۸ پاسخ

من با ابنکه بچه داری دیده بودم و بچه های خواهرام دیده بودم و یکم تجربه نگهداری داشتم واقعا صاف شدم هرروز به چالش😭

والا شوهر منم رفته دور بگرده من الان خیلی به شوهرم نیاز دارم خونه مامانم هستم خیلی دلم براش تنگ شده

آره واقعا خیلی سخته منم شوهرم خیلی عوض شده رفتارش خونه نمیمونه همش تا از سرکار میاد میره پیش دوستاش حرفم باهاش میزنم انگار نمیشنوه واقعا حال منم بده

من ک از پا در اومدم آنقدر غصشونو خوردم بابام مریض مامانم مریض برادرم مریض بابام دستش خالی یعنی بهشون فک میکنم جیگرم آتیش میگیره

البته بستگی به مشکلشون دارا

چی میشد حداقل غصه خونواده هامونو نمیخوردیم😔

عزیزم درک میکنم‌خیلی سخته

مشکل توی همه خونواده ها هست عزیزم .
خونواده منم اندازه خودشون مشکل دارن فردا مامانم قراره بره خونشون انقد باهاش صحبت کردم که رفت اوقاتشون تلخ نباشه که من فکرم و دلم اونجا باشه جسمم اینجا خونه خودم🤕
بسپار به خدا ناشکری نکنیم خواهر🥹

سوال های مرتبط