از بارداری شروع شد یادمه دکتر بهم گفت تو خطر زایمان زودرس هستی و فورا باید حلقه بزاری اون روز حس میکردم بدترین روز منه ایقد ک حس بد داشتم فقط زمااااااان و صببببببر حلاله مشکلاته
گذشت اون مرحله هم پشت سر گذاشتم تا رسید ب بعدزایمان من کلن بارداری خیلیدسختی داشتم استراحت مطلق مزخرف بود
دخترم ب دنیا اومد خونه نداشتم و هنوز ندارم خونه پدر شوهرم هستم خودتون مشکلات اینجا رو دیگه میدونید هر روزززز غصه میخوردم
من حتی نمیتونستم پوشک بچمو عوض کنم بلد نبودم ولی یه شبه ایقد پیش خدا زجه زدم چون حتی ب خودکشی هم فکر میکردم
صدامو شنیدددد یه شبه همه چیز عوض شد من از فرداش دخترمو خودم عوض میکردم آروغ میگرفتم لباس و کارای دیگه....
خودش دید و نجاتم داد
رسید ب زمان کولیک سختت بود ولی گذشت
رسید ب الان رفلاکس تجربه ام بیشتر شده دیگه نیازی ب کسی ندارم
و مهم تر از همهههه اهمیت ندین ب حرفای بقیه راه خودتو برو یکم ک بگذره بهتر میشه اوضاع
اشکال نداره همه ماهم این دوران طی کردیم بخصوص اگه دست تنها باشی ولی به این فکر کن این روزام میگذره همیشه که اینطوری وتوی این مرحله نمیمونه
پس بزار من بگم این حسمو ب کسی نگفتم و داره عذابم میده😔😔😔
اوایل بارداری خوشحال بودم تا اینک سونو آن تی رفتم بعدشم غربالگری ک اصلا خوب نبود از اونجا استرسام شروع شد ک سلفری دادم خوب بود جوابش و بازم میگفتم نکنه اونم اشتباه باشه بچم یچیزیش باشه و نوبت سونو بعدی رسید دوباره ی استرس دیگ همش گریه
تا اینکه بنا ب دلایلی فشار بالا و مسمومیت زایمان زودرس گرفتم حالم بد بود بدون بچه اومدم خونه بچم آن ای سیو بود بیست و چند روزی حالم خیلی بد بود مثلا زن زائو بودم بااون وضعم بیمارستان باید میرفتم ب بچم میرسیدم همش سرپا بااون درد با اون حال روحی جسمی افتضاح
بچم مرخص شد ولی آنقدر ناراحت بودم ک الآنم هستم همش میگم چرا اینجوری شد شوهرم میگ ب گذشته ها فکر نکن ولی نمیتونم من آرزوهای دیگری داشتم اصلا از بارداری و مادرشدن هیچی نفهمیدم
الآنم همش زود عصبی میشم حوصله ندارم بچم گریه میکنه میخوام خودمو بزنم
نمیدونم چمه ولی حال الانمو اصلا دوست ندارم
همشم ب خدا گلایه میکنممم
سینه هام پرشیر بود بچم نگرفت تا کم شد ناراحتی جدیدم شده این و بیشتر عصبی میشم 😭😭😭😭
مردم افسردگی پس از زایمان میگیرن من افسردگی پیش از زایمان گرفتم
خیلی سخته حق داری اگه خانواده بهت نزدیکن بگو روزا بیان پیشن
من پاهام هنوز ورم دارن و زانو هام بشدت درد میکنه .. میترسم غذا بخورم بخاطر یبوست گرفتن و دستشویی کردن با این بخیه ها .. کمر درد دارم و تازه کارای سرکارم هم باید غیر حضوری انجام بدم 🥲
منم همینم احساس خیلی بدی دارم
بی حوصله وکلافه ام
از روزی که سزارین شدم نتونستم استراحت کنم با بخیه هام بیمارستان بالاسر بچم بودم زردی داشت
به هیچ کارمم نمیرسم
جالبه یه سری احمق هم میبینن میگن چقد چاق شدی کی میخوای لاغر شی
بی خوابی و هزار تا مشکل دیگه هم هست
تازه هر چی بگذره بدترم میشه من نزدیک چهل روزه دخترم انقد بی خوابی و افسردگی میکشم ک
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.