گرررریه.همسرم همون وقت رسید و منو دختر باهم زدیم زیر گریه و اون بنده خدا نمی‌دونست کدوممون رو آروم کنه😭🥺دخترم هق هق میکرد تو بغل باباش😥بعدش که آروم شدیم رفتم کنارش بوسش کردم بغلش کردم حس کردم ازم ترسیده
بخدا مامان جان تو جونت به جون من بسته ست میسوزم از اینکه دارم تمام تلاشمو برات میکنم اما انگاری هیچ کاری برات نکردم😔

۴ پاسخ

پسر من اسهال خونی داشت بستری شده عفونت شدید هم داره

طبیعیه عزیزم ما مامانا هم آدمیم ربات که نیستیم خسته میشیم وقتی چند روز قرار باشه از بچه مریض نگه داری کنی و نه خواب درست داشته باشی نه خوراک و بچه همش گریه کنه زیر فشار شدید روانی و خستگی آدم کم میاره پیش میاد که آدم گاها کنترلشو از دست بده مهم اینه بعدش جبران کنی( که شما انجام دادی) همین که بچه رو بغل کنی و بگی مامانو ببخش خسته بودم ببوسی و نوازشش کنی خوبه این که احساس گناه میکنی نشون میده که مادر خوبی هستی
اگر میتونی چند روز از کسی کمک بگیر ببین همسرت میتونه مرخصی بگیره مامان یا آبجیت.... خلاصه این که به خودت سخت نگیر و سعی کن یکم استراحت کنی تو بهترین مامان دنیا واسه بچتی😘❤️

خیلی سخته خیلی درکت می کنم واقعا آدم گاهی وقتا کم میاره ما مادرها خیلی سختی می کشیم منم گاهی وقتا ک دخترم خیلی بهونه می گیره یهو عصبانی میشم بهش محل نمیدم یا داد میزنم سرش 😞 بعدش خیلی پشیمون میشم و عذاب وجدان می گیرم ☹️

من وقتی بچم رفلاکس دادن تا ۴ماه مثل افسردها بودم از بس بچم گریه میکرد نه میتونستم غذا درست نه خونه رو تمیز کنم
بچه من همش مریض بود یه ماه پیش آزمایش ازش گرفتن عفونت خون داشت مثل بچه شما همش میخواست بغلش کنیم منم نمیذاشتم شوهرم بره سرکار خیلی کمکم میکرد چقد دارو خورد تا خوب شد الانم روزی ۷با پی پی میکنه ولی سفته دیگه نمیدونم چیکار کنم
شاید بچه شما دندون داره که اسهاله
اگه موز میدی یکم خونی میشه چون منم هروقت موز میدادم پسرم اسهالش توش خون بود

سوال های مرتبط

مامان آبان مامان آبان ۱ سالگی
مامانا سلام
این پست رو برای کسایی میذارم که بچه شون از حموم می‌ترسه. پسر منم از حموم می‌ترسید و هربار از اول تا آخر گریه و جیغ و فریاد داشتیم. من دیدم اینطوری نمیشه و سعی کردم بفهمم از چی بدش میاد. اول فک کردم از تماس پاهاش با کف حموم چندشش میشه، براش دمپایی خریدم ولی بی فایده بود. بعد فک کردم از فشار زیاد آب می‌ترسه. وانش رو با فشار کم آب پر کردم ولی اینم نبود. خلاصه بعد از کلی تلاش فهمیدم مشکل بچه با دمای آبه. آبی که روش می‌ریختم و به نظر خودم اصلا داغ نبود از نظر این داغ محسوب میشد. آب رو ولرم کردم، جیغ و داد کمتر شد ولی هنوز حموم رو دوست نداشت.
چن تا کتاب حموم خریدم و یکی دوتا اسباب‌بازی کوچیک مخصوص حموم. یه سفینه کوکی که تو آب حرکت میکنه و یه اردک سوتی. یه بطری خالی میسلار هم که براش جالب بود بردم تو حموم. یه شعر حموم هم از یه کتاب دیگه پیدا کردم و حفظ کردم و موقع حموم کردن براش خوندم. الان اینطوری شده که هر روز حوله اش رو برمیداره، میره پشت در حموم و میگه اَموم :) وقتی هم میریم حموم باید به زور بیارمش بیرون
مامان ادرینا مامان ادرینا ۱ سالگی
شاید من حساسم یا بد شبی رفتم خونه مامانم. اولش با نامزد داداشم قهر بودم. هی داداشم دخمل منو بوس کرد ناز اون برگشت گفت من اصلا بچه‌ خاهرت دوست ندارم چیزی نگفتم ...بعد گوشی برداشته جلو من زنگ دختر دایی هایش زده قربون صدقه شوند می‌ره. قربونتون بشم و ودلم تنگ شده و من کسی جز شما نمیخام. منم گفتم بچها من نیازی ب دوست داشتن تو نداارن اون قدر داد زد و جیغ که داداشم گفت میزنم تو دهنت داد و فریاد نکن بعد اون داداشم از شهر اومدن برگشته با خنده میگه بچه من بچه شهر بچه تو شهرستان ....باز هیچی نگفتم بمیرم پسرم اون قدر شلوغ خراب کاری کرد اصلا میبرمش تو جمع انگار از قفس آزاد شده بچها بغل می‌کنه بوس لمس. داداشم ب بچم گفت دخترم ظریفه تو هم وحش باز هیچی نگفتم. بمیرم برای بچم ،بچم بردم اتاق گفتم تو رو خدااااا مودب باش التماس میکنم ب پات میگفتم آروم بازی کن .آروم صبحت کن نمیخاد بری با اون دختر منظورم بچه داداشم بازی کنی گفت مامانم چشم تا در اتاق باز کردم پرید رو دختر داداشم گفت هی بیا دعوا 🤔یا ب زور بغلش کرده بود گفت وای ولم کن 🫠بچم رفت هرچی بالشت آورد براش پرت میکرد منم گفتم پاشو بریم خونه. اومد خونه همچیییی دعواش کردم الآنم خابید و من پشیمونم و مادر بد. مادر احمق منم. پسرم دوستت دارم قلبم ♥️
مامان 💕دلوین💕 مامان 💕دلوین💕 ۱۷ ماهگی
یه پارک هست سرسره کوچولو تونلی داره شوهرم میگه چون دلوین دوست داره خودش از سرسره بیاد پایین و از پله بالا پایین بره اونجا براش امنه...آغا دیشب شوهرم شیفت بود دخترم هی میگفت ددر ددر منم گفتم گناه داره بچم رو بردم پارک..با ذوق داشت بازی میکرد یه پسری که سه چهار سالش بود مثلا میخواست دخترم رو سوار سرسرع کنه کمکش بده دست دخترم رو گرفت و دویید دخترم دستش کشیده شد تا بهش برسم با یک طرف بدن و صورتش خورد زمین😭بچم نفسش رفت بس که گریه کرد منم بغلش کردم اینقدر گریه کردم دختر مظلومم جای‌اینکه بهش خوش بگذره به دلش زهر شد😭😭😭مامان بیخیالش کنار نشسته بود داشت تخمه میورد فقط به کلمه در کنال ارامش گفت شایان نکن میوفتی ها😑منم از بس اعصابم خورد بود گفتم جای تخمه خوردن حواست به تولت باشه زیر لب فحشم داد رفت...تورو خدا اگه بچه هاتون میبرید پارک حواستون باشه نه به کسی اسیب بزنن نه به خودشون اخه دخترم راه خودش داشت میرفت هی میگقت نه نه یعنی دستم نگیر پلی‌اون😭😭با اینکه چهارچشمی‌ حواسم بود😭حالا بچم دندش کبود شده شوهرم میگه خدا رحم کرد نشکست😭😭