پارت 3.دیگه دردای وحشتناک منو می‌گرفت کمرمو می‌گرفت فشار می‌آمد من فقط توخودم دردامو می‌کشیدم دوباره مامام معاینه کرد گفت آفرین شدی 5 سانت دیگه گفت پاشو باهات ورزش کنیم دیگه خدایی اول خداااا بعدم همین ماما همراه خیلی خوب بود دیگه ورزش شروع کرد باستگاه بخار رو کمرمو با دستمال خیس میکرد هی مزاشت رو کمرم گفت کمر تو هی اینور اون ور تکون بده وقتی درد داشتی منم دردام زیادشده بود هرچی می‌گفت انجام میدادم که بچمو به سلامتی تو بغلم بگیرم دیگه هی میگفت بشین پاشو وقتی درد داشتی منم انجام میدادم باز یه توپ آورد گفت بشین روش منم نشستم هی اینور اون ور میکردم دیگه خیلی انجام دادم بعد یهویی دکتری که مخواست بیاد برای زایمان اومد منو معاینه کرد گفت آفرین خوب شدی 7 سانت دیگه مامام هی ورزش انجام داد منم دردام زیاد میشد دیگه شد ساعت 7 که گفت برو بالا تخت دیگه همچنین فول شده بودم که گفت فقط زور بزن که واقعا رحمت عالی شده هی زور زدم فقط میگفتم خدایاااا کمکم کن اصلن نه جیغی زدم نه حرفی الکی فقط خدااا یاد میکردم که یهویی دکتر گفت آفرین رحمت شد10سانت ساعت7ونیم که یه دردایی منو گرفت گفت زوربزن هم توکل به خدااا دوسه تا زور زدم فقط دهنمو بسته میکردم محکم زور میزدم که گفت آفرین بچه داره میاد که که زوره آخری بچمو اومد دیدم مامام بادکتر گفتن ببین بند ناف دور گردن بچت بود یعنی وقتی دیدم با صدای بلند گریه کردم فقط خدااا رو صدا زدم گفتم اگه این بنده های خوبت بایاری خودت نبودن خدانکرده بچمو ازدست میدادم خیلی بد بندناف پیچیده بود فقط نگاه میکردم به مامام دکتر گریه میکردم بچمو نگاه میکردم میگفتم خدایاااا شکرت که بچمو سالم بهم دادی دیگه مامام گفت دعا کن

۵ پاسخ

عزیییزم🥹🥹🥹
برامنم دعا کن زایمان خوبی داشته باشم و نی نی‌رو سالم بغل بگیرم

انشالله ب سلامتی و تندرستی، خودتو کوچولوتو خدا حفظ کنه

سلام عزیزم برای منم دعا کن راحت زایمان کنم من سزارینم ولی بعدش خیلی درد داره میدونم برام دعا کن بتونم ک خودم رو زود جمع کنم

خداروشکر.زیرسایه الله و پدر مادر بزرگ شه

مبارک باشه عزیزم برا ماهم دعا کن

سوال های مرتبط

مامان بردیا مامان بردیا ۳ ماهگی
پارت ،2دیگه هیچی معاینه کرد گفت یک سانت باز شده من درد نداشتم دیگه تا وقتی کارامو انجام داد کاغذ بازی اینا شد همون 2دیگه باز معاینه کرد گفت بریم زایشگاه باهمون یک سانت دیگه مادرم رفت تو استراحت گاه منم باماماخودم رفتم تو زایشگاه شانس خودم مامام همون شب شیفت بیمارستان بود دیگه هیچی رفتیم تو زایشگاه من رفتم تو اتاق مامامم رفت گفت تا 4 سانت باز بشه میام رفت بیرون اتاق ولی همونجا بود دیگه یه ماما دیگی اومد سرمو وصل کرد قلب بچه رو ازاون چیزا گذاشت که همجوری بزنه دیگه رفت من همجوری که دراز کشیده بودم هی درد داشتم کم دیگه تا ساعت 3ونیم بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت شدی 3 سانت گفت رحمت خیلی خوبه نرم عالی دیگه رفت شد ساعت 4,20دقیقه اومد یه سرم زد گفت توش داروی آمپول فشار چون کیسه آب پاره باید زودتر زایمان کنی دیگه دیگه رفت من موندم با آمپول فشاردیگه کم کم هی درد می‌آمد فقط شکم سفت میشد کمرم درد میکرد تو کشام اینا فشار می‌آمد دیگه مامام اومد معاینه کرد گفت شدی 4 سانت دیگه بود نرفت دیگه منم هی دردا زیاد میشد تا ساعت 6
مامان فندق 🩷🐣 مامان فندق 🩷🐣 روزهای ابتدایی تولد
انقدر گفتم میخام برم فقط و دردام جوری بود که نعره میزدم فقطمیگفتم خدایا منو بکش فقط راحتم کن تمومش کن فقط باز التماس التماس برای بیحسی ماما گفت بخدا رفتم خودم دنبال دکتر بیهوشی نیستش میگفتم ذروغ میگی بگو اسمش چیه تا شوهرم بره پیداش کنه....
فقط تو بغل مامانم داشتم جون میدادم اونم گریه دیگه کاری نمیتونست بکنه ساعت شد ۲ونیم دوسه نفر اومدن برای امپول زدن نشستم رو تخت و تو‌کمرم زد گفت تکون نخور گفتم پس دردم که ول کرد سریع بزن چون وقتی میگیرم نمیتونم خودمو نگه دارم امپولو زد و چند دیقه بعدش انگار همه دردا. تموم شد حس کردم مردم که اینجوری بی درد شدم همونجوری رو تخت افتادم اومد چشام رفت گفتم بزار بخابم چند دقیقه گفت باشه از دیشب بیدار بودمم و کلی درد... خابم برد ۳وربع اومد بیدارم کرد معاینه کرد گفت شدی ۸ سانت پاشو ورزش کن تا بیحسی از بین نرفته زایمان کنی...
روی توپ ورزش کردم انقباضام کامل بیدرد نبود یکم درد بود ولی اون دیگه قابل تحمل بود تا حدودی... ساعت یک ربح به ۴ اومد معاینه کرد گفت فول شدی مامانمو بیرون کرد دیگع بمن گفت زور بزن جوری که میخای مدفوع کنی اشکال نداره مدفوعم کنی باید بکنی که بچه بیاد منم هربار که دردم میگرفت پاهامو تو شکمم جم میکردم و زور میزدم و اونم دهانهرحممو باز میکرد بادست. هی درد میگرفت زور و فشار میگفت سر بچه رو میبینم
مامان ال آی کوچلو🫀 مامان ال آی کوچلو🫀 ۶ ماهگی
قسمت دوم تجربه زایمان طبیعی:
رفتم تو اومدن نوار و قلب و امپول فشار زدم درد هام اومد یکم تو توپ نشستم دیدم نه خیر اذیت میشن درد هام هم قابل تحمل بودن به خصوص وقتی زیر اب گرم مینشستم رو توپ با اب گرم خیلی خوب بود
فقط وقتی درد هام میومد حالت خواب میرفتم با زور چشامو باز میکردم که ورزش کنم
دکترم اومد معاینه تحریکی کرد برا باز شدن دهانه رحمم تو ۳ساعت پنج سانت باز شد دهانه رحمم بعدش دیگه رو توپ نشستم اب گرم گرفت رو رو کمرم منم توپ میرفتم
خلاصه به جایی نرسید که ماما بخواد ماساژ بده و..
نمیدونم یهو فقط دیدم بهم فشار میاد حس کردم دسشویی دارم نشستم وسط حموم زور دادم زور دادم وقتی دیدم فشار زیاد شد ماما خصوصی هم برا چند لحظه بیرون بود صداش زدم اومد معاینه کرد و چشاش اینجوری شد 😳
گفت افرین زور بده منم نفسمو حبس کردم و زور دادم با تمام وجود فک کنم زور چهارم پنجم بود البته بگم منم یکم اروم زور میدادم اخراش دیدگه محکم و خوب زور دادم و نفهمیدم اصلا چی شد چون لگنم اماده اماده بود و منی که تو رابطه اذیت میشدم اصلا نفهمیدم چجوری دخترم پرید بیرون 🤣
و گذاشتن رو شکمم
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت پنجم
گفتم گرممه هرچی میگم فقط الکی میگن روشنه گفت نه بخدا روشنه کولر اینا به من دروغ نمیگن ولی نمیدونم چرا گرمه گفتم خب خاموشه روشن نیس من حتی زیر اب هم دارم عرق میکنم ، خلاصه ماما رفت دوباره برای کولر بهشون گفت منم با دردی که سر تاپای وجودمو گرفته بود با یه سرم کوفتی تو دستم لوله رو‌ میبستم دستمو به دیوارا می‌گرفتم میرفتم تمرینایی ک بهم گفته بود بچه میاد پایین و زور زدن رو انجام میدادم تا بیاد تحملم تموم میشد خودمو پهن میکردم رو زمین بدتر دردام بیشتر میشد میرفتم به بدبختی خودمو مینداختم رو تخت طاق باز میخوابیدم یکم زور میزدم با شروع شدن دردام دوباره یکم اروم که میشد خوابم میگرفت بعد دردام که میومد دوباره میچرخیدم رو پهلو راست پای چپمو میدادم تو شکمم زور میزدم ، ماما هم بنده خدا رفت دکترارو صدا زد هی معاینه میکردن هی میگفتن خوبه افرین افرین زور بده یکی دیگه یکی دیگه بازم هیچ و میرفت و من دوباره خودمو پرت میکردم پایین و به ماما میگفتم تورو خدا کمکم کن بگو کمکم کنن میگفت عزیزم بخدا دست من نیس ، اما تند تند میرفت دکترارو میاورد بالا سرم ، همه ی این دردا و معاینه ها و زور زدنا ادامه داشت تا ساعت شیش ماما همراهم خدا خیرش بده حلالش باشه رفت هرچی دکتر و متخصص بود جمع کرد اورد بالا سر من ، دکتر خودم که از بیمارستان انتخابش کرده بودم گفت عزیزم اینهمه درد کشیدی یکم همکاری کن حیفه بعد اینهمه درد بخوای سزارین بشی بعد به همکاراش میگفت چیکار کنیم اگه نشد با دستگاه بکشیم بیرون دیگه
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۵
همسرم اومد و منم دردام بیشتر شده بود
ماما می‌گفت خیلیا با همسرشون میان با هم آهنگ می‌زارن و ورزش میکنن البته خودشونم برام آهنگ گذاشته بودن رو اسپیکر پخش میشد
منم ورزش میکردم و اسکات میزدم بعد یواش یواش ازم خون می‌ریخت و دردام خیلی زیاد شده بود ماما رو صدا کردم و گفت رو تخت بخواب تا معاینت کنم و معاینم کرد گفت خیلی خوب پیشرفت کردی ۴ سانتی بهم گاز انتونوکس دادن و گفتن فقط موقع دردات دم عمیق بگیر و آروم آروم بده بیرون تا اثر کنه
منم رو تخت دراز کشیده بودم و دردم خیلی بود هی گاز میدادم داخل و آروم میدادم بیرون بعد یه ساعت همین طور که بودم کامل گیج شده بودم و درد داشتم و چشمام خمار شده بود به شوهرم میگفتم آهنگ ساقی هایده بزار برام😂
دردام شده بود هر دو دقیقه و تا ۳۰ ثانیه درد داشتم که هر بار که درد داشتم گاز تنفس میکردم و با دست میزدم تو سر و صورت خودم 🥲
زنگ دکترم زدن که بیاد
منم اینقدر دردم زیاد بود که به شوهرم میگفتم بگو بیان منو بکشن من دیگه نمیتونم اونم هی پیشونیمو بوس میکرد و اشک می‌ریخت و به ماماها می‌گفت یه کاری کنین کمتر درد بکشه ماماها گفتن باید دهانه رحمش کامل باز بشه برای همین داره درد می‌کشه
و منو معاینه کردن بهم میگفتن نفس عمیق بکش اصلا زور نزن
مامان کایا مامان کایا ۱ ماهگی
مامان فسقلی مامان فسقلی ۵ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان فندق 🩷🐣 مامان فندق 🩷🐣 روزهای ابتدایی تولد
من به بدبختی و نفس عمیق و هرچی که بلد بودم تحنل کردم تا ۱۱ اومد معاینه کرد گفت خوب پیش رفتی ۴ سانتی. خدایا چقدر دیگه باید تحمل کنم این بین کمپوت اناناس هم میخوردم و گریه میکردم و ورزش میکردم مامانمم دعا واسم میخوند فقط میگفتم خدایا منو تنها نزار
ساعت شد ۱۲ شدم ۵ سانت ولی فقط ارزوی مرگ داشتم یهو درد ول میکرد خپب خوب وقتی که میگرفت فقط تخت و میگرفتم و ناله میکردم و مامانم کمرمو ماساژ میداد خیلی درد داشتم دیگه ماما یه چیزی اورد به کمرم وصلکرد و ریموتشو داد دستمو گفت کم و زیادش کن انگار برق میداد به کمرم شک میداد نمیدونم اسمش چی بود ولی خیلی کمک کننده بود کیسه اب گرمم اورد مامانم میزاشت رو کمرم...ولی درد که میگرفتم روی تخت بلند میشدم از درد جیغ و داد مامانم فقط میگرفتم که نیوفتم التماسش کردم دیگه ۵ سانتم بیحسی بزن میگفت نه ۶ ۷سانت میگفتم همه جا ۴ سانت میزنن گفت اون اپیدوراله من اسپایینال میزنم و چون زود بی حسیش میره دیرتر میزنیم که اخر درد نکشی هیچوقت خودمو اینجوری ندیده بودم که انقدر بتونم جیغ بزنم انقدر بتونم درد تحمل کنم دردام دیگه لحظه ای بود و ول کردنشو انگار اصلا نمیفهمیدم داعم درد بود و درد ...
تا پای مرگ رفتم تا ساعت بشه ۱ مامانم برام گریه میکرد میگفتم گوه خوردم اصلا بچه نمیخام غلط کردم خودم اومدم بیمارستان . اومد معاینه کرد و گفت تغیری نکردی تا ۲ تحمل کن میگم امپول بزنن حالا من هر ثانیه برام یسال بود
مامان پسر کوچولو💙✨ مامان پسر کوچولو💙✨ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت 3

ماما همراهم اومد
اول از همه منو برد حموم زیر دوش اسکات زدم
بعد گفت اگ دستشویی داری برو
بعد اومدم خشک کرد منو با روغن زیتون کلا کمر ب پایینم ماساژ داد،
بعد رو تخت ب حالت سجده شدم و کلااا تا فول شدن فقط ورزش میکردم

ساعت 11بود که مامای شیفت اومد معاینه ام کرد گفت اووووه همکاریت عالیه دختر میدونی چند سانتی؟ 9 سانتی
دردات اومد یه زور بزن
دردام اومد ی زور زدم گفت فول شدییی
اینو گفت زور زدنو ول کردم
گفت عه برگشتی به 9 ول نکن
دوباره ی زور زدم گفت ایووول فول شدی دیگه من رفتم اینجا ب بعدش دست خودته ک زود زایمان کنی یا نه
دردات شروع شد دیگه ورزش نمیکنی
دیگه فقط زور میزنی
ساعت 11 شروع کردم ب زور زدن ک 11 و ربع گفت موهاشو داریم میبینیم
اونجا ب بعد همه ریختن رو سر من وسایلشون اماده کردن منم هی دردام میومد زور میزدم
اینجا ها انگار بیهوش بودم چون خیلی چیزی ازش یادم نمیاد فقط یادم میاد ک 11 و 40 دیقه بود بچمو گذاشتن تو بغلم
همینکه بدن داغشو صدای گریه اشو شنیدم ا تموم اون دردا یادم رفت

برای من زایمان طبیعی قسمت سختش از 5 رسیدن ب 9 بود ک اونم از وقتی ک ماما همراهم اومد و برد حموم و ورزش داد و یسری معاینه ها کرد قابل تحمل تر شد
انشالله همگیتون به سلامتی بچه تونو بغل بگیرید
سوالی بود بپرسید جواب میدم
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش دو
بعد که اپیدورال اثر کرد مامای همراهم دوباره بهم ورزش داد و دیگه راحت تر و بدون درد ورزش ها رو انجام میدادم.(مامای همراهم رو از مرکز مامای مهربان گرفته بودم توی اینستا پیج دارن سرچ کنید. کارشون خیلی خوب بود واقعا راضی بودم اگه نبودن زایمان من خیلی طولانی تر از این میشد قطعا) تا حدودای ۱۱ونیم، ۱۲ ورزشامو بدون درد انجام میدادم اما دیگه از ۱۱ونیم دردام اونقدری شدید شده بود که با وجود اپیدورال هم حسشون میکردم و دیگه ورزش کردن و تنفس شکمی حین دردها خیلی سخت بود برام.
از ۱۲ به بعد دیگه واقعا برام غیرقابل تحمل بود و هی میگفتم نمیتونم، فکرمیکردم الانه که از درد بمیرم🥴😂 دهانه رحمم فکرکنم دیگه ۸ یا ۹ سانت بود و میگفتن زور بزن اما من زورم نمیومد و سر همین خیییلی بی حال شدم دیگه احساس میکردم جونی توی تنم نمونده که زور بزنم. اما دیگه از ساعت ۱ به بعد انگار خود به خود یه زور زیادی بهم میومد که ناخودآگاه زور میزدم و مامای همراهم هم بهم میگفت خیلی خوب داری زور میزنی. ۱ونیم دیگه فکرکنم دکترمم اومد و ساعت ۱و ۴۵ دقیقه ظهر بالاخره پسرم به دنیا اومد. درمورد برش اون قسمت هم که خیلی از مامانا از دردش میترسن بگم که اون لحظه اونقدر درد و زور بهت از همه طرف داره میاد که اصلا درد اون برشی که دکتر میزنه رو متوجه نمیشید من که فقط یه سوزش خیلی کم حس میکردم موقع برش
مامان کیارش مامان کیارش ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
#پارت۴
با عوض شدن شیفتا ماما جدید اومد و منو تحویل گرفت اول معاینه کرد گفت خوبه بزار دکتر بیاد نظر بده بعدم زد کیسه ابمو پاره کرد دکترم ‌که اومد منو معاینه کرد گفت روندش خوبه نیاز به امپول فشار نداره التماس میکردم یه چیزی بزنن که دردام کمتر بشه به ماما اسم یه امپول و گفت که بهم تزریق کردن تاثیر انچنانی نداشت ولی به خودم تلقین کردم که مسکن زدن دردات کمتر شده 😅دستگاه ان اس تی بهم وصل بود یه جایی ماما اومد گفت فقط توی انقباضاتت زور بزن ولی بیصدا منم که همکاری کردم و واقعا بیصدا پیش رفتم خود ماما تعجب کرده بود و کلی ازم تعریف کرد کلاسای قبل زایمان خیلی کمکم کرده بود میدونستم چجوری و کجا زور بزنم خلاصه که همش زور میزدم تا وقتی که ماما اومدو گفت وقتشه با ویلچر رفتیم توی اتاق زایمان روی صندلی زایمان جاگیر شدم و همچنان به زور زدنام ادامه دادم نمیدونم چرا و چه شکلی بخاطر دعاهای پشت در مامانم بود بخاطر التماسای خودم بود انگار هیچ دردی نداشتم فقط زور میزدم دردام تموم شده بودن چشمام بسته بودمو هرجا ماما میگفت اینکارو بکن همکاری میکردم که یهو صدای گریه شنیدم چشمامو باز کردم گفتم به دنیا اومد ماما گفت اره اینم گل پسرت🥰🥰😍😍
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
شرح زایمان#پارت دوم
خلاصه خیلی زودتر از اون ک فکر میکردم ب ۴ سانت رسیدم ساعت ۱ونیم بود زنگ زدم ماما همراه ۲ رسید ۵ سانت شده بودم با درد زیاد شروع کردیم ورزش و ماساژ
خیلی خوب بود اومدنش ولی هر لحظه انقباضام شدید میشد خیلی دردم زیاد بود موقعی ک انقباض میگرفت حرکتای سریع میداد و دیگه کم کم دادم رفته بود هوا
وقتی فاصله دردام زیاد شد معاینم کردن و یکهو گفتن ۸ سانتی
خلاصه گفتن چنتا زوربزن و گفت موهاشو میبینم
ماما همراهم گفت نخواب چنتا حرکت داد و گفت حالت چمباتمه بشین و محکم زوربده بدمقعدت
موقع زور دادن میگفت اصلا نفس نده و دادم نزن فقط لباتو ب هم فشار بده خلاصه با درد وحشتناک و غیرقابل تصور نشسته بودم دستامو ب میله تخت گرفتم و زور میزدم
ازشدت درد گیج شده بودم و خاب آلود دراز کشیدم رو تخت زایمان و فقط زور میدادم میگفتن زورات محکم نیست
ماماهمراهم افتاد رو شکمم و ضربه میزد
خیلی درد داشت اون حرکتش و باعث شده شکمم الانم کبود باشه
بهش میگفتم توروخدا فشار نده
ولی میگفت دارم کمکت میکنم
خلاصه که ساعت قبل ۴ بود ک بعداز کلی زور زدن ۲ تا برش خوردم و دخترم با ۲ دور بندناف دورپاهاش بدنیا اومد
بعدشم درآوردن جفت و ماساژ رحم دادن ک خونا تخلیه بشه و بچمو گذاشتن بغلم و بخیه زدن
فکنم ۲تا برش زدن ولی گفت بخیه هات زیادنیست