۱۹ پاسخ

عزیزم زیر تابش رو فرش تشک یا پتو پهن کن

انشاالله که چیزس نیست نگران نباش دختر منم یک رو غل کرد از روی دوشک روی فرش افتاد منم مثل تو نگران شدم ولی خداروشکر هیچی نشد😍
چقدر قشنگه از کجا خریدی عزیزم؟

دختر منم دوبار از رو تای افتاده تاحالا وقتی کوچیک‌بود، من دوبار سکته زدم‌ینی ولی خداروشکر چیزی نشد

توتاب اصلا نزار این تابا امن نیست

نه میدونی دو تا پاشونو از یه سمتش رد میکنن خودشونو میندازن بیرون
پسر منم همینه

این ارتفاعی نداره دختر من این تابش ب قلاب لوستر بود ب سقف آویزون با تاب اومد پایین خداروشکر چیزی نشد

خیلی شیطونن ینی چشم بهم بزنی میبینی نیسن،دختر منم ی اینجوزیه ،گهواره کنار مادر دارهی لحظه چرخیدم اینور میخاسم کارمو کنم نگا کردم دیدم نیس افتاده بین دوتا تختو گهواره کیپ شده تکونم نمیتونه بخوره گریه کرد فهمیدم چرخیدم دیدمش خداینکرده اگ روب شکم میوفتاد گریم نمیتونس کنه درجا زبونم لال خفه میشد چون رو تختی اینا نرمه نفسو میگیره

دختر منم چند وقت پیش از این تاب افتاد بندش باز شده بود ولی چیزی نسد خداروشکر نگران نباش

پسر من از تخت خودم افتاد صورت و چشمش کبوده

انشاالله چیزی نشده

نگران نباش عزیزم واسه هرکسی ممکنه اتفاق بیفته ،هم فاصلش نزدیکه خداروشکر هم اینکه چک کن بدنش یا سرش کبود نباشه. بالا نیاره .بیحال نباشه خوب شیر بخوره .نفسش خوب باشه

اگ زیاد گریه نمیکنه ن بابا چیزی نمیسه
پسر منم دودفعه خودشو انذاخته هبچکار نشده خدار شکر نگران نباس

فاصله تازمین خیلی کمه نه چیزیش نشده

گریه کرد و خوابش برد

تصویر

ووواااای نگو نگو درکت میکنم پسر منم همینجوری شد از بین بندها میخواست بیفته گرفتمش

روفرش افتاده زیادبلندهم نیست چیزی نمیشه تایه ساعت نذاره بخابه

نترس انشالا ک چیزیش نشده آخه این تاب ک بازمین فاصله زیادی نداره

✨ مامان قشنگم 🙏👆❤️
اگه اینجا یه لحظه لبخند آورد رو لبات یا خیالتو از غذای کوچولوت راحت‌تر کرد...
با یه عضو شدن و معرفی کانال به دوستاتون دل ما رو شاد کن 💛
این صفحه با عشق برای تو و فرشته‌ات ساخته شده...
با هم باشیم تا رشد کنیم، یاد بگیریم و با خیال راحت، کودکمون رو قوی و سالم بزرگ کنیم 🍼🌱.

@food_babyy
@food_babyy
@food_babyy
@food_babyy

جایی برای دل‌نگرونیای مامانای نازنین 👆❤️

از این تابا داره

تصویر

سوال های مرتبط

مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۷ ماهگی
روزی روزگاری، یه نی‌نی کوچولو 👶 بود که تو یه سرزمین خیلی قشنگ زندگی می‌کرد. این سرزمین پر بود از گل‌های رنگارنگ 🌸🌼🌷 و درخت‌های بلند 🌳🌲🌴. نی‌نی کوچولو یه عروسک خرسی 🧸 داشت که خیلی دوستش داشت.
یه روز، نی‌نی کوچولو با عروسک خرسی رفت توی یه پارک خیلی بزرگ. تو پارک، یه تاب 🪅 خوشگل بود. نی‌نی کوچولو سوار تاب شد و شروع کرد به تاب خوردن. وقتی داشت تاب می‌خورد، یه پرنده کوچولو 🐦 اومد و کنارش نشست. پرنده کوچولو شروع کرد به خوندن یه آهنگ خیلی قشنگ 🎶🎵🎼. نی‌نی کوچولو خیلی خوشحال شد و شروع کرد به خندیدن 😄😃😀.
بعد از اینکه تاب بازی تموم شد، نی‌نی کوچولو و عروسک خرسی رفتن پیش یه حوضچه کوچولو ⛲. تو حوضچه، یه ماهی قرمز 🐠 بود که داشت شنا می‌کرد. نی‌نی کوچولو به ماهی قرمز نگاه کرد و یه بوس کوچولو 💋 فرستاد براش. ماهی قرمز هم یه دم تکون داد و یه حباب کوچولو 🫧 درست کرد.
وقتی که هوا داشت تاریک می‌شد 🌃، نی‌نی کوچولو و عروسک خرسی به خونه 🏠 برگشتن. نی‌نی کوچولو خیلی خسته بود. مامانش 👩‍👧‍👦 نی‌نی کوچولو رو برد توی تختش 🛌 و یه لالایی آروم 🎵 براش خوند. نی‌نی کوچولو خیلی زود خوابش برد 😴. تو خواب، دوباره پرنده کوچولو و ماهی قرمز رو دید و باهاشون بازی کرد.