امروز 5 ماهه دخملکم پر شد😍🙏 و من برای اولین بار فرنی درست کردم، نباتم انداختم توش، یک نلبعکی نه پرها اما همون مقداری که براش ریختم برای ناهارش خورد و دوست داشت🥰
الهی من قربونش بشم😍❤
دیروز پوره سیب زمینی و هویج با شیر دادم اولین بارش نبود که میخورد از یک جایی به بعد دهنشو قفل میکرد😂 امروز با میل و رغبت دهنشو قشنگ باز میکرد و منتظر بود بهش بدم وقتی هم نشونش دادم تموم شده نلبعکی رو ازم گرفت🤣گذاشت دم دهنش 😍
تا حالا هیچوقت با سرلاک خوریش همچین کاری نکرده بود
از اونجایی که داداششم این چیزا رو دوس داره برای اونم درست کردم و قرار شده هر چی به ابجیش میدم به داداشش هم بدم
تصمیم دارم بعد سه روز که ساده میدم روزای بعد پوره میوه که قبلا دادم هم اضافه کنم و هر سری با یک طمع بدم ببینم نظرش رو طمع های دیگه چیه و چه واکنشی داره
فعلا تا مدت نامعلوم همین غذا رو میدم تا بعد ببینم کی برم سراغ اتمیل ها

1404/۳/۱۱
یکشنبه

تصویر
۴ پاسخ

ببخشید عزیزم فرنی با آب درست کردی یا شیر؟

خدا حفظش کنه گلم نوش جونش عزیزم ♥️

نوش جونش😍
ای خدا چشماش آبیه😍

عزیزم تا حالا چ میوه هایی بش دادی ؟
نوش جونش

سوال های مرتبط

Dina Dina قصد بارداری
سلام خانما خوبید شبتون بخیر
خانمایی که میخواید رحمتون گرم بشه از اینا استفاده کنید دم نوش زنجبیل
دارچین تخم هویچ فقط از اولین روز پریودی تا ۱۲روز بخورید و اقدام نکنید چونتخم هویچ باعث سقط میشه بعد رفتم به گفته خیلی از خانما رازیانه خریدم دم کنم بخورم ببینم چی میشه
من پیش ماما طب سنتی رفتم البته بگم اگر میخ.اید برید پیش ادم مطمئن برید من پیش کسی رفتم که تو شبکه یک نشونش دادن و کارش عالیه بخاطر عفونتم اون دوتا دم نوش تو دستم و بهم داده با یه شربت گیاهی که تموم کردم اون بهم گفته یه شب با روغن دارچین و یه شب با روغن سیاه دونه یه شبم روغن زیتون هر روز یکیش شب به شب کمرو زیر شکمم و ماساژ بدم برای گرمی رحمم داخل اب نمک دریا بشینم و چنتا گیاه داده میزارم چوش میاد سرد میشه میشنم داخلش هر یک روز درمیون یکیشو انجام میدم اب پیازم خیلی خوبه بشینی توش بعد اینکه این دوتا صابون و برا لک جوش روی پشتم کمی داشتم خریدم و صابون زدچوبه ام برای پوستم که نمیزاره جوش و لک بزنم
❤️👶🏻👧🏻💙 ❤️👶🏻👧🏻💙 قصد بارداری
نامه‌ای از دلی عاشق، برای کوچولوی نیامده اش

سلام عشق کوچولوی من...
نمی‌دونم الان کجایی، نمی‌دونم روی ابرا داری بازی می‌کنی،
یا توی گوش خدا زمزمه می‌کنی: "من هنوز نمی‌خوام برم پایین، هنوز دلم تنگ نشده..."
اما من...
من اینجام، هر روز، هر شب، با دلِ پر از تو، منتظرتم.

تو نمی‌دونی،
هر بار که لباس کوچیک بچه‌گانه‌ای دیدم،
تو رو توش تصور کردم.
هر بار که یه مامان بچه‌شو بغل کرده،
یه لحظه، فقط یه لحظه، تو رو تو آغوشم حس کردم.

می‌دونی کوچولوی من؟
من گاهی با شکمم حرف می‌زنم، حتی اگه خالی باشه...
گاهی دستمو می‌ذارم روش و می‌گم:
"یه روزی تو اینجایی... درست همین‌جا، زیر دستام، توی وجودم..."

و بعد چشمامو می‌بندم،
و تو رو می‌بینم—
با چشمای درشت و لبخند بی‌دندون، با دستایی که دنبال دست من می‌گرده...

من قول می‌دم وقتی بیای،
واست دنیا رو امن می‌کنم.
تو فقط بیا...

بیای، که لالایی‌هام برسه به گوشات.
بیای، که این بغض‌های بی‌صدا بالاخره جاشو بده به اشک شوق.
بیای، که بگم:
"من تموم شدم، ولی تو شدی تمومِ من..."

تا اون روز،
من اینجام،
مادری که هنوز بچه‌شو نمی‌شناسه،
اما بی‌وقفه دوستش داره...
مامان آینده مامان آینده قصد بارداری