۱۲ پاسخ

من که به چشم زخم اعتقاد دارم شدید

آره اعتقاد دارم چون برای خودمم پیش اومده، هر سوالی پرسید جواب سر بالا بده
اگه عکس خواست بگو چون گوشی همسرم با کیفیت تره عکسا تو گوشیه اونه...اگه گفت غذا میخوره بگو کم...گفت خوابش چطوره بگو به خاطر دندون اصلا خواب نداره
خلاصه که اصلا تعریف بچه‌تو نکن

وای امان از چشم بعضی ها پسر منم یکم تپل بود بنده خدا خونه مادر شوهرم برای غذا برده بودم بلدرچين و سیب زمینی و هویج بود بچم یه پیاله کوچیک خورد مادر شوهرم گفت همین هارو میخور دیگه به این گندگی شده کاش دختر های منم یکم از تو یاد بگیرن خدا شاهد بچم همرو از دماغش و دهنش بالا آورد دیگه ام لب به هیچ چی نمیزنی فقط شیر خودم اونم در حد چند ثانیه میخور چنان لاغر شده که نگو

تخم مرغ بشکن براش یک تخم مرغ دورسرش بگردون بعداسم ها رو نام ببرهر کی دیده بعد ببر تو کوچه بنداز اما نگاه نکنی

ولش کن مهم نباشه بگو عکس جدید نگرفتم نمیزاره عکس بگیرم گریه میکنه بهونه بیار

اصلأ به این ها اعتقاد نداشته باش

هر وقت ازت خواست بگو چشم الان میفرستم بعد نفرس اگه دوباره گفت بگو سرم شلوغه یکم دیگه بعد چند باری اینطوری بپیچونی دیگه از رو میره،
یه وقتایی بگو ریختم توی هارد یا فلش تو گوشی ندارم گف بگیر بفرس بگو گوشیم برنامه کودک ریختم حافظه نداره وقتی اینطوری چرت پرت بگی از رو میره دیگه نمی‌خواد ازت

ب چشم زخم اعتقاد دارم من پسرمو از پوشک گرفتم دخترعموم زنگ زد بچه ش همسن بچه منه گفت از پوشک گرفتی گفتم اره خوب بود پسرم از اون روز تا یک هفته بعدش کلا خودشو خیس میکرد 😐

میتونی زیاد پیام هاشو سین نکنی

خوش بحالشون چقدر بیکارن

دفعه بدی خیلی محترمانه بگو همسرم گفته عکسشو نفرست ناراحت میشه ولی مهم اسایش و ارامش خودتو بچته

آره ممکنه دعا کنه برای بچه یا چشمش بزنه

سوال های مرتبط

مامان آیهان جوجو🐥 مامان آیهان جوجو🐥 ۱۷ ماهگی
سلام قشنگا 🤭❤
خوبین درچع حالین؟
من کع منتظرم ایهان بخوابه بلندشم یه چی بخورم گشنمهه
نمیدونم چرا هربار که به شوهرم میگم وقتی ایهان گریه میکنه لطفاا به من نپر و حرف بار من نکنن اما هر دفعه بدتر میشه
دیشب آیهان دیر خوابید (سرماخورده)فقط یه ساعتی خوابش برد که یهو بیدار شد و گریه کرد منم گلوم درد میکرد بیدار بودم بلند شدم یکم چرخوندمش ولی آروم نمیشد یه بیسکوییت دادم دستش آروم شد اومدم برقو خاموش کردم یکم آروم بود باز دوباره زد زیر گریه یهو شوهرمم داد زد پاشو برقو روشن کن نزار گریه کنه برا خوابت مردی ایشالا که خواب مرگت باشه بعد آیهانو ازم گرفت حالا مادر شوهرمم خونمون بود 😑 منم نرفتم طرفش ولی باز گریه میکرد طاقت نیاوردم بردمش تو اتاق و باهاش بازی کردم تا باز شیر خورد و خوابید همونجا خوابیدیم خیلی ناراحت شدم هربار که آیهان گریه میکنه شوهرم یه جوری باهام حرف میزنه انگار تقصیر منه اگه بخادم میاد میزنه منو
حالا از دیشب باهاش سر سنگینم صبحم اومده بود بالا سرم و باهام حرف میزد جوابشو ندادم زودم پشیمون میشه ولی بدم میاد فک میکنه فقط خودشه که بچشو دوست داره و من دشمنشم ،از من مگه دلسوز تر برا اون بچه هست آخه مگه من دلم میخاد بچم گریه کنه 🥲