سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۵ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش یک
من روز جمعه دو خرداد چهل هفته‌م کامل میشد ولی هیچ دردی نداشتم دهانه رحمم هم دوسانت بود. دیگه جمعه با نامه بستری دکترم(عفت عظیمی نژاد) رفتم بیمارستان قدس و بستری شدم با خواست خودم. ساعت ۹ صبح بهم آمپول فشار زدن ولی خیییلی سرعتش کم بود تازه ظهرش یواش یواش دردای من شروع شد اما دهانه رحمم هیچ پیشرفتی نمیکرد همون دو مونده بود دیگه شب بعداز کلی درد تازه دهانه رحمم شده بود دو و نیم سانت. شبش ساعت ۱۲ با نظر دکترم آمپول فشار رو قطع کردن که رحمم خسته نشه و مثلا به رحمم استراحت بدن اما دیگه دردهای خودم شروع شده بود و شبش هر دو سه دقیقه یک بار دردم میگرفت و ول میکرد. صبح شنبه ۳ خرداد ساعت ۶ دوباره آمپول فشارم رو باز کردن و دردام هی تشدید میشد. دهانه رحمم که بالاخره شد ۳ سانت دیگه به مامای همراهم زنگ زدن که بیاد و وقتی اومد نزدیکای ۴ سانت بودم کلی ورزش بهم داد که انجام بدم و دیگه ۴ سانت که شدم اپیدورال رو برام زدن. اپیدورال هم تزریقش درد داشت خیلی گریه کردم در حدی که نفسم بالا نمیومد. سختیشم این بود که بهم میگفتن موقع تزریق حدود ده دقیقه اصلا نباید تکون بخوری حتی اگه دردات میگرفت و ول میکرد که این خیلی سخت بود برام. اما دیگه وقتی تزریق کردن کم کم کل بدنم آروم شد خیلی حس خوبی بود دیگه هیچ دردی حس نمیکردم حتی انقباضات شدیدم رو
مامان بچه (نیلسا🩷) مامان بچه (نیلسا🩷) روزهای ابتدایی تولد
(۷)
یهو دیم اومدن تو اتاق پرستار با ترس مانیتور رو نگاه میکنه فهمیدم ضربان قلب بچه یه چی شده
نمیدونم کلا وایساده بود یا کند شده بود اما پرستارا با ترس دورمو گرفته بودن یکی دستشو برد داخل انکار داشت بچه رو تکون میداد که ضربان قلبش برگرده
میگفتن به خاطر اسپاینال
اونحا خیلی ترسیدم همش میگفتم غلط کردم اسپاینال گرفتم
اوندیکی میکفت داره میزنه دیگه که اینی که اول از همه اومد با ترس و وحشت گفت این صدای ضربان قلب نیست!
سریع زنک زدن دکتر خودم که اونم سر حلیه بود سریع بیاد فوری خودشو رسوند.‌‌.. اما تا اون بیاد پرستار خیر ببینه ضربان قلب بچه رو برگردونده بود...
دکتر هم وقتی اومد ترسیده بود اونم با ترس و دلهره گفت وسایلارو آماده کنید برش بزنم دنیاش بیاریم
بقیه قبول نکردن گفتن دکتر برگشت صربان قلب
دکتر گفت کمه 70 و خورده ای
پریتار گفت نه دکتر دستکاه اشتباه می‌کنه اونی که من شنیدم140 بود دیگه خلاصه دکتر رو منصرف کردن و دکتر رفت

خیلی ترسیده بودم بی جون فقط نگاهشون میکردم وقتی فهمیدم بچم سالمه یه نفس راحت کشیدم
یک ساعت گذشت که حس کردم پاهامو بیشتر دارم حس میکنم و اون حس سنگینی و داغی داره از بین میره و حس پاهام برمیگرده... اونحا بود که گفتم یا حسین... اثر بی حسی داره میره من هنوز زایمان نکردم
ده سانت شده بودم اما بچه بیرون نمیومد
خیلی سریع باز میشد دهانه رحمم یعنی هر بار معاینه میمرد دوسانت بیشتر شده بود
تا بیاد اسپاینال رو بزنه من9 سانت شده بودم
انقدر سریع داشت باز میشد اما نمیتونستن زایمان کنم
انقدر هم که معاینه کرد حس پاهام زودتر برگشت
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد