۷ پاسخ

عزیزم من از شما بدترم به خدا مهد ده دادم پیش ماهی ۳دارم میدم .هیچی یعنی هیچ .فقط تا بیست میشمره و تا ده تقریبا مینویسه و الفبا داغون نود درصد نمیتونه بنویسه دیداری مقداری فقط ترکیبا خوب حفظ .
یه معلمی میگفت چپ و راست یادشون بدید حتما و جمع و تفریق نامحسوس یعنی مثلا بگو ۳تا سیب داری یکیشد بخورم چندتا میشه اسم جمع تفریق نگو فقط این کارو انجام بده براش .شکلا رو یادش بده با نی با چوب کبریت و کشیدنشون بگو با اشکال نقاشی بکش جدول شگفت انگیز یادش بده سرچ کن گوگل اسون تمرین کن باهاش و رنگ ها و ترکیب رنگ ها بگو براش قرمز و با ابی بنفش و رو دست ورزیش کار کن همیر باز و خط خطی کردن یه مقوا بزار جلو مامان خط خطیش کن تا ماهیچه ها دستش قوی شه بعدا خوش خط بندیسه و رنگ امیزی و نقاشی با هم کار کنید باهاش بکش که تمرین کنه و اینکه نشونش بده خط صاف بکشه بالا به پایین پایین به بالا خط فاصله یه خط جا گذاشتن .من خیلی غمگینم خواهر واقعا حلال نمیکنم این همه هزینه اصلا کیفیت صفر.کاش پیش میزاشتمش مدرسه به خدا اونا بیشتر یاد گرفتن

من به خاطر شرایط مای پسرم رو پنج ماه پیش بردم دیگهدنبردم بردمش مهد قران.تمان کلمات رو میخونه و بلده بنویسه و اعداد را فعلا تا ۵۰ نوشتنش را یادداشت بهش اگه وقتشو داری ببر بنویسش مهد قران خیلی خوبه

سلام والا همیناهم بچه های ما بلد نیستن پسر من فقط میتونه تا ۱۰بنویسه

به اندازه کافی بلده

سلام کتاب کار تابستانه، قدم قدم تا مدرسه مخصوص پیش دبستانی را بگیر. هر چی برا اول لازم دارن و باید از قبل بدونند تواین کتاب هست و کافیه

خیلی عالیه ک ماشالا ب بچه ما ک چیز خاصی هم یاد ندادن

کلاس اول همه رو یاد میگیره

سوال های مرتبط

مامان پویان جان و 🫄 مامان پویان جان و 🫄 ۶ سالگی
پیرو تاپیک قبلی،بماند که چقد اون پسره امیرعباس به بچه من نه گفته و گفته نمیام و مامانم نمیذاره، یه روز یکی از همکلاسی های پسرم اومده بود دم خونه مون با پسرم بازی کنه، بعد پسر منم دیگه رفته پیش دوستش، این امیرعباس هم بهش برخورده و رفته به مامانش گفته پویان بیشتر با امیرعلی همکلاسیش هستش تا من،بعد که همکلاسی پسرم میره، پسرم همین امیرعباس همسایه مونو صدا میکنه ولی مامانش نمیذاره بیاد میگه اون موقع که رفتی با همکلاسیت فکر الانو میکردی 🙄🙄 اینارو امروز مامانش خودش بهم گفت، نگا توروخدا چیارو یاد بچه شون میدن و کینه و دشمنی رو، بعد اون پسره اینقد به حرف مامانش گوش میده که حد نداره ولی بچه من مارو به هیچی حساب میکنه، من وقت نکردم همون لحظه جوابشو بدم چون بچه نوزادم تو خونه بود و تنها، حالا به نظرتون به مامانش بگم ازت ناراحت شدم که بچه تو شیر میکنی که سمت بچه من نیاد چون یه بار بهش گفته همکلاسیم اومده، اینهمه خودتو و بچه ت به پسر من نه گفتین و گفته نمیاد، میدونید عادت کردن از بس بچه ساده من رفته سمتشون و صداشون میکنه،
بگم به مادره یا نه اصلا اهمیت ندم و به روی خودم نیارم؟
متاسفانه هر چی به بچه م میگم نرو سمتش، صداش نکن انگار به دیوار میگم
مامان پویان جان و 🫄 مامان پویان جان و 🫄 ۶ سالگی
سلام میشه لطفا یه راهنمایی کنید و کار درست چیه؟ یه همسایه داریم پسرش یه سال و نیم از پسر من بزرگتره، مغازه شون و خونه مادربزرگ مادری این پسر بچه روبروی خونه ماست و خونه خودشون کوچه کناری خونه ماست، بعد اون به خاطر مغازه شون خب هر روز دم در مغاره شون و خونه مادربزرگشه،بعد اون دورش شلوغه و پسر دایی دختر دایی دختر خاله و پسرخاله و کلی هستن دورش، مادرشم همش تو کوچه ست و باهمه سلام و علیک، پسر منم 24ی لای در وایمیسته که اون پسره که اسمش امیر عباسه رو ببینه و هی پشت سر هم صداش میکنه که بیاد باهاش بازی کنه، البته فک کنم اینکه پسر من تنهاست بی تاثیر نیست و من و باباش هم کلی باهاش وقت میگذرونیم و بازی می‌کنیم ولی اصلا بیخیال اون پسره نمیشه و هی میره امیرعباس امیرعباس صداش میکنه، اونم گاهی میاد باهاش بازی میکنه وقتایی که دورش خلوت باشه و گاهی هم میگه نه نمیام و نمیدونم مامانم نمیذاره و این، بعد پسرم گریه میکنه که نمیاد باهام بازی کنه، هر چی هم میگم دیگه صداش نکن ولش کن وقتی نمیاد و نمی‌ذارن چرا هی صدا میکنی ولی این بچه من اصلا و ابدا حرفمونو گوش نمیده و یه ذره رفتارای اونا روش تاثیر نمیذاره و بی عاره، خیلی این موضوع اذیتم میکنه که اینقد این پسر من آویزون اونه و هیچی از جانب اون بچه و مادرش بهش برنمیخوره، باباش از سرکار میاد دنبالش اون ساعتا که بیا ببرمت پارک، ببرمت بیرون و یا پیش خودم، ولی بودن و موندن و منت کشی اون پسره رو ترجیح میده