و من دوباره دارم مامان میشم...🥲🫀
حس خیلی عجیبیه... با اینکه بعد مثبت شدن تستم کلییییی استرس گرفتم و ترسیدم و حالم بد شد اما وقتی داشتم جواب ازمایش رو میگرفتم ته دلم میگفتم کاش مثبت بشه! با اینکه خیلیییی زود بود تا یه فرشته کوچولوی دیگه به جمع ۳ نفرمون اضافه بشه...
اما این بار خدا خواسته شد و در کمال ناباوری و تعجب و کلی استرس و دلهره ازمایش مثبت شد...
نمیدونم قراره چه جوری بگذره... نمیدونم میتونم از پسش بربیام یا نه... نمیدونم چطور قراره از شیر جداش کنم و.... ولی اینو مطمئن که حکمتی داشته که خدا سرنوشتم رو اینطور رقم زده تا وجود یه پسر یه ساله منتظر عضو جدید خونمون باشم...
میدونم که خدا کمکم میکنه چون خودش بهم داده و من جز به دنیا اوردنش با همه سختی ها و چالش هایی که خواهد داشت به چیز دیگه ایی فکر نمیکنم...
هیچوقت تصور نمیکردم به این زودی ها دوباره حس مامان شدن رو تجربه کنم و هنوزم که هنوزم با اینکه چند روز گذشته ولی فکر میکنم خوابه!

مامان هایی که همچین تجربه دارین، چطورین؟! با وجود یه بچه کوچیک خیلی سخته؟
اگه شیر خودتون رو میدین کی از شیر جداش میکنین؟
من واقعا میترسم...🥺
نمیدونم چه اتفاق هایی در انتطارمه...🥺 چون پسرم به شدت شیطونه و تو دوره اضطراب جدایی هستیم و خیلی بهم وابسته اس... تو پروسه دندون در اوردنهه و همش نق میزنه🥺

ای خدا... حکمتتو شکر🥺♥️

۲۵ خرداد ۱۴۰۴

تصویر
۳۳ پاسخ

مبارکه عزیزم

من دخترم ۸ ماه و ۲۲ روزش بود فهمیدم ۲ هفته اس باردارم...
اصلا و ابدا لب به شیشه نمیزد، ینی نه که بگی از مزه شیرخشک بدش میاد یا هرچی، نه، اصلا شیشه رو نمیذاشت بخش نزدیک کنم، فقط جیغ و گریه و اشک به پهنای صورت...
تا ۲۰ هفتگی تو دلیت میتونی به پسرت شیر بدی...
من اما از ۱۲ هفتگیم شروع کردم دخترمو از سینه گرفتم...
اوایل سعی می‌کردم اصلا نزارم گرسنه بمونه، تا گرسنه میشد سریع شکمشو سیر میکردم، شیشه هم نمی‌گرفت دو هفته اول با سرنگ هر ۳، ۴ ساعتی ۳۰ میل میخورد(با گریه و جیغ البته)
بعد از دو هفته قنداق خوری(یا داروخوری) سری پلاستیکیش رو قبول کرد، اما اونم بیشتر از ۳۰ تا نمیخورد باهاش...
آروم آروم تو این مدت هم سعی کردم شیرمو تو روز اصلا بهش ندم، فقط چون واقعا وابسته سینه بود تو خواب عصر یا شبش هروقت میخواست میدادم بهش...
کم کم سری ارتودنسی بی‌بی لند رو قبول کرد اما حداکثر ۶۰ میل...
بعد از یه مدت هم لیوان آموزشی پینو رو قبول کرد(کلا سری بادامی دوست نداره، این لیوان هم سریش شبیه ارتودنسی هاس)
الان هم تقریبا یک ماه گذشته، من کم کم براش مقدار شیر رو اضافه کردم، الان اندازه یه بچه عادی شیرخشکی هر دفعه شیر میخوره
فقط تو این مدت نتونستم تو خواب بهش شیشه بدم که اونم دارم از خواب عصرش شروع میکنم، فعلا تو خواب عصر قبول کرده، فقط مونده خواب شب

جفتشون رو بسپار به خدا😇

مبارکه عزیزم🥹🥰 انشاالله به سلامتی کوچولوتو بغل بگیری 🫂

مبارک باشه عزیزم امیدوارم زیر سایه پدر ومادر و تو آرامش بزرگ بشه ،عزیزم درسته بچت کوچیکه ولی خدا بهتر صلاح مارو میدونه و این یه کادو از طرف خدا به شما هست امیدوارم در آینده یه فرد خیلی موفق بشه ،واقعا خوشحال شدم ❤️

جانم مبارکه

عزیزززم مطمئن باش مطمئن باش خدا خودش هواتو داره چون تو نخواستی ک بچه بیاری ولی خدا خودش صلاح دیده داده. شک نکن بچه بعدیت بچه ی خیلیی آرومی میشه بهت قول میدم🙂🙂 راسییی قدمت مبارک انشالله ک اوضاع مملکتمونم خوب بشه دعاا کن توروخدااا🥺🥺

دقیقا مثل منی منم نمیدونم‌چجوری از شیربگیرمش دلم نمیاد ی روز خواستم ندم انقد گریه کرد جیگرم کباب شد باز دادم فقط ب فکر ازشیرگرفتنشم بدون شیر هم هیچجوره نمیخوابه

مبارک باشه عزیزم

مبارکه✨
منم واقعا میترسم بهش فکر کنم چه برسه حامله بشم😐چند روز پیش داشتم صداهای ضبط شده دوران نوزادی پسرمو گوش‌میدادم دلم رفت برای بچه دوم😂بعدش با شیطونیای پسرم به خودم اومدم ک نه هنوز صبر کن وقتش نیست

مبارک باشه عزیزم 😍😍

مبارکه عزیزم
من خودم دخترم ده ماهش بود که فهمیدم حاملم و الان پسرم تا چند روز دیگه یه سالش میشه
اولش سخته ولی همینکه شرایط دستت بیاد همه چی روال میشه
من الان کیف میکنم میبینم دوتاشون باهم همبازی میشن

مبارکه مطمامن باش تومیتونی وگرنه بهت نمیداد😍

من دخترم یک سال و تقریبا دو ماهشه و ماه بعدی قراره زایمان کنم منم خداخواسته بود....تبریک میگم بهت ... انشاالله ب خوبی از پسش بر میایم

مبارک عزیزم خدا داده خودشم کمکت میکنه😍

مبارکه عزیزمممم حتمااا از پسش برمیای بچه پشت سرهم خیلییی شیرینه ولی درعین حال سخته .
حتما خدا توانایشو دروحودت دیده که دوباره نعمت مادرشدن روبهت هدیه کرده😍😍

به به چ بتایییی

مطمئن باش که از پسش بر میای
بسلامتی تو موعدش بغل بگیریش عزیزم😍

مبارکه گلم منم بچم ۸ماهش بود فهمیدم باردارم الانم ۱۹هفتم❤️

مبارکه عزیزم انشالله از پسش برمیای و خدا کمکت میکنه❤️

عزیزم به سلامتی
از منی ک فاصله اولی و دومیم خیلی زیاد شد میگم درسته که خیلی سخته ولی سختیش نهایت دوسال یا سه ساله بعد بچه هات میشن بهترین دوست و همبازی هم دیگه
اگر همجنس باشن که خیلی خیلی بهترم هست
توکلت به خدا

مبارکه به سلامتی

ای جان مبارک عزیزم 🤍 انشا ک از پسش برمیای

مبارک باشه
حتما از پسش برمیای خیلی سخته ولی انرژی مادرانت کمکت میکنه

مبارک 😍😍😍

مبارکه عزیزم

مبارک باشه گلم ارزوی سلامتی براتون دارم

مبارکه انشالله سالم وسلامت بغل بگیریش

مبارکه عزیزم.برا کشورمون خیلی دعا کن😘

مبارکه عزیزم بسلامتی انشاالله

عزیزم مبارک باشه

اخی مبارکت باشه عزیزم🥺چقد دلم باز نی نی خواست اما خب من مثه تو انرژی دوباره مادر شدن رو ندارم چون ب شدت آدم عصبی هستم

مبارکه

مبارکت باشه عزیزم ب سلامتی باشه

عزیزم مبارک عزیزم 💜🤩🎉
انشاالله تو این شرایط همینجور ک تو خبر خوب دادی
خبرای خوب دیگه هم بشنویم🥹🧚🏻‍♀️
با این وضعت برای حال همه ما دعا کن عزیزم
انشاالله بسلامتی نینی ات بغل بگیری🎁💋

سوال های مرتبط

مامان نویان مامان نویان ۱۳ ماهگی
پارسال اینموقه داخل بیمارستان بود و نویان رو به دنیا اورده بودم چه حال عجیبی داشتم از یه طرف بخاطر بیهوشی گیج و گنگ بودم از یه طرف نویان رو میدیدم و چقدر ذوق میکردم بهترین حس دنیا رو اون ساعت ها داشتم با اینکه کلی درد داشتم اما خوشحالیم بیشتر از درد خودشو نشون میداد امشب یکسال از اونشب میگذره و چقدر دلم تنگه برای ثانیه به ثانیه اون روز و شبا با اینهمه سختی که این یکسال کشیدم اما بازم خیلی زود گذشت انگار به یه چشم بهم زدن نویان یکسالش شد. بزرگ شدنشون شیرینه اما تموم شدن دوران نوزادیشون غمگینه من هنوزم خیلی وقتا میگم کاش برگردیم عقب کاش دوباره ۹ ماهه بشم دوباره نویانو بدنیا بیارم دوباره بدن کوچولوشو بغل کنم خیلی شیرین بود اون لحظه ها خدارو شکر میکنم برای اینکه بهم‌ لطف کردم و این حس و حال رو بهم هدیه داد مادر شدن واقعا عجیب ترین و شیرین ترین اتفاق دنیاست .. انشالله که خدا دامن تمام زنان دنیا رو که منتظر مادر شدن هستن سبز کنه و این حس زیبا رو بهشون هدیه بده🙏🏻
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ هفته هفتم بارداری
توووولدت مبارک امید زندگیمممم😍🎂قند و نباااات خونمون...🍭 پسرک شیطون و فسقلی خودمممم😍🥹🥳
چقدر داری زود بزرگ میشی تو....🥺
چقدر هر روزی که با خنده و شیطنت تو میگذره قشنگه....🥹🥰
چقدر بودنت اینهمه شیرین و با نمکه...🥲🤩
خداروشکر که داریمت و تو این یه سال اول زندگیت انقدر همه چیز با تو قشنگ بوده و هست...😍🫀
من خیلیییییی خوشبختم که مامانتم...!🥲😍
خدارو هزار مرتبه شکر برای بودنت مهیار قشنگم🥹
به امید روزی که از سر تا پا نگات کنم و دلم ضعف بره برای قد و بالای مردونت، خنده جذابت، قدم های محکمت و چشم هایی که هر بار نگاش کنم از ذوق برق بزنه و من کیف دنیا رو ببرم...😭😍
و میدونم مثل چشم بهم زدنی اون روز میرسه...

یه سال رو با همه چالش های سخت و اسون، با کلی حس وحال عجیب و... پشت سر گذاشتم و روزهای جدید و اتفاقات قشنگ منتظرمونه...🥰♥️
بمونه به یادگاری از اول سال زندگیت...🎉🫀 یه تولد ساده و خودمونی😍🥰

پ.ن:با بدبختی تو عکس صاف نشسته که اونم دماغ من بد افتاده😂🫠

۰۳/۱۳
با یه روز تاخیر... چون گهواره اشتباهی مسدودم کرده بود🤦😑
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ هفته هفتم بارداری
توووولدت مبارک امید زندگیمممم😍🎂قند و نباااات خونمون...🍭 پسرک شیطون و فسقلی خودمممم😍🥹🥳
چقدر داری زود بزرگ میشی تو....🥺
چقدر هر روزی که با خنده و شیطنت تو میگذره قشنگه....🥹🥰
چقدر بودنت اینهمه شیرین و با نمکه...🥲🤩
خداروشکر که داریمت و تو این یه سال اول زندگیت انقدر همه چیز با تو قشنگ بوده و هست...😍🫀
من خیلیییییی خوشبختم که مامانتم...!🥲😍
خدارو هزار مرتبه شکر برای بودنت مهیار قشنگم🥹
به امید روزی که از سر تا پا نگات کنم و دلم ضعف بره برای قد و بالای مردونت، خنده جذابت، قدم های محکمت و چشم هایی که هر بار نگاش کنم از ذوق برق بزنه و من کیف دنیا رو ببرم...😭😍
و میدونم مثل چشم بهم زدنی اون روز میرسه...

یه سال رو با همه چالش های سخت و اسون، با کلی حس وحال عجیب و... پشت سر گذاشتم و روزهای جدید و اتفاقات قشنگ منتظرمونه...🥰♥️
بمونه به یادگاری از اول سال زندگیت...🎉🫀
1403/03/13
1404/03/13
با یه روز تاخیر...
پ.ن: انقدر شیطونی میکرد که همین یکی دو تا عکسم با بدبختی گرفتیم🥺
مامان نور چشمام❤️‍🔥 مامان نور چشمام❤️‍🔥 ۱۴ ماهگی
یهو فکرم خیلی درگیر شد نمیتونم بخوابم بسکه پاهامو تکون دادم حالم بد شد، لطفا نظرتونو بگید در مورد چیزی که میخوام بگم
خانوما من یه پسر یه سالهو یک ماه دارم بعد از دو بار سقط خدا بهم داده حالا خیلی نگرانم که پسرم تنها نمونه و یه خواهر یا برادر داشته باشه خودم دوست دارم داداش داشته باشه حالا بگذریم، همسر من از من کوچیکتره شرایط زندگیمم اینکه مستاجر با یه درآمدی که همه چیم روبه راهه در حد معمول،دست تنهام هستم یعنی فقط فقط فقط شوهرم کمک حال منو زندگیمه اینجوری بگم که بعد سزارین خودم پسرمو بعد دوروز بردم حمام،از طرفیم افسردگی بعد زایمان گرفتم که تازه رفتم تحت درمان هی فکر میکنم میگم نکنه تو باردار شدن به مشکل بخورم نمیدونم که بچه دار بشم یا نه،شوهرم باز بچه میخواد ولی میگه حالا نه ولی من خودم به خاطر سنم میگم اگه قراره بیارم زودتر اقدام کنم، اصلا یه سر درگمی دارم نمیدونم چک شده این موقع شب 😔😔😔😔😔😔خانواده سوهرمم شهرستانی هستن الان که شکر خدا رفت آمد نداریم ولی میدونم بعدا هی میخوان گوه بخورن که یه بچه بیار یعنی واسه اونا بچه آوردن هیچ غمی نداره زرت زرت میزان بدون هیچ درک و فهمی از دوران زایمان بعد زایمانو بچه بزرگ کردن
مامان قلب خونه مامان قلب خونه ۱۵ ماهگی
یادآوری خاطرات
پارسال این موقع پسرم تازه 28 روزه بود
چقدر روزهای سختی بود .خستگی و کم توانی بدنی خودم یک طرف ،حجم زیاد رسیدگی به کارهای بچه یک طرف ،کلا همه چیز بهم ریخته بود انگار .
پسرم نسبتا آروم بود .اما دیر خوابیدن شب و کلا همه چیزهایی که تو بچه داری تایم آدم رو میگیره من رو حسابی شوکه کرده بود . تو خونه موندن و کارهای تکراری کردن از همه بدتر بود آخه من تا قبل دنیا آمدن بچه خیلی از تایمم با کارکردن و بیرون رفتن پر میشد .ده سال اینطور گذشته بود و حالا همه چیز تغییر کرده بود . تصور کن از بچه دار شدن فقط همین بود که بچه داشته باشی و مادر بشی ،هیچ تصوری از مادری کردن نداشتم .
که چقدر باید از خودم بگذزم
افسردگی بدی گرفته بودم . همه روزم با اضطراب می‌گذشت .پرخاشگر و غمگین بودم .
اصلا دوست ندارم به اون روزها برگردم . تعجب میکردم که چرا شاد نیستم . انگاری عذاب وجدان داشتم .بیش از سه ماه طول کشید تا کم کم شرایط بهتر شد . من کمکی هم داشتم مادرشوهر و همسرم و مامان خودم در حد امکان کمکم میکردن .اما انکار از اینکه با بچه کل روز تنها باشم و خودم کارهاش رو تنهایی کنم مضطرب میشدم .
تا اینکه شروع کردم لحظه به لحظه با خدا حرف زدن .تو تمام کارهای روزمره مثل یک همنشین باهاش حرف میزدم .خیلی آروم تر شدم .
الان پسرم عشق منه . درسته بازم خستگی هست کلافگی و چیزهای دیگه .اما با یک شیرین زبونی اش همه چیز فراموش میشه انگار شارژ مجدد میشه آدم .
ولی چرا همش تو فکر بچه دومم اما مضطربم .یعنی دوباره همه اون احساسات تکرار میشه
شماها چی ؟؟
مامان ماهی🐠🌹 مامان ماهی🐠🌹 ۱۳ ماهگی
دلم میخواد اینستا و گهواره رو پاک کنم .وقتی پیج یا صفحه مامانایی که بچه بیمار دارن میبینم نابود میشم 😭نمیدونم چرا شب ها قبل خواب این چیزارو میبینم آخه دیشب دو ساعت داشتم گریه میکردم😞
خدایا هیچ کس با بچه اش امتحان نکن سخته.منی که دخترم برگشت ادرار شدید داره دکتر احتمال عمل داده و هزار بار دکترها بهم گفتم یه مشکل ساده هست و حل. شدنیه چقدر ناشکری کردم، چقدر هفته پیش که دکترش گفت به هیچ عنوان تو تشت آب نشینه استخر نبرش بغض کردم اونوقت اون مامانی که بچه اش حتی نمیتونه بشینه نمیتونه دستش تکون بده چی بگه؟!خدا همه ی فرشته هایی که بهمون داده رو برامون سالم حفظ کنه🙏🏻😭
چند وقتی هست که دارم فکر میکنم به اینکه وقتی دخترم۲/۳ سالش شد اقدام کنم برای بچه دوم ولی واقعیتش اینه از استرس دوران بارداری از اینکه خدایی نکرده سالم نباشه ترس دارم
دلم میخواست یه خواهر یا برادر داشته باشه اگه روزی منو باباش نبودیم تنها نمونه.وقتی عروس شد خواهر یا برادرش کمکش باشه ...
اما من اصلااااا آدم قوی نیستم میترسم از این محدوده امن خارج بشم
دلم میخواد یه مشاوره برم. ممنون میشم اگر کسی مشاور درجهههه یک تهران میشناسه معرفی کنه بهم🙏🏻
مامان علی مامان علی ۱۲ ماهگی
علی جان دلم، اولین تولدت مبارک عمر مادر...🎂❤️🎂❤️🎂
پسرکم باورم نمیشه که یکسال گذشته...
یکسال از اولین لحظه ای که صدای گریه ات رو شنیدم،اون لحظه ای که دنیا ایستاد و تو شدی همه زندگیم
علی جانم❤️تو فقط یه بچه نیستی...
تو دلیلی هستی برای نفس کشیدنم،برای بیدار شدن،برای ادامه دادن...
با اومدت قلب من شکل تازه گرفت
پر شد از چیزی که هیچ وقت با هیچ کلمه ای نمیتونم تعریفش کنم،یه عشق خالص،یه وابستگی بی مرز،یه آرامش عجیب که فقط و فقط وقتی توی بغلمی میتونم حسش کنم.
یکسال پر از لحظه هایی بود که با اشکم با لبخند قاطی شد...
وقتی اولین بار خندیدی،وقتی اولین بار بهم نگاه کردی،وقتی اولین بار دستت رو دور انگشتم حلقه کردی...
تو بزرگ شدی جان دلم ولی منم با تو بزرگ تر شدم ،قوی تر شدم،عاشق تر شدم...
نمیدونی هر شب قبل خواب چقدر میبوسمت و تو به این کار عادت کردی و با بوسه های من خوابت میبره،چقدر بعد خواب نگات میکنم و از خدا تشکر میکنم که تو رو بهم داد...
که صدای نفس هات شد امن ترین موسیقی شبهام...
که بوی تنت شده آرامبخش تمام خستگیهام...
علی کوچولوی من❤️
امروزم تولد توئه🎂
اما انگار هدیش رو من گرفتم
خودت رو،وجود نازنینت رو،عشقی که تا همیشه توی قلبمه
تولدت مبارک پاره تنم😍
هر سال،هر روز،هر لحظه بیشتر از قبل عاشقت میشم و دوست دارم

بمونه به یادگار با یک روز تاخیر
چون من و علی جانم دیروز سخت مریض بودیم و امروز بهتریم
خداروشکر