۸ پاسخ

دوس دارم فقط برگردم شهر خودم

چن سالی هس امدیم ایلام اصلا ندیده بودمش تاحالا ولی دوس دارم برم کرمانشاه شهر خودم بعد دوس دارم همین ایران بمونم

شهر شیراز رو دوست دارم خودم الان شمال زندگی میکنم
کشور ترکیه. کره

منم عاشق تبریزم و هر روز خدا رو شاکرم که تو این شهر بدنیا اومدم

من شیرازم با اینکه خیلی شهر خوبیه و دوسش دارم ولی دلم نیخواست یکی از شهرای شمال زندگی کنم،کشور هم سوئیس و خیلی دوست دارم

من چهارمحال وبخیاری هستم وجودم بهش وصله اصن یه شهر دیگه که میرم انگار برام زندانه خفه میشم تا برگردم به وطنم 😍بعدم اگه اینجا بدنیا نمیومدم میخواستم برزیل بدنیا بیام یعنی عاشق زبون و مردمش هستم

دوست دارم تهران برم
پسرم مدارس خوب درس بخونه

دوس دارن سوئد و سوسیس و نروژ باشم. یا ایسلند

سوال های مرتبط

مامان نقل و نبات مامان نقل و نبات ۱ سالگی
بذار یه اعترافی بکنم
درسته که طبیعی هست که هر وقت خونه رو مرتب میکنم چند دقیقه بعدش بچه ها همه چیز رو به هم بریزن ، اما گاهی پذیرشش برام سخت میشه!
طبیعی هست که کاری که همه توی نیم ساعت انجام میدن برای منی که بچه ی کوچیک دارم یک ساعت یا حتی یک روز طول بکشه ، اما راستش گاهی احساس تنهایی میکنم!
طبیعی هست که گاهی ظرف هارو بشورم و نیم ساعت بعدش دوباره سینک پر باشه ، اما گاهی خسته میشم!
طبیعی هست که خونه ام اون طوری که من دوست دارم تمیز نباشه و مدام سرزنش درونی داشته باشم ، اما گاهی کلافه میشم!
همون وقتایی که نه حوصله ی فکر کردن به توصیه های روانشناسی رو دارم و نه دل و دماغ فکر کردن به پیش بینی های انگیزشی که آره ۱۰ سال بعد حسرت این روزا رو میخوری و دلت تنگ میشه و از این صحبتا...
کلافه میشم ، میزنم بیرون ، یه قدمی میزنم ، یه قهوه ای میخورم ، دوستامو میبینم.
ولی اگه حالم بدتر از این حرفا بود وضو میگیرم و سراغ تراپی که برام از هر مسکنی بیشتر کار میکنه ، توی این شهر ماشینی یه پاتوق دنج دارم که توش کسی کاری به کارم نداره ، مدام صدام نمیکنن ، شلوغه ولی من نباید مرتبش کنم.
تازه صاحبش هم حالمو میفهمه و غصه هام رو کیلو کیلو ازم می‌خره ، تکیه میدم به دیوار خونش و شروع میکنم به خود شفقتی.
بدون قضاوت همه ی احساسات خودم رو می‌بینم و می پذیرم ، خودم رو بغل میگیرم و صبر میکنم آروم بشم
بعد از خدای خودم بابت نعمت بزرگ مادری تشکر میکنم و شروع میکنم به خوندن یادآوری طلایی ای که قبلاً نوشتم و گذاشتم پَرِ جا نمازم ، انگار اشکام آبی میشن روی آتیش دلم...
نفسم تازه میشه...
نشون به اون نشون که دلم پر میزنه برگردم پیش بچه ها و بغلشون کنم :)❤️‍🩹