۵ پاسخ

چ زیبا و با احساس
الهی ک تنتون سلامت و دلتون خوش باشه 🌹

چقد رومانتیک
پایدار باشید⁦♥️⁩👍😍

چه با احساس الهی خدا حفظش کنه

کاش بزنید تو کار نویسندگی😍

چ قشنگ💞

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۴ ماهگی
مامان 🎀 لِیلی کوچولو 🎀 مامان 🎀 لِیلی کوچولو 🎀 ۲ ماهگی
قطره‌باران من
هدیه‌ی الهی‌م
تو سه روزه که وقتی میخندی ذوق هم میکنی و از ته دل قنج میزنی و من برای این ذوق قشنگت میخوام بمیررررم🥹
اینکه تک تک کارایی که داری یاد میگیری رو میبینم بهترین و بزرگترین نعمته الهیه
واقعا اگر خدا هر حقی رو به مرد ها دادی اما با دادن حق مادر بودن به خانوم ها تمام اون جای خالی ها رو پر کرده
می‌دونی پدرت مهربونه و عاشقته ولی هیییچ پدری نمیتونه مثل یک مادر از این کارهای شیرین کودکش ذوق کنه عشق کنه و دلش بخواد تک تک ثانیه هاشو خالکوبی کنه توی ذهنش …
لِیلیِ مامان عزیزدل مادر
از روزی که دارمت دنیا برام خوش‌رنگ تر شده.. انگار پالت رنگام عوض شدن، اگر نیم ساعت بذارمت خونه مامان جون و برم جایی انگار گم گشته دارم ، اگر پیشم نباشی انگار تو دنیا هیشکی نیست
میدونی؟ از وقتی اومدی انگار عمریه پیشم بودی … اینقدر که همه جووونم شدی دار و ندارم🥹
از خدا میخوام این ذوق و شوق رو قسمت همه چشم انتظارا بکنه🥹
به وقت ۳۰شهریور ۱۴۰۴ تاریه اولین ذوقت
و نوشته‌ی من به تاریخ اول مهر تولد باباجون رضا که امشب ذوقتو دید گفت تولدم مبارک شد 🥹
مامان النا🐣 مامان النا🐣 ۶ ماهگی
تااینکه دیدن من زور ندارم دکترم شرو کرد داد زدن که زور بزن الان بچه خفه میشه گیر کرده بود اونجا بود که من دردام یادم رف و فقط ترسیده بودم چندنفر اومدن شکممو فشار میدادن و من جیییییغ های خیلی بدی میزدم یادم میاد موهای تنم سیخ میشه واقعا
همون حین حس کردم ی چیزی پاره شد بله دکترم مجبور شده بود برش بزنه کلی پاره شدم ۱۵ تا بخیه خوردم بعدش خلاصه بچمو کشیدن بیرون از بس مونده بود تو کانال زایمان کف سر بچم کج شده بود الهی بمیرم واسش خیلی ترسیده بودم حس خیلی غریبی داشتم من برعکس تمام مادرا اون لحظه بی حس بودم انگار تمام دنیا ایستاده بود انگار روحم تو تنم نبود نمیتونم وصف کنم ولی من تا ساعتها گنگ بودم حتی وقتی بخیه هامو بدون بی حسی واسم میزد و من تار به تارشو با وجودم حس میکردم حتی اخ نگفتم انگار که مرده بودم حتی نگفتم میخوام دخترمو ببینم بعد تقریبا ۴۰ دقیقه که بخیم تموم شد من با دخترم تنها شدم اونجا بود که انگار ی سیلی محکمی تو صورتم خورد که خودتو جم کن دختر پاشو دخترت اومده من با اون حالم با اونهمه بخیه و درد و خونریزی پاشدم از تختم که خیلی بلند بود بزور اومدم پایین و دخترمو نگاه کردم و اشکام بی اختیار جاری شدن باورم نمیشد این پایان اونهمه انتظار من بود شیرین ترین لحظه عمرم بود من تمام دردا یادم رفت و سرپا شدم خیلی صبوری کردم خیلی تحمل کردم تمام کارای شخصی خودمو دخترمو انجام دادم از نظر خودم قوی ترین ورژن خودمو وقتی دیدم که مادر شدم هم به خودم هم به تمام مادرا افتخار میکنم خوشحالم که خدا تجربه مادرشدن بهم داد من تونستم و از پسش بر اومدم مطمئنم شماهم میتونین خانمایی که زایمانتون نزدیکه اصلا نترسید خدا هست همین فقط ارزو میکنم همه طعم شیرین وصال بعد ۹ ماه رو تجربه کنن ❤️