۱۰ پاسخ

خداروشکر مبارکت عزیزم
خدا برای ما اسون کنه اول برسیم ۳۸ هفته بعد زایمان

مامانا من عکس نوزاد درست میکنم
ماه‌گرد و تولد . هر چی بخواین با هر تمی ک دوست داشتید هر دونه 30 تومنه کسی خواست پیام بده نمونه هم دارم

تصویر

ای جانم ی خرداد ماهی🥰

مبارکه گلم

مبارکت باشه عزیزم
ولی درد طبیعی تازه ۶ سانت به بعده!!!!
اونا تقریبا ماه درد به حساب میاد. منم از ۳۶ هفته تا ۴۰ هفته همینجوری درد داشتم، چندین بار هم رفتم بیمارستان و معاینه و .... هر دفعه هم نیم سانت دهانه رحمم بازتر شده بود، دفعه آخر گفت دو و نیم سانته که دیگه آخر شبش زایمان کردم

ای جونم😍مبارک باشه عزیزم وزنش چقدر بود

در پناه خدا باشید

ماشالله ‌خدا برات حفظش کنه پسرمون میخواست تاریخ رند به دنیا بیاد 😂♥️

عزیززززم مبارک باشه به دل خوش بغلش کنی ♥️

خداروشکر عزیزم مبارکه خیلی خوبه که دردهای طبیعی رو نکشیده سزارین شدی وقتی قسمتت بود دردهای وحشتناکش بعد ۴ سانته

سوال های مرتبط

مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان شاهان مامان شاهان ۱ ماهگی
"پارت۳ اتاق عمل"
اومدن با ویلچر بردن بخش عمل اونجا چن تا سوال پرسیدن و بعدش نیم ساعت منتظر نشستم و اومدن بردن اتاق عمل، تا اتاق عمل کلی شوخی کردن باهام تو اتاق عمل روی تخت دراز کشیدم توی سرم آمپول زدن نشستم و به کمرم آمپول رو زدن و خیلی زود دراز کشیدم ولی بی حس نشدم بعد8دیقه بهم گفتن پاهاتو تکون بده ولی نتونستم تکون بدم سنگین شده بودن
بعدش دکترم اومد که عمل رو شروع کنه دونفر هم بالا سرم داشتن باهام حرف میزدن و سرگرمم میکردن ولی همینکه دکتر چاقو رو به شکمم زد قشنگ حس کردم ولی چیزی نگفتم و درد تا آخرین لحظه تحمل کردم ولی همینکه دکتر گفت پاهای بچه تو لگنه و در نمیاد من دردم بیشتر شد جوریکه انگار واژنم رو داشتن با دریل میسابیدن، بعدش دکتر یه وسیله مث انبر بود اونو گذاشت زیر شکمم و شکممو داد بالا که راحت بچه رو در بیاره که انگار من از درد مردمو زنده شدم که داشتم از درد داد میزدم ولی دکتر بیهوشی گفت چن دیقه تحمل کن بچه رو بردارن بعدش بیهوشت کنم، تا آخرین لحظه درد رو تحمل کردم و پسرم بدنیا اومد و گریه کرد بالا سرم و من بیهوش شدم...
مامان نورِ زندگی🤍 مامان نورِ زندگی🤍 روزهای ابتدایی تولد
مامان دخترم 🩷🤰 مامان دخترم 🩷🤰 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی که به سزارین اجباری ختم شد پارت۴
هی داره میره بالا چون از صبح ۶تا زایمان صدای جیغ و دادشونو شنیده اجازه معاینه میدین دکترم گفت نه اماده سزارینش کنید و ۱۱و نیم بفرستین پایین وایییییی که چقدر من از زایمان سزارین میترسیدم انقدر که تو همین گهواره راجبش بد خونده بودم به ماما گفتم بلند بشم ورزش کنم امپول فشار زدی ؟چرا معاینه نمیکنی و ... گفت دکتر دستور دادن دیگه اومدن لباسای زایمان طبیعی در اوردن لباسای اتاق عمل تنم کردن و سوند وصل کردن (سوند گذاشتن و برداشتن اصلا درد نداشت)گذاشتنم رو ویلچر همراهی هام از تعجب هنگ کرده بودن وقتی شرایطم دیدن همسرم بغل کردم کلی گریه کردم مامانمم کلی بغلم کرد و گریه کرد و من راهی اتاق عمل شدم
واقعا اتاق عمل برای اولین بار خیلی عجیب بود همه چی تمیز یه محیط سرد و استریل با استرس رفتم پایین اما تا دکترم دیدم انقدر اروم شدم که خدا میدونه دکترم واقعا بینظیر بود و حرفه ای نه گذاشت کسی معاینم کنه اخرین ویزیتم
مامان 🩵🩶💙محمدرضا مامان 🩵🩶💙محمدرضا ۳ ماهگی
آنژیوکت رو بد جا زد و اولش از آرنج دستمو نمیتونستم خم کنم ، بعدشم که خم میشد خون برمیگشت تو سرم🤕
بعدش سوند رو آوردن، سوند هیچ دردی نداشت فقط یه سوزش کوچولو و یه حس بد که همش فکر میکنی میخواد دراد😑🤕
ساعت یه ربع به یازده با ویلچر اومدن ، بردنم اتاق عمل ، مامانم و خواهرم و خواهر شوهر موندن تو اتاق و ازم خدافظی کردن🥹 و همسرم تا در اتاق عمل اومد🥺 هیچ استرسی نداشتم ، شب نخوابیده بودم چون داشتم آشپزی میکردم برا چند روز ، حسابی خوابم میومد😴جلو در اتاق عمل هم باز فشارمو و ضربانمو چک کردن و چند تا سوال پرسیدن ، بعدش بردن اتاق عمل شماره ۱۱ ، نشستم رو تخت ، تا دکتر خودم بیاد ، دکتر بی حسی گفت خم شو جلو ، آمپول بی حسی رو زد به کمرم درد نداشت ولی باز یه حس خاصی داشت ، یه فشاری به کمرم میومد که یکم‌ ناخوشایند بود ، بلافاصله کمک کردن دراز بکشم و پاهام داغ شدن و دیگه نتونستم تکونشون بدم! دکترم اومد ، اول شروع کرد جای عملو ضدعفونی کردن و بهم‌گفت که نترسم داره ضدعفونی میکنه و متوجه میشم، بعدش گفت که میخوام عمل شروع کنم آماده ای؟ گفتم یس😁😎 از سقف نور چراغ یه جوری بود که دیده میشد دکتر داره چیکار میکنه😮😵‍💫