۶ پاسخ

روزای اول که شروع شدجنگیدن دوتابچه هام میترسیدن بخصوص دخترم که 8سالشه میگفت نیخوایم بمیریم ازهمون روز تلویزیون خاموش اینترنتم که خودشون قطع کردن بردمشون پارک گردش اصلا جلوشون ازجنگ هیچی نمیگیم چون خیلی میترسن پسرم که 11سالشه جاشو آورده بودپیش مامیگفت اگه بزنه پیش شماباشم شوهرمم نظامی هرخبری باشه میگم پیش این دوتا نگو الان خیلی خوب شدن شایدباورت نشه من به بیخیالی زدم چقدرحرص بخوریم چقدرزنده ایم که حرص بزنیم پس اصلا استرس نده کوچولوت گناه داره

منم همینطور
شیر میدم و انقدر استرس دارم ک‌ شب نمیتونم بخابم با اینکه واقعا خستم
خیلی نگران آینده بچه هامونم 💔

من نمی‌ترسم هرچی قسمت باشه

عزیزم میدونی چقدر استرس وشیر استرس وجوش برای بچه ضرر داره یه بچه توکوچه ماهست بچه وقتی کوچیک بوده باباش میمیره مادرش شیر خودشو به بچه میده این بچه از هر نظر نگاه کنیش سالمه نه قیافش طوریه نه صحبت کردن این بچه ولی عقب مونده هست باچرخ بازی میکنه ماشین میاد جلوش نمیتونه کاری کنه همونطور وایمیسته نگاه میکنه

من همش دعا میخونم با خانوادم خیلی در تماسم با همسایه ها رفت و آمد دارم خلاصه خودم رو درگیر زندگی کردم تا فکرم کمتر بشه ولی بازم دوری از خانوادم و ناامنی شهرشون تاثیر گذاشته روم

استرس زیاد برای بچه خوب نیست مخصوصا اگر شیر خودتو میخوره اگر بزرگ بشه باعث اظطراب و استرس شدید میشه
قرار نیست اتفاقی بیوفته خدا بزرگه کوچولو ها این درک و ندارن و نیاز به آرامش دارن

سوال های مرتبط

مامان مامان سفید برفی مامان مامان سفید برفی ۱۵ ماهگی