۸ پاسخ

شوهر منم اینجوری بود
دیگه عادت کردیم

منم همسرم جاشو جدا کرد ،من تنها رو تخت و با بچم ، خیلی دلم برای اون روزها تنگ میشه وقتی همو بغل میکردیم میخوابیذیم الان اصلا یادم نیست کی همو بغل کردیم خیلی اژ این بابت ناراحتم

من از همون اوووول جامو جدا نکردم حتی وقتایی ک گریه میکنه بچم پا نمیشم برم توسالن که شوهرم بیدارنشه برعکس مینونم همونجا ارومش میکنم بلخره چیریه ک برادوتامون هس باید عادت کنه بعضی وقتام میاد ازم میگیره ارومش میکنه...یه مدتم پتو جدا اورد گفت هی میرویو میای پتو کشیده میشه بیدار میشم فرداش پتوا جمع کردم ک دیگه نیاره چ معنی میده

شوهر منم انقد بی معرف ،بچم دنیا اومده بود بچه اولم تو اتاق تنها زاچ بودم دراز یکبار نمیامد پیشم فقط میرفت تو پذیرایی پیش بابام میشست ب حرف زدن ...خونه مادرم بودیم ...
همیشه ب دلم این رفتاراش ،اصلا براش مهم نبودم و نیستم همی الانش هم

ما برا بچه اول اوکی بود دومی اومد اولی وسطمون میخابه اون یکیم کنار من چون باید تند تند شیر بدمو چک کنم دلم میخاد دوتاشون برم اتاقشون بخابن ک منو شوشیمم پیش هم باشیم واقعا دوتامون دلتنگیم

خب ازش بخواه بیاد پیش شما بخوابه پدری کردن فقط ب پول آوردن ک نیست

دقیقا ماهم بچه رومیزاریم وسط شوهرم یه طرفش من یه طرفش میخوابم من هرشب منتظرم شوهرم بیاد کناره من بخوابه ولی میره کناره مهرسانامیخوابه منم دیگه چیزی نمیگم😂😐

وضعیت ما هم همینه البته بچه وسط میخوابه 😅

سوال های مرتبط

مامان فندوق کوچولو 😍 مامان فندوق کوچولو 😍 ۵ ماهگی
کاش میشد در عرض یک هفته بچه ها زود بزرگ میشدن، دیگه نیازی به خوابوندنشون و پوشک کردنشون و غذا دادنشون نبود. خودشون همه کاراشون رو میکردن، ناشکری نمیکنم، واقعا خداروشکر که ی کوچولو نصیبم کرد، ولی از وقتی بچه دار شدم خیلی شوهرم ازم فاصله گرفته، انگار دیگه ننو نمیشناسه، دیگه مثل قبل نیست دیگه تغییر کرده، حتی یک لحظه بدون من نمیتونست تنها بخوابه اما الان ۵ ماهه راحت جدا میخوابه و درو حتی میبنده، همه چیو فراموش کرده محبت و .......
اون موقعی که می‌خواستیم بچه بیاریم اون نمیخواست گفت من دوست ندارم تو مادر بشی و دوست دارم همینطوری بمونی، اما من فکر کردم داره شوخی میکنه و جدی نیست حرفش حالا میفهمم که خیلی جدی بوده حرفش انگار از وقتی مادر شدم دیگه از من بدش میاد. حتی یکی دوبار هم بزبون آورد و با خنده نگاه به چشم کرد و گفت نمیدونم دیگه چرا هیچ حسی بهت ندارم.🥲
بعد دید ناراحت شدم گفت شوخی کردم جدی نگیر.
ولی میدونم شوخی نبود از صدتا حرف جدی جدی تر بود😭🥲
من چه گناهی کردم که با کلیییییییییی عذاب نه ماه رو گذروندم و با کلیییییییییییی عذاب زایمان وحشتناک رو پشت سر گذاشتم و همش هم اصرار خودش بود برم زایمان طبیعی ولی چه بلاها که سرم نیومد تو تجربه زایمانم هست تو تاپیکام، بعد حالا انگار نه انگار که منم اصلا وجود دارم. خیلی ناراحتم خیلیییییییی🥲😭