سلام مامانا
تورو خدا بیاید بگید این رفتارای دختر من با مامان بیچارم ک اینهمه زحمتشو کشیده طبیعیه
دختر من از وقتیکه بدنیا اومده مامانم خیییییلی زحمتشو کشیده بینهایت بهش محبت کرده و می‌کنه کلی هم پول بهم داده برا دخترم پس انداز کردم
مامانمو خیلی بیشتر از مادرشوهرم دیده و می بینه، مامانم باوجود کمردرد و زانودرد بسیار شدید خیلی بیشتر از مادرشوهرم بغلش کرده حتی کولش کرده
اولا مامانمو دوسداشت، مامانم تا ب الان حتی یه اخم ب دخترم نکرده ولی تازگیا میگه از مامان زینب خوشم نمیاد دوسش ندارم، میگم میای بریم پیشش میگه ن خودت برو من ازش خوشم نمیاد ولی برعکس خیییلی عاشق مادرشوهرمه، تا اسم اون میاد پرواز می‌کنه از خوشحالی
مادر شوهرم و خونواده شوهرم کلا بی نهایت حسودن و از اینکه دخترم خونواده منو دوست داشته باشه خیلی حسادت میکنن با چشمای خودم دیدم ک میگم
حالا من شک کردم میگم ممکنه دخترمو چیز خور کرده باشن ک اینقدر از مامانم و خونوادم بدش میاد
ممکنه کاری کرده باشن ک فقط اونا رو دوسداشته باشن
ب نظرتون با این اوصافی ک گفتم ممکنه طبیعی باشه یا اینکه دعایی چیزی بهش خوروندن

۱۱ پاسخ

دعا ک فکر نمیکنم
ولی ممکنه بهش زبونی گفته باشن ک اون مامان بزرگت خوب نیست و ما خوبیم و فلان
تو گوشش پر کرده باشن

شاید یادش دادن

والا هیچ چیزی بعید نیست

نه بابا طبیعیع کلا وقتی کسی رو زیاد میبینن انگار حوصلشون سر میره و واسشون جذابیت ندارن
ولی یکیو دیر ب دیر ببینن براشون جذابیت داره
پسر منم اینجور بود بعد کمتر رفتم پیش مامانم دلش تنگ شد براش
مثل وقتی باباها ک همش سر کارن میان خونه کلی ذوق میکنن ولی دیگه برا مامانا ک صبح تا شب پیششونیم زیاد ذوقی ندارن

عادی شده واسش خواهر زادمم دقیق اینجوری بود خیلی ب مامانم وابسته بود. الان بیشتر دوس داره با اون یکی مامانبزرگش باشه ☹️

دختر من کلا با پدربزرگ ها و بابا و دایی ها و عموش بهتره با مادر همسرم و مادر خودم زیاد رابطه اوکی نداره ولی دوستشون داره
مامانم کلی زحمت دخترم رو کشیده
همشم به دخترم میگه چرا مامانی رو دوست نداری دخترمم جیغ جیغ میکنه
ولی ب دل نمیگیریم وه اذییت نشه به هر حال ادمیزاده و میتونه حق انتخاب داشته باشه

عزیزم بچست شاید یه چیزی فکرشو درگیر کرده شایدم‌اونا بهش گفتن بشین باهاش چندتا دلیل بیار بگو مثلا مامان فلانی(مادرت)رو دوست ندارم‌چون فلان کارو میکنه چندتا بگو اونم میگه آرش بپرس ببین چی ناراحتش کرده چون خیلی کم‌پیش میاد که بچه کسیو که قلبی اونو دوست داشته باشه نخواد چون بچه ها احساس میکنن کی واقعا دوسش داره بچه های منم هرچی خانواده شوهرم میگن اصلا انگار اونا غریبه آن ولی خانواده خودم چون دوسشون دارن اونارو بیشتر دوست دادن پسرم که اصلا مادرمو ندیده ولی بازم مشتاق بره پیششون ولی برای اون مامان بزرگش نه

نمیدونم عزیزم تو این دورو زمونه هرکاری از هرکسی بر میاد امکانش هست ولی یه چیزی بهت بگم بهتره از دخترت بپرسی برای چی از مامان زینب خوشت نمیاد؟مامان زینب کاری کرده که دخترم ناراحت شده بهتره اول دلیل رفتار دخترت رو بفهمی بعد در مورد رفع مشکلش اقدام کنی

شاید از بس زیاد مادر خودتون دیده یه چیز عادی شده ولی چون مادر شوهرتون دیر به دیر میبینه اینجوری شده و اینم ممکن باشه که طبیعتا اینم یه دوره ای هستش

بچه دو سال چی میفهمه اخه
دختر منم اینطوریه به مامانم زیاد اهمیت نمیده ولی عاشق مادر شوهرم و عمشع
البتع خب ما تو ی ساختمونم با مادر شوهرم اینا و کثرا فقط اونا رو میبینه مامانمو دیر ب دیر میبیته

چی بگم والا

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۲ سالگی
سلام مامانا اومدم درد و دل کنم امروز پسرم خیلی اذیتم کرد از صبح ک بیدار شد همش گریه کرد هیچ می‌گفت میخام بزنمت محکم چندتا خوابوندم تو صورتم و چشمم منم همش بغلش میکرد میگفتم چی میخوای مامان فقط می‌گفت میخام بزنمت و گیر داده بود الان باید بریم فروشگاه گفتم مامان دست و صورتمو بشورم صبحانه بخوریم میریم می‌گفت نه نمیرفت دسشویی نه یمذاتش من برم اهرم جیش کردن تو شلوارش پشت در دستشویی هم کلی گریه کرد بعد یک ساعت تمام با زور گوشی و تلویزیون ساکت شد بعدم ک بردمش بیرون کلی اذیتم کرد میخواستم خرید کنم همش می‌رفت و من دنبالش آخرم کیلی داد زدم سرش جلوی همه و زدمش زنعموش اومده بود فروشگاه رفته پیش اون میگه میخام پیش اون باشم و نمیومد با زور دیگه باهم اومدیم بعدم خونه دوباره کلی اذیت کرد شلوارش در آورده بود و لخت راه می‌رفت نمسذات بپوشونمش هی جیش میکرد دور خونه با کتم هم نپوشید منم کلی جیغ و داد کردم و گریه کردم نمیدونی. مایر کرد که اینقدر ازش بدم اومده بود ب خدا باورتون نمیشه وقتی زنعموش رو میبینم انکار اون مامانشه از این رو به اون رو میشه ب شوهرم میگم این دعا داره همش میعاد بره خونه اونا پیش اون باشه منو کلی زده و اذیتم کرده منم اعصاب ندارم دیگه زورم میاره جاریم خودش ی بچه داره جیکش در نمیاد ولی این ابرو برا من نداشت تو همسایه ها از بس جیغ و داد کردم و همش داره گریه میکنم از بچگی هم همین بود الآنم همینه ی دستشویی نمیتونم برم