خیانتی که فاش کردم
پارت نوزدهم

همون روز همه فامیلاشون اومدن جهیزیه رو‌دیدن دهنشو کف کرده بود و کادوهاشون و دادن باباشم تو خونه بهشون نهار داده بود این بود تنها جشن من دیگه نه عروسی گرفتیم نه جشنی نه خرجی هیچی
تا اینکه رفتیم مشهد و اومدیم سرخونه زندگیمون
اوایل سه چهارروز یکبار میرفتیم بیرون ولی ب مرور عی کمتر شد و ب هیچی رسید حالا میگم سر چی .....
وحید خیلی داغه کلا اولویت اولش فقط س. ک. س ی موقع هایی هرشب نهایت ی شب درمیون از ۱۲شب شروع میکرد تاااااا ی موقع هایی ب خدا تا چهار صبح هم میکشید البته نه پشت هما خخخخ وسطش استراحت هم میکرد در کل من خیلی کلافه شده بودم هرشب یا ی شب درمیون چهار پنج ساعت رابطه واقعا برام سخت بود ولی اعتراض نمیکردم چون میدونستم نازک‌ نارنجیه ناراحت میشه.این از رابطه مون ....
بریم سراغ زندگی ای که باهزارتا امید ساخته بودمش

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط