امروز واکسن ۶ ماهگیش و زدیم از صبح خوب بود اما از ساعت ۶ به بعد تب شدید اصلا غذا نمیخورد الانم تب داره گریه میکنه هیچی نمیخوره دارو‌هم‌میریزه بیرون دست تنهام اومدم مثلا خونه مادر شوهر ، شوهرم به اتاق اون دوتا تو اتاق خودشون ، من و بچم نوی یه اتاق درو بستیم که یه وقت اذیت نشن .

چرا اذیت نشن مگه بچه و نوه اونا نیست میخواستی تنها بمونی میموندی خونه خودت دیگه، برو بیدارشون کن مادرشوهرت رو و بگو‌که میترسی تب داره و نمیتونی بالاخره اون تجربش بیشتره، دستمال بزن به گلاب و بذار رو پیشونیش درجا میاره پایین تب رو ، استامینوفن رو فراموش نکن اگه حالا ۴ ساعت بشه ۳ ساعت مشکلی نداره اگه تبش خیلی بالاست

تبشو بیار پایین تن شویه کن پارچه با اب ولرم نمدارکن بذار وسط کشاله رانش و زیربغلش یکمم رو پیشونیش اگرم ابلیمو دارن بزنی تو اب لیمو هم خوبه یکمم اب نمک درست کن پاهاشو باهاش بشور پیاز حلقه کن بذار کف پاش جورابم بکن روش سریع میاد پایین غذاشم میخوره انشالله

شوهرت مرخصی میگرفت کمکت میکرد امشب
برو بیدارش کن فردا نره سرکار

مادرشوهر فک‌کردی کمک میکنه

وااا پس میموندی خونت دیگ😐😐

بچه فقط نیاز به مادر نداره ک الان پدرش باید بیشتر هوای شما و بچتو داشته باشه ، اگه نگران خواب پسرشه چرا ازتون نوه خواست
اگه الان دخترش بود داماد باید بیدار میموند همراه دخترش
مادرشوهرا همچین موجودات عوضی هستن