۴ پاسخ

ببین عزیزم منم خیلی آسیب دیدم حتی عدم اعتماد به نفسم،زودجوش بودن و عصبی بودنم،ترسو بودنم از آسیبهای کودکیمه.اگه کسی حرف بی ربط بزنه فقط خودخوری میکنم و توان پاسخگویی ندارم زود عصبی میشم.بحثهای پدرمادرم تو ذهنمه و الان موندم تو گمراهی که من باید چجوری رفتار کنم بچم آسیب نبینه.بهم میریزم و بچم عین کارهای منو انجام میده.منم دلم میخاد مثل ی آدم نرمال زندگی کنم و نمی‌دونم باید چکار کنم

منم پدرم سخت گیروجدی وعصبی بود منم شدم مثل خودش بعضا باخودم میگم چرا اینقد جدیه م با بچه ها چرا سرهرچی عصبانی میشم ولی بعضی وقتا کارام ازکنترل خارج میشه

هروقت خواستی عصبانی شی یاد اون لحظه‌های بچگیت بیوفت ک همرو یادت مونده

برو پیش روان شناس و حرف بزن و خالی شو گاهی فقط یکی رو میخایی کع بدون قضاوت بهت گوش بده چند جلسه برو اگع میتونی خیلی برات خوب میشه بعد اگه اون لازم بدونه میفرسته پیش زوان پزشک

سوال های مرتبط

مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ سالگی
دیروز و امشب حرفایی از پسرم شنیدم ک قلبم رو لرزوندن

دیروز صبح خیلی آشفته بودم بابت اتفاقات دو هفته گذشته، با پدرم حرف میزدم و گله از همه چی
پسرم درحال بازی بود
با بغض و حرص ب پدرم گفتم اصلا بمیرم بهتره
در کسری از ثانیه پسرم سرش رو بلند کرد و با همون خنده وسط بازیش گفت یعنی من بدون مامان بشم؟
ی لحظه تمام وجودم خالی شد
ای وای ک من چرا حواسم نیست ک این کوچولوی من با ذره بین تمام رفتار و گفتار من رو بررسی میکنه
امشب ک داشتم میخوابوندمش طبق عادت و رفتار همیشگیش تند تند شروع کرد ب سوال پرسیدن و حرف زدن
یهو گفت چرا دیشب نبودی و مامان پری(مامان من) فقط بود
اصلا دیشب چنین اتفاقی نیوفتاده بود...
بعد کلی بالا پایین و سوال یهو گفت همون موقع ک بیمارستان بودی
باز دوزاریم نیوفتاد
دوباره گفت تو دیشب سرکار بودی بیمارستان
یهو جوری حالش بد شد و بهم ریخت .. بغض و گریه با صدای بلند
ایلیای من از شروع سه ماهگیش پرستار داشته
عاشق خاله مریم بود و هنوز هست
تو نقاشیش خاله مریم کنار ماست
ولی یعنی چقدر خلا نبود من رو حس کرده ک تو سه سال و نیمگی اینو میگه؟!
همیشه این موضوع برام درد بود الان دردش سنگین ترم شد...