۱۲ پاسخ

هرجا ناآشنا میری با بچه اول بسم الله بگو

ایت الکرسی بخون
خانواده شوهر منم انقدر قر میزنن که خدا میدونه بچه نمیخوره میگن چرا نمیخوره
میخوره میگن ماشالله کی میخواد اینو سیر کنه
بچه میخوابه میگن چرا خوابیده نمی خوابه میگن خواب نداره بابا به شما چه مربوطه

شاید چیزی دید ترسید 🥺

دقیقا پسر منم همینه اگر برم جایی بخابم تا صبح گریه میکنه نمیخابه

الهی بگردممم مث اخلاقای پسرم دارههه

شیر میاد از سینت گلم

عزیزم هرچی بوده بخیر گذشته ان شاءالله...خودتم سرزنش نکن...تو یه مادری..باید قویی باشی...گلم تو که عمدا نترسوندی بچه رو...بچه خودش ترسیده...

وا تو که تقصیری نداری.کار بدی نکردی که

عزیزم حتما تو اتاق یه سایه ای چیزی بوده به چشم بچه ترسناک اومده طفلی بچه ترسیده،اخه چرا سرزنشت کنیم تو که از قصد نکردی این کارو!! هیچکس اندازه مادر بچشو دوست نداره،حالا فقط کنارش باش و بغلش کن بهش حس امنیت بده از یادش میره

اخه الان منم ترسیدم با توضیحاتت 😂😐💔

شاید تاریک بوده سایه ای چیزی دیده

جای جدید حس ناامنی بهش دست داده خ۱وصا پدرش هم نبوده

سوال های مرتبط

مامان دلسا و تودلی🥰 مامان دلسا و تودلی🥰 هفته شانزدهم بارداری
*روز سوم گرفتن شیر*
دیشب دلسا یه بار ساعت 3 از خواب بیدار شد بغلش کردم ابش دادم خورد یکم گریه کرد و خوابید
صبح ساعت 8 بیدار شد باز به گریه
که طبق روال باز بغل و اب
وقتی بیدار میشه بغلش میکنم میبرمش اشپزخونه بهش اب میدم میخوره میگم مامان میریم تو اتاق باز میخوایم بخوابیم برای شبا هم همینجوره فعلا که این روش جواب داده
خوابید و ساعت 10 بیدار شد به گریه
خوابش میومد ولی نمیدونم گرسنش بود یا چی
خیلی گریه کرد و می می،می می کرد
هر کاری کردم اروم نشد حدود 45 دقیقه به نق و گریه گذشت تا کم کم اروم شد گفتم مامان بیا صبحونه بخوریم براش صبحونه اوردم خورد دیگه سیر شد سرش گرم شد
بعد از نهارم رفتیم خونه مامانم تا 11 شبم اونجا بودیم این وسط چند بار بهونه گرفت یه بارش که خیلی دیگه داشت بی تابی میکرد بردمش تو پارکینگ مامانم اینا توپ بازی کردیم اروم شد
امشب عصاره خوریشو ندادم بهش نمیخوام به مکیدن موقع خواب عادت کنه
من دلسا را قبلا وقتی هنوز زیاد خوابش نمیومد میاوردمش تو رختخواب ولی الان میذارم حسابی خوابش بگیره و بیارمش
خلاصه که در کل پروژه ی سختیه
به شدت دلم برای شیر دادن و اینکه بیاد بهم بچسبه تنگ شده🥲
تا کی بچه بهونه میگیره؟چند روز طول میکشه تا یادش بره دیگه؟
مامان دلسا و تودلی🥰 مامان دلسا و تودلی🥰 هفته شانزدهم بارداری
*روز دوم از شیر گرفتن*
دلسا الان دقیقا 37 ساعته که شیر نخورده
دیشب وسط شب یه بار بیدار شد یکم نق زد ابش دادم و خوابید چون کلا قبلشم تو شب زیاد بیدار نمیشد دم صبح بیدار میشد همیشه دیشبم طبق عادتش 6 صبح بیدار شد به گریه پاشدم بغلش کردم یکم راهش بردم یکم اب دادم بهش دوباره اوردمش تو رختخوابش نخواستم خوابش بپره یکم خوابش برد دوباره بیدار شد باز بغلش کردم یکم دوباره گذاشتمش تو تشکش گفتم مامان باید بخوابی گفت می می گفتم اوخه خلاصه حدودای ساعت 7.15 خوابش برد تا 10 که بیدار شد
همیشه وقتی بیدار میشه حال ندارم خودم زود از رختخواب بیام بیرون نیم ساعتی وول میخوردیم و شیر میخورد امروز صبح گفتم پاشو بریم بیرون باز گفت می می گفتم اوخه و نشونش دادم خندید ول کرد رفت بهش صبحونه دادم بعدش یه سه ساعتی بردمش پیش مامانم اونحا بهش خوش میگذره مامان بابام باهاش بازی میکنند تا عصر که رفتم دنبالش اومد چسبید بهم باز یکم بهونه گرفت بهش میوه دادم خورد پیش مامانمم که بود بهش نهار داده بود دیگه تا عصر اونحا بودیم حوصلش سر رفت پاشدیم رفتیم خونه مادر شوهرم
شوهرمم اومد اونحا دیگه تا حدودی ساعت 10 اونجا بودیم حالا این بین خیلی باهاش بازی کردم توپ بازی قایم موشک و کلی بدو بدو خواستم خسته بشه
ساعت ده اومدیم خونه باز یکم بازی کردیم کتاب براش خوندم یکم گوشی دستش گرفت چراغا را خاموش کردم گفتم باید بخوابیم ساعت 11.30 هم بهش شام دادم خورد
دیگه اوردمش اوردمش تو اتاقش یکم زدم تو کمرش خوابش برد خدا را شکر
تا ببینیم شب دوم چجوریه
در کل امروز کمتر از دیروز بهونه ی شیر خوردن گرفت
مامان برسام مامان برسام ۱ سالگی
داستان ترک پستوتک یهویی و اتفاقی
برسام بشدت و دیوانه وار به پستونک وابستس،از نوزادیش تاحالا یه بند دهنش بوده حتی توی خواب،خیلی ذهنم درگیر ترکش بود که چطوری اینکارو بکنم،جدیدا هم به این واقف بود داروخانه ازش داره و هربار میرفتم دارو بخرم میگفت پس آبی،سبز،ناجی(یعنی پستوتک این رنگی بخر برام)🤣
خلاصه جونم براتون بگه دیروز ۱۲ بیدار شد تا ۴ توی دهنش بود از ۴ رفتیم بیرون یادم رفت ببرم باخودم اینم یادش رفت حتی اسمشم نبرد برعکس بقیع وقتا،شبم خونه عموش بودیم موقع برگشتم توی راه خوابید و این تایم اسمشم نبرد تا ۸ صبح امروز بیدار شد و خواستش و من اشتباه کردم بهش دادم به محض اینکه خوابش برد از دهنش برداشتمو قایم کردم ۱۲ بیدار شد یه ۲ساعتی خوردشو خودش پرتش کرد منم قایمش کردم چندبارم بهونشو گرفتم گفتم تو پرتش کردی پیشی برد داد به نی نیش الانم نداریم بایو بریم از اقا بخریم بیخیال شد برا خوابشم یک ساعتو نیم قصه گفتمو حرف زدم لابه لاش درخواست میکرد ولی میگفتم گربه برده برا نینیش،گریه که شکر خدا اصلا نکرد اما به زور خوابید ولی اگه پستونک بود ۵دیقه ای میخوابید خدا کنه امشب بخیر بگذره