تجربه من از زایمان طبیعی
تو بیمارستان یه ان سی تی گرفتن که نزدیک به ۴ سانت بودم دردامم قابل تحمل بودم که ماما همراهم زودتر از دکترم رسید گف ۶ سانت شدی بهت بی حسی میزنیم معاینه تحریکی شدم حالم بد شد هر چی خورده بودم بالا اوردم دردام شدیدتر شد حالم اصلا خوب نبود تو هر انقباض دلم میخاس بمیرم واقعا ولی روند زایمانم خیلی زود میرف جلو برام بی حسی زدن یکم خاب الود شدم و فشارم رفت بالا ناخنام کمبود شد ولی درد انقباضا کمتر شد یکم دوزشو کمتر کردن که در عرض یه ساعت و نیم شدم ۸ سانت واقعا نا نداشتم ماما همراه با یه لوله باریک مثانه امو تخلیه کرد دردامم با بی حسی قابل تحمل بود احساس فشار داشتم تو معقد که دکترم از راه رسید گف فشار بده تو هر انقباض از این به بعد فقط درد فشار رو بیشتر می‌فهمیدم تا انقباض فقط یادتون باشه جیغ و داد هیچ کمکی بهتون نمیکنه فقط نفس عمیق بکشین تو هر انقباض نیم ساعت بعدش پسر کوچولوم با یه چنتا زور محکم به دنیا اومد🥰

۱۲ پاسخ

به سلامتی گلم مبارک باشه
خوش قدم باشه برات پسر کوچولوت❤️😍

مبارکه گلم انشالله تن هردوتون سالم باشه
من که فکر میکنم میبینم اصلا توانشو ندارم طبیعی زایمان کنم خدا فقط به بچم رحم کنه سزارین اجباری بشم

مبارکه عزیزم بسلامتی خوش پا قدم باشه میگم چرا مستانه خالی کنن مگه نمیشه بری سرویس

ایجانم عزیزممم مبارکت باشه نامدار باشه😍😍😍

مبارکت عزیزم چقدر خوشحال شدم خداکنه منم زایمان کنم خسته شدم دیگه 🥺♥

بسلامتی مبارک باشه عزیزم

مبارکه عزیزم🥰
کدوم بیمارستان بودید و هزینه اش چقدر شد؟

بی حسی از کمر بهت زدن ؟؟

مبارکه عزیزم😍

ای عزیزم خداروشکر خدارو شکر

🥳🥳قدم نو رسیده مبارکککککک 🥳🥳

💝مبارررکه بسلامتی

سوال های مرتبط

مامان آوش مامان آوش ۲ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه
مامان بنیامین ❤️‍🔥 مامان بنیامین ❤️‍🔥 ۱ ماهگی
۸/۲/۱۴۰۴ ۴۰ هفته و یک روز بودم رفتم سونوگرافی و نوار قلب جنین گفتن ضربان قلبش پایین اومده باید بری بیمارستان اومدم بیمارستان کم‌کم دردام داشت شروع میشد معاینه کردن ساعت سه یک سانت باز بودم رفتم برای بستری ساعت پنج و رب بستری شدم دوسانت بودم اصلا هیچ دردی نداشتم تا ساعت هشت و نیم سه سانت شدم بهم آمپول فشار زدن از ساعت هشت و نیم تا ساعت یازده رسیدم به پنج سانت دردش جوری بود که کمرم خیلی درد می‌گرفت اصلا نمیتونستم خوابیده باشم ولی مجبور بودم کمرم و می‌گرفتم بالا می‌گفت باید زور بزنی تا شیش سانت بشی بعد اپیدورال میکنیم دیگه واقعا دردش بالا رفته بود و خیلی درد داشتم زیر شکمم و پایین کمرم سمت لگن و ران پاهام فوق‌العاده درد شدیدی داشتم کل بدنم سرد شده بود فقط جیغ میزدم تا اومدن معاینه کردن سریع اپیدورال آوردن زدن برام تا زدن احساس کردم کل بدنم و گرما گرفته از سمت کمرم رفت به سمت شکم و پاهام دیگه دردی احساس نمی‌کردم درد داشتم ولی مثل درد پریود خیلی خیلی کمتر تا نه سانت نه سانت که شدم دوباره دردام رفت به سمت شدید شدن وقتی دردام زیاد شد فول شدم دردم مثل همون پنج سانتم بود اما سی ثانیه بود می‌رفت دو دقیقه بعد میومد یه خانم پرستار اومده بود همراه با ی ماما فشار میدادن شکمم رو که بچه بیاد بیرون وقتی اومد بیرون بچه خیلی راحت شدم اما جفتش مونده بود چندبار فشار دادن بخاطر جفت بعدشم بخیه زدن که من بیحس بودم چیزی احساس نکردم
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من
مامان فسقلی🐰 مامان فسقلی🐰 روزهای ابتدایی تولد
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۲ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان آقاعلی مامان آقاعلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
پزشکم خانم دکتر مینا قدیری بودن
بیمارستان خانواده اصفهان زایمان کردم
چهارشنبه 27 فروردین معاینه تحریکی شدم یک سانت بودم و دهانه رحمم خوب بود طبق ان تی هفته 39 بارداری بودم ... تقریبا هفته آخربارداری ام روزی یک ساعت پیاده روی میکردم و در طول روز هم از آسانسور استفاده نمیکردم پله میرفتم. من درد خاصی نداشتم فقط این چند روز واژنم تیر می‌کشید و زیر دلم و کمرم می‌گرفت ولی شدید نبود ، ترشح هم داشتم . شب زایمانم دکترم گفت بدون جلوگیری رابطه داشته باشید کمک میکنه دهانه رحمت نرم بشه
برام نامه نوشت 6صبح بیمارستان بودم تا بهم سرم وصل کردن و معاینه ام کنن مامای زایشگاه ساعت 8 شد که سرم فشار هم بهم وصل کردن ، تقریبا حدودای 9 صبح بود اولین انقباضی که اشکمو درآورد رو حس کردم که ماما اومد و معاینه ام کرد و دستگاه ان اس تی رو بهم وصل کردن ، به کمر که خوابیده بودم خیلی کمرم درد می‌گرفت اولش بیشتر دردام مثل کمردرد و گرفتگی پریود بود به پهلو که میخوابیدم آرومتر میشد دردام ولی چون میخواستن انقباض هارو ثبت کنن ماما نمیذاشت
بعدش که منظم شد دردام گفتن از تخت بیام پایین و بردنم اتاق جدا بهم دو مدل راه رفتن یاد داد و موقع انقباض هم گفت که اسکات بزنم
هنوز دردام شدید نبود و قابل تحمل بود و فاصله هاش زیاد بود ....
درخواست ماما همراه دادم زنگ زدن برام هماهنگ کنن و دکترم حتما خواسته بود که بی حسی اپیدورال بشم
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (۲):ساعت ۵ بود ماما همراهم اومد من سه سانت بودم و شدید درد داشتم و حتی نمیتونستم وایسم چه برسه ورزش کردن رفتم زیر دوش آب گرم حالت سجده شدم ولی دردام بدتر میشد و آرومم نمیکرد ماسک اکسیژن زدم ولی اونم حالم رو خوب نکرد تااینکه ساعت ۷ نیم دوباره معاینه ام کردن و دیدن شدم ۶ سانت و بهم گفتن فقط زور بزنم و با کلی فشار شکمی و معاینه به ۸ سانت رسیدم و ماماهمراهم میگفت اصلا زور زدن رو قطع نکن چون سر بچه میره بالا میاد پایین منم همش زور میزدم و شد ساعت ۹نیم که بچم به دنیا اومد و من هیچ حسی بهش نداشتم چون اونو دلیل همه این بدبختی هایی که کشیدم میدونستم و حالم بد بود و خلاصه جفت به راحتی بیرون اومد ولی موقع بخیه زدن من سوزش داشتم نمیدونم چرا اثر نمیکرد بی حسی هاشون و بخیه زیادی خوردم جوری که الان نمیتونم بشینم ☹ و خلاصه خاطرات بدش تا آخر عمرم به یادم میمونه و فراموش شدنی نیست و میگن که وقتی زایمان کنی انگار تازه متولد میشی و هیچ دردی نداری درحالی که من الان سردرد شدید دارم و همه بدنم گرفته و درد میکنه مخصوصا کمر و گردنم نمیدونم اثرات زایمانه یا دارو بی حسی...من قصد ترسوندن کسی رو ندارم و بدن با بدن هم فرق داره ولی من خیلی اذیت شدم انشاالله همه به راحتی زایمان کنید 😘♥️
مامان الین و آوین مامان الین و آوین روزهای ابتدایی تولد
مامان جانان مامان جانان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمانم😶🤍
۱۲خرداد ساعت۱۷:٠۵ جانان خانوم بدنیا اومد
۳۸هفته و ۳روز بودم که برای معاینه تحریکی رفتم کلینیک ماماهمرام تا معاینه عادی رو شروع کرد کیسه ابم پاره شد گفت نشتی داشته متوجه نشدی و معاینه تحریکی رو انجام نداد سریع فرستاد بیمارستان بستری شدم با دو سانت درد نداشتم قرص زیرزبونی گزاشتن ساعت ۱۲ ظهر دردام شروع شد کمکم شدید شد و فاصله هاش کمتر یکم بعد معاینه شدم سه سانت بودم هنوز بعدش شدت دردها زیاد شد و فشار شدیدی پایین احساس میکردم تا پنج بعدازظهر که دردهامو کشیدم بعد اومدن معاینه گفتن موقع زایمانته که اونوقت ماماهمرام رو تماس گرفتن اومد تو چند ساعت فول شده بودم و با شدت دردی که داشتم معاینم نکردن یهو با گفتنایه خودم معاینه کردن بعد هم با چند تا تلاش و زور زدن با کمک ماماهمرام و چند تا برش زایمان شد فقط مامانای گل من قبلش پیاده روی میکردم هر روز و چند روز قبل زایمان گل مغربی میزاشتم سر بچه تو لگن اومده بود و اماده بود در کل سختی خودشو داره ولی وقتی بچه تو میزارن بغلت انگار دنیارو دادن بهت انشالله قسمت همتون🥹♥
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲
مامان ایلیاو ارمیا مامان ایلیاو ارمیا ۲ ماهگی
#پارت ۲
آمپول فشار که تزریق شد کم کم دردام ریز ریز شروع شد خفیف بود نوار قلب که تموم شد منو بردن تو اتاقم و دردام دیگه داشت لحظه‌ به لحظه بیشتر می‌شد اولش هر پنج دیقه در حد درد پریودی اومد ماما معاینه کرد گف سع سانت بازی پاشو راه برو و ورزش هارو شروع کن دیگه دردام ریتم گرفته بود و هر دو دیقه زیاد میشد ولی بازم قابل تحمل بود.شروع کردم ورزش های لگنی رک انجام دادن و راه رفتن خداروشکر نتیجه داد وزودی باز شدم دکتر گف چون بچت ریزس زودی به دنیا میاد ساعت سه و نیم دردام شدید شد معاینم کردن گفتن عالی پیش رفت کروی ۷ سانت بازی پاشو راه بزو ولی دیگه توانشو نداشتم دراز کشیده بودم و درد میکشیدم خلاصه ماما چند بار معاینه کرو ک بیشتر رحمم تحریک میشد و میگف حس زور داشتی بدون داری فول میشی ساعت ۴و نیم دردام خیلی خیلی شدید شد و من فول شدم و با دوسه بار زور زدن زیاد پسر خوشکلم با وزن سه کیلو به دنیا اومد. از هفته ۳۲ میگفتن وزنش خیلی کمه و مرتب لیدی میل مصرف می‌کردم خدارشکر وزنش نرمال بود و من بیخود این همه مدت رو استرس داشتم. بخیم یه کوچلو خوردم.خداروشکر زایمان خوبی داشتم و به خیر گذشت .انشالله قسمت همتون 😍😍
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(۱):من روز سه شنبه رابطه داشتم و روز پنجشنبه نوبت زده بودم واسه سزارین کردن‌ چون من خیلی بدنم کم تحمل و ضعیفه جوری که وقتی رفتم‌زایمان کنم‌همه فکرمیکردن یه بچه خیلی‌ ریز قرار بیاد چون خیلی ضعیفم من به هرحال روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح از خواب بیدارشم و بالا اوردم در حین استفراغ کردن دیدم به اندازه یک لیوان آب زرد وقهوه ای رنگ اومد‌ازم فهمیدم کیسه آبم هست و چون رنگش سفید نبود گفتم بچه مدفوع کرده و ترسیدم سریع رفتم نزدیک ترین بیمارستان که دولتی بود و سزارین نمیکردن‌‌و هرچی زنگ‌زدم چون صبح بود گوشی جواب نداد دکترم تقریبا تا رفتم‌ بیمارستان‌کارای بستری رو کردن شد ساعت ۸ صبح معاینه ام کردن و من هیچ دردی نداشتم و یک سانت بودم بعد از معاینه دردام یه کم شروع شد رفتم رو تخت که خوابیدم و نوار قلب میگرفتن دوباره معاینه کردن تقریبا ساعت ۹نیم و هنوز هم یک سانت بودم و بعد دومین معاینه دردام‌ زیاد‌شد میگفتن نفس عمیق بکش دردات کم‌میشه هرچی‌نفس‌عمیق‌میکشیدم انگار نه انگار خلاصه مامانم التماسشون می‌کرد تااینکه بهش گفته بودن براش بی دردی میزنیم و خوب میشه ... بعد از ۴ ساعت درد کشیدن شد ساعت ۱۲ ظهر دوباره معاینه کردن یک سانت بودم و پیشرفتی نداشتم ولی به شدت درد داشتم جوری که خودمو به در و دیوار میزدم منی که خجالتی هستم و صبورم ولی واقعا نمیشد صبوری کرد ساعت ۱۲ که اپیدورال زدن من واقعا آروم آروم شدم بدون هیچ دردی تا ساعت ۲ بعد ۲ دقیقه که از ساعت ۲ گذشت دردا با فشار شدید تری برگشت و دهانه رحم شده بود ۳ سانت خیلی درد داشتم خیلییییییی تااینکه پرستارا دیدن واقعا خیلی حالم بده دوباره شارژ کردن اپیدورال رو ولی اصلا روم جواب نداد و خیلی شدید درد داشتم