۱۰ پاسخ

بگو باشه و رد شد گفت جوراب بگو در میاره اتفاقا رو حرفتون چند بار پاش کردم چنان عربده زد که هیچی گفت شام بگو قبل که امدید خورده گفت وسیله بگو خطریا جمع شده خلاص

من چون‌کمتر میرم شوهرم ناراحته خب اینحرفا کاراش روانمو‌ بهم ریخته هی جوراب خب گرمه زن حسابی هی آب قند،چرا اینجورین خدایی

ببخشید بلانسبت گور پدر هرچی مادرشوهر و خواهرشوهر اه اه دیگ شورشو دراوردن😠🤯 چی میخان از جون بیچاره عروس با این حرفاشون

هوف باز تو اومدی؟خدا از دست این مادرشوهرا
منم میخان نقل مکان کنم بخاطرش
و اینکه رفت و آمدم کم کردم

این که مادرشوهر منه دایه مهربونتر از مادره هر چی هم میگه میگم باشه چشم ولی انجام نمیدم 😂😂👌دقیقا این جوراب پا کردن مادرشوهر منم گیر میده تازه میگه کفش پاش کن وقتی تو روروکه تا پاش بزرگ نشه 😐😬

بهتره تو این مواقع بگی باشه مامان و کار خودتو بکنی بدون دلیل اوردن براش ادما سنشون که بالا میره کم حوصله و بهونه گیر میشن و اینکه چون نوه از بچه هم عزیزتر فک میکنن دلسوزتر از همه هستن براش پس به نظرم یه گوشتو بکن در اون یکی دروازه با یه کلمه باشه مامان... یا انجامش میدم از فردا خودتو راحت کن

وای دست رو دلم نزار دلم خونه
از روز اول چرت و پرتاش خستم کرده تو به بچه نمی‌رسی بچه انگار جنه یذرس به دخترم میگه دهن خودتو مادرت برینم به ترکی مثلا داره شیرین کاری می‌کنه ولی من بشدت از کاراش و رفتارش بدم میاد

مادرشوهر و پدرشوهر منم اینطورین فقط نصیحت میکنن فلان کار و بکن فلان کار و نکن من هیچ اهمیتی نمیدم و کار خودمو میکنم😅

واییییییییییی واییییییییییی دقیقا انگار حرفای مادرشوهرم منو نوشتی
دو هفتس با من تو جنگه جوراب بپوشون ب بچه هی میگم گرمه هی میگه ن بپوشون
میره میاد میکه این پسر منه خستم از دستش الان اون و شام دعوت کردم🥲🥲🥲

خیره عزیزم من م مادر شوهرم هر چ میگه میگم باش ولی شوهرم جوابش میده یا میگم باش ولی کار خودم میکنم

سوال های مرتبط

مامان ملودی مامان ملودی ۹ ماهگی
دیروز ملودی رو برم چکاپ ماهانه
۱۰۰ گرم نسبت ب ماه پیش کم کرده بود
دکتر گفت این بده و باید بگردیم دنبال علت شوهرمم ک دید من بهم ریختم گفت دندون داره در میاره شاید برای اون باشه ولی دکتره گفت ربطی نداره...‌
خلاصه ک براش ازمایش ادرار نوشت و باید جوابشو ببرم
این دکتره پیره و من رو حساب با تجربه بودنش میبرمش اونجا ولی واقعا ادم رو اعصابیه. ن توضیح درست میده ن بلده چطوری بهت انگیزه بده....
هر دفه مادر بودنو مادری کردنمو با خاک یکسان میکنه
مثلا همیشه شکم ملودی رو چک میکنه و میگه چرا انقد بهش شیر میدی! میگم خب شیر میخواد ندم بهش؟ میگه ن!😐 تو از کجا میفهمی شیر میخواد ؟ میگم خب یا میزنه رو سینم یا تو لباسم میگرده دنبالش...
حالا بگذربم..... بنظرتون دلیل این کم کردن وزن چی میتونه باشه
نگرانم. اگه بزنم گوگل هزارتا دلیل بیخود و پر استرس برام میاره
حتی اگه شده در روز ۱ بار براش غذا درست میکنم و هر چقد ک میلش بکشه میخوره ولی خب نسبت ب شیر اینطور نیست... فقط موقع خواب میخوره و توبیداری فقط دوست داره بازی کنه
ب زورم ک نمیشه چیزی داد میترسم بدغذا بشه
مامان Delarose🎀🫧 مامان Delarose🎀🫧 ۱۱ ماهگی
مامانا شما از روازای اول زایمانتون خاطره خوب دارید یا بد 🤕!!!
من خودم روز زایمانم خیلی قشنگ بود خیلی حس خوبی بود برام
جوری ک دوسدارم هر روز تجربش کنم حسی قشنگتر از اون لحظه من تو زندگیم ندیدم و همیشه دلتنگ اون روز هسم 🫧🤍
ولی….. فردای اون روزی ک اومدم خونه..
امان از آدمایی ک هیچ درکی هیچ فهمی هیچ شعوری ندارن…
یادمه وقتی اومدم خونه اطرافیان ک عیادت میومدن از دخترم ایراد میگرفتن ک وای چرا بچه اینقد ریز و لاغره وای تیره پوستش
برای منی ک اولین باااره مادر شدم اولین تجربه زندگیمو خراب کردن قشنگترین حس مادرانمو ازم گرفتن منی ک شب و روزم شده بود گریه بعد از رفتنشون حتی دلم نمیخواس ب بچم نگاه کنم
یادمه یکی از آشنای شوهرم ک مثلا تحصیل کرده بود میگف
وای نگاه کن چرا اینقد درازه ،پاهاش دختر بچه بزرگ بشه سایز کفش براش چی
بعد این حرف دیگ بغضمو جلوی مامانم شکوندم زدم زیر گریه ب هق هق اوفتادم مامانم همینجوری با من گریه میکرد میگف نمیبخشم این آدم و ک اینجوری دل بچمو شکوند ک اولین بااره مادر شده
من تا اونجا رسیدم ک ب مامانم میگفتم ب شوهرم میگفتم بچه رو از خونم ببرین من نمیخوامش دیگ 🥲
مامان دلین مامان دلین ۱۰ ماهگی
چند روزه متوجه شدیم عروس خالم پسرش ۲ ساله نشده ۴ ماهه بارداره
البته جسه و هیکل درشت داره از منم یه ۳ یا ۴ سالی کوچیکتره از وقتی همه فهمیدن مامانمو شوهرم میگن دختر توام بزرکتر شد یکی دیگه بیار تفاوت سنیشون کمتر باشه هردوتاشونو باهم بزرگ کن قبل به دنیااومدن دلین دلم میخواس ۴ تا بچه داشته باشم ولی اینقدر ک دلین اذیتم کرده هرکی بم میگه میگم همین یکی بسه شوهرم هر گلی میخواد بزنه به سره همین یکی بزنه هرچی داره و‌نداره برا دلین باشه دلم بچه دیگه میخواد چون بچم تنهاس وقتی از صب تا شب با منه باباش ک میاد خونه یه عالم‌ذوق میکنه بااینکه همش من باهاش بازی میکنم شعر میخونم یا مامان بابام میان خونمون کلی ذوق میکنه دست میزنه دلبری میکنه براشون ولی فکرشو ک میکنم دلم میخواد بشینم گریه کنم این مدت هم یکسره خونه مامانم بودم چون تنهایی نمیتونسم از پس دلین بربیام غیر از اون صدای جیغ دلینا میاد عصبی میشم باهمه بد حرف میزنم حتی از وقتی دلین به دنیااومده فاصله رابطه نزدیکی کردنم و حسیم به شوهرم خیلی بد شده حسی به شوهرم دیگه ندارم و حتی ازش بدم اومده بااینکه خیلی کمک حالم بوده تو این مدت خونه تکونی کرده برام هرکاری ک خوشحالم کرده انجام داده با اون خستگیش هرکار گفتم انجام داده از خودش و شکمش میزنه بخاطر من خیلی کارا کرده برا ارامشم ولی دست خودم نیس خیلی وقتا باهاش بد رفتاری کردم دلم براش میسوزه اما چیکا کنم هر دفه میاد سمتم خودمو با یه چی دیگه سرگرم میکنم یا میاد بغلم میکنه حس بد دارم بش جوری ک دلم میخواد خودمو از بغلش بکشم تا میبینه دلین خوابه میگه بیا بغلم من هی میگم خستم و واقعا هم خستم حوصله ندارم دلم میخواد تنها باشم بدون دلینو شوهرم
دلم میخواد برم تور برم سفر با دوستام