خانوما بعضیا چق بی چشم رو هستن
مثلا همین خاهر شوهرم بچش بدنیا اومد
ما مسافرت بودیم بعد ک برگشتم خونمون مادرشوهرم زنگ زد ک اون بچش بدنیا اومده شما هنوز نرفتین خونش برید بعد ماهم رفتیم رونمایی دادیم به بچش
الان ک بچه من بدنیا اومده اصلآااا تا الان ک سه ماهشه نیومده رونمایی ام نداده
چق بدم میاد بعد مادر شوهرمم زنگ زد دعوا کرد ک برید و فلان حرصم میگیره

توی این دنیا که معلوم نیست صبح بیدار میشی یا نه ، خودتو درگیر این مسائل نکن .

عزیزم اصلا برات مهم نباشه فقط بخاطر رونما میخوای بیان. ول کن

خوب زنگ بزن به مادرشوهرت. بگو چرا نیومدن خونه ما بچمو ببینن

۵ تا بچه داره باز موقع من میشه میگن اون هیچی نداره و فلانه شوهرش ولگرده

شوهرت زنگ بزنه بع مادرش بگه مثل اونکه زنگ زد گفت

منم2تاازعمه های گندم هفته ی پیش اومدن فک کن بچم 3ماهش شد اونم من ب مادرشوهرم گفتم،گفت سرکارن مرخصی ندارن بااینکه عید مسافرت رفتن یا بیرون شهرشونو میرن منم گفتم بگین ک نیان واسه عروسیش کارت میفرستم یکجابیان من ک کلا خانواده ی شوهرم رونمایی ندادن عزیزم، فدای سرت فقط مامان و بابای خودم پلاک و گوشواره دادن

عزیزم دنیا گذر زمانه بالاخره یه روز دیگه به تو محتاج میشن اونوقت تو هم جبران کن هیچوقت هم خودتو کوچیک نکن و بهشون نگو فقط به موقع جبران کن برا منم این اتفاق افتاده تازه بدتر منم گذاشتم به موقع اش جبران کنم براشون

شما عاقل ول کن.

دقیقا خواهر اینم شانس ماست خواهر شوهر ج ن د م اون شبی که داشت می‌زایید شوهرم خودش اونو برد بیمارستان تا صبحم اونجا بود بعدم که دنیا اومد شوهرم عاشق بچش بود دیوانه وار دوسش داشت حتی جونشم واسه اون بچه میداد بعد تازه من بعد چهارسال بچه دار شدم اونم با هزارتا نذر و نیاز بعدشم که باردار شدم کلی چالش داشتم استراحت مطلق بودم کلی هزینه کردیم بعدم زایمان کردم بچم بخاطر ریه اش هفت روز بیمارستان بستری بود الانم دوماهه زایمان کردم ولی هنوز نیومد بچم و ببینه حتی یه زنگم نزد حال بچه رو بپرسه تازه اولین بار همدیگرو جشن نامزدی دختر دایی شوهرم همدیگرو دیدیم با ما که سلام علیک نکرد ولی حتی نیومد صورت بچه رو ببینه یا بغلش کنه الان چند باره خونه مادرشوهرم روبه رو میشیم هم حتی بچه رو نگاهم نمیکنه بزور شاید چشمش یک لحظه به بچه بخوره ولی هیچ حسی به بچم نداره حالا مادرشوهر دیوثم هی بچم میزاره بغل دختر خواهر شوهرم منم خجالتی نمیدونم چجوری رفتار کنم یا چی بگم که این کارو نکنه و بچم بغل اون نزاره تازه مادر شوهرم باز خودش یه دردسره واسم تا منو میبینن بچم و بزور از بغلم میگیره دیگه بهم نمیده هی محکم بوسش می‌کنه خیلی عصبی میشم اونجا میرم اون روز شیرم کم میاد بچم گشنه میمونه کلی گریه میکنه

عزیزم من دیدن جاریم رفتم رونمایی هم دادم
اما اون نیومد،مهم نیس شخصیتشونو نشون میدن😁.
خیلی اهمیت بدی فکر میکنن چقد آدمای مهمی هستن. ولش کن

خب به مادرشوهرت بگو
ما هم رسم داریم ۱۰ روز اول میان مهمونامون
خواهرشوهرای منم روز ۱۲ یا ۱۳ اومدن دیگه که مامانم رفته بود ما تنها بودیم فک کن ۴ تا خواهرشوهر دارم تو اون ۱۰ روز نیومدن