۸ پاسخ

من باشم یه مدت نمیرم پیششون ک ب کار بدشون پی ببرن و بعد یه مدتم ک خاستم برن هروقت داداشم اینا نبودن میرفتم شاید قبل از بچم اونا الویت بودن الان فقط و فقط و فقط اولین الویتم بچمه

دوری کن
جمعشون اذیتت میکنه نرو .یا وقتی داداشت نیست برو
کاری که من دارم میکنم

نرو عزیزم خونشون هفته ای ی بار بزار ببیننش

عزیزم میتونی کمتر رفت و آمد کنی کلا همچین محیط هایی باعث آسیب روحی ب بچه شما میشه و ی کم ک بزرگتر بشن عدم اعتماد بنفس شدید پیدا میکنه حس کم بودن ناکافی بودن بی عرضگی حتی ممکنه از ظاهر خودش بدش بیاد فک کنه زشته من هر آدمی ک بچمو اینجوری کنه واسه همیشه میذارمش کنار مامان ک هیچ حتی اگ خدا باشه

شما اهل کجا هستید؟؟ ما لر ها کلا مادر پیرامون پسر دوستن
همینه
تا بوده همین بوده متاسفانه
هر چیزی که از سمت پسر باشه عزیزتره
منو داداشم هر دو طبقه سوم بدون آسانسور بودیم
خونه ما نمیومد خونه اونا با کله میره

من با جاریم و مادرشوترم همین مشکل رو دارن البته پسر جارین هفت سالشه ولی خیییلی آروم بود صداش درنمیومد
دختر من در انرژیه
هی میگن وااای چقدر قلدررره
وااای چقدر زور گوئع
منم میگم بچه سالم پر انرژی
نه بچه آیی که صداش در نمیاد و تکون نمیخوره
و قشنگ ناراحتیمو نشون میدم

عزیزم این مشکل از طرف داداش و زن داداشت نیش
مشکل اصلی مامانته
سعی کن وقتی داداشتینا اونجاست نری خونشون

آخ من دقیقا مشکل شما رو دارم ولی برعکسش پسر من با پسر برادرم یک سال اختلاف سنی دارن پسر من به شدت شر و شیطون و پسر برادرم به شدت آروم پسرم نسبتا اجتماعی تره و زود باهمه دوست میشه که خوب به نظر خودم خصلت خیلی خوبی هم نیست ولی دیگران وقتی میبینن با این بازی میکنن میخنده و دوست میشه اون تو بغل مامان باباش قایم میشه خیلی نزدیکش نمیشن و من حس میکنم فرق میزارن همه سریع پسر منو بغل میکنن من خیلی ناراحت میشم از این بابت بارها هم به دیگران گفتم نکنین اینکارو اما گوش نمیدن به جاش خودم میرم سمت پسر برادرم بغلش کنم بازی کنم تا یخش باز بشه شما هم چون خودت متوجه این موضوعی خودت پسرت و بغل کن بازی کن بزار یخش باز بشه شیرین کاری هاشو ببینن

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
خانوما سلام خوب هستید
میخواستم یه چیزی بپرسم ازتون
من با مادرشوهرم اینا که زندگی میکنم پدرشوهرم یچه های منو خیلی دوست داره از همین حالا داره به بچه های من میگه بزرگ که شدیم با خودم همه جا میبرمتون دامداری داره ظهر میره اونحا شبا هم اونحا میمونه به پسرم میگه یکم بزرگ شو با خودم میبرمت پیش خودم بمونی اونجا نمیدمت به اینا ولشون کن اینارو هم پدرت منم هم مادرت فقط یکم بزرگ شو

خیلی دلهره میگیرم از این حرفاش چون پسرمم بیرون خیلی دوست داره از همین حالا برا بیرون رفتن گریه می‌کنه خیلی میترسم وابسته خانواده شوهرم بشن هر دوتاشون دیگه نفهمن من مادرشونم میترسم به من وابسته نباشن و پسرم بره و اصلا نزدیک من نیاد از الان داره تو گوش بچه ها من میخونه که یکم بزرگ بشید همه چی در اختیارتون میزارم فقط پیش من باشید
نوه پسری هم یدونه داره که پسر منه همشون دخترن
دلهره شدیدی افتاده به جونم پسرم خیلی وابسته منه بیشتر از پدرش ولی میترسم بزرگ که شد بره طرف اونا و دیگه به من نزدیک نشه
پدرشوهرمم که عاشق پسره
۲ و سال نیم مونده تا خونمونو بدن بریم از این خونه ۷ ساله دارم باهاشون زندگی میکنم خودم نزاشتم بچه دار شم
میترسم بعد خونه دار شدنمون بچه هام خونه نیان همش بمونن اینجا
چیکار کنم این فکرا نیاد سراغم چیکار کنم اروم بگیرم 😭😭😭خیلی کلافم
مامان مو طلایی|🔆 مامان مو طلایی|🔆 ۱ سالگی
الان که مادرم پیشمه تفاوت فرزند پروری دو نسل رو متوجه شدم فهمیدم مامان های امروز واقعا دارن از اعصاب و روانشون مایه میزارن تا بچه سالم تری تربیت کنن چند تاشو میگم.‌
البته که مامان من خیلی انعطاف پذیر و روشن فکره و کاملا قبول داره میگه من چهار تا بچه بزرگ کردم هیچکدوم این چیزایی که میگی رو بلد نبودم و خیلی تشویقم میکنه و اصلا گارد نمیگیره‌.‌
✳️مثلا مامانم بچه می افته میگه وااااای واییی پسرم افتاد میگم بهش نکن مامان فاجعه سازی نکن‌
یا واسه غذا به زور و تشویق متوسل میشه من حق انتخاب میدم‌.
یا من سعی میکنم همه احساساتش رو به رسمیت بشناسم وقتی گریه میکنه میگم پسرم ناراحت شدی؟درکت میکنم من کنارتم ولی مامانم میگه هیچی نشده نههه گریه نکن‌.
یا وقتی پی پی میکنه مامانم میگه ایف ایف ولی من اصلا واکنش ندارم‌.
یا چیز کثیف یا آلوده دست بزنه اول اجازه میدم دست بزنه بعد با آرامش میشورم ری اکشن نمیدم که وسواس بگیره اما مامانم میگه اه اه دستت کثیف شد‌
یا وقتی تمرکز کرده داره کاری رو انجام میده بهش اجازه میدم کارشو کنه ساکت میشینم و تمرکزشو به هم نمیزنم ولی مامانم میپره وسط میگه اینجوری درستش کن‌
وقتی داره یه خرابکاری میکنه مثلا شیرینی یا نون برداشته له میکنه میریزه این اجازه رو بهش میدم تا تجربه کنه و لمس کنه ولی مامانم میگه واااای همه رو حروم کرد ‌
یا وقتی نمیخواد بغلش نمیکنم به کسی هم اجازه نمیدم بغلش کنه زوری و میگم اجازه بدین خودش تصمیم بگیره‌
یا وقتی کلمه جدیدی رو اشتباه میگه نمیخندم بلکه براش دست میزنم و تشویقش میکنم ‌
یا مثلا وقتی کار با نمک میکنه اگه بخندم حتما بهش میگم تو خیلی بانمک و دوست داشتنی هستی که فک نکنه داره مسخره میشه‌‌