۶ پاسخ

آخ که همین باباها کار رو همیشه خراب مینکنن.همیشه به حرفشون میکنن بعد میگن چرا این اینجوریه لوسه🙄

برا شلوارم امروز دعواش کردم جدی دید حالم خوب نیست رفت خودش پاش کرد

دخترمنم همینه حتی گوشی چند شبم گریه کرد ولی خیلی اذیت میکنه بش میده شوهرم ديگه...

ب غیر موضوع شلوار مثل پسر من ک رو باباش من خوار شدم یه روز خوش ندارم دیگه اعصاب واسم نگذاشته واسه اینکه راحتش کنه صداش در نیاد همش با گوشی ساکتش می‌کنه

پسر من

ببین به جز گزینه ی کارتون دختر منو داری تعریف میکنی صبور باش خوب میشن

سوال های مرتبط

مامان مهرسا مامان مهرسا ۲ سالگی
سلام مامانا تروخدا هرکسی تجربه داره یا از نظر روانشناسی راه حل میدونه کمکم کنه
دخترم تازگی وقتی چیزی بخواد یا کاری بخواد انجام بده ما نذاریم خیلی جیغ میزنه و گریه میکنه انقدر جیغ میزنه ک گاهی گلوش میگیره منم گاهی عصبی میشم داد میزنم یا گاهی یکی میزنمش خودم خیلی داغونم حس پوچی و ناتوانی گرفتم
دیروز دوستم اومد اینجا بچش یکسال بزرگتر بچه منه دخترم هس
گاهی باهم بازی میکردن گاهی هم اون ک ی چیز برمیداشت دختر من جیغ میزد ولی بچه اون صبح تاشب باهم بودن اون اصلا ن جیغ زد و ن لجبازی بچه من همش جیغ و لجبازی
من شبا میخوابم پایین تختش خوابش ک برد میرم تو اتاقم اونم گاهی پایین میخوابه بعد میذارم بالا یا همون بالا دوشبه جیغ و گریه ک من پایین میخوابم نمیرم تو تختم
یا نصفه شب بیدار شده اب بخوره اونده پایین بخوابه کف اتاقش سرده هرچی گفتم بالا بخواب فقط جیغ میزد میگفتم پاشو ی پتو زیرت پهن کنم جیغ میزد دیگه ب زور ی تشک پهن کردم از بس گریه کرد خوابش برد
کم اوردم حس پوچی و نا بلدی دارم ن با حرف اروم میشه ن با دعوا ن با زدن فقط باید ب خواستش برسه ک بیخیال جیغ بشه
#جیغ #گریه
مامان بهاره مامان بهاره ۲ سالگی
سلام مامانای عزیز
دخترم 2سال و 6ماهشه از وقتی دوسال شد ی اخلاقای بدی گرفت که دیگه به زور تحملش کردم تا الان (لجبازی میکنه جیغ گریه و..)ولی الان چیزی که نگران کننده تر شده برام اینه که تو این مدت از من و باباش (مخصوصا باباش)خیلی دور شده سرش داد میزنه همش میگه بوسم نکن برو اونور و...ولی من ب شوهرم میگم صبر کن ان شاالله درست میشه خونه ما آپارتمانه و با مادرشوهرم واحدمون رو ب روی همه و دخترم هرشب گریه و جیغ می نه که من باید برم پیش مامانی بخوابم و ما ز زور میاریمش پیش خودمون که عادت نکنه یا عموش وقتی کاری بکنه همش سرش داد میزنه احساس میکنم حال روحی روانی دخترم داره خراب میشه من هیچ خانواده ای یا آشنایی اینجا ندارم که برم پیشش تا دخترم آرامش پیدا کنه یکم فقط گیر کردیم تو این خونه پس فردا قراره برم پیش مامانم از الان دخترم خوشحاله باباش میگه دلت تنگ نمیشه برام میگه نه
دیگه نمیدونم باید چیکار کنم با برادرشوهرم قهرکردم بابت اذیت کردن دخترم ولی بازم چون غریبم اینجا ول کن نیست همش اذیت میکنه با کاراش شوهرمم اصلا از ترس مامانش حرفی نمیزنه
ممنون میشم راهنمایی کنید
مامان مهرنیا مامان مهرنیا ۲ سالگی