۱۵ پاسخ

سیده خانم لطفا بیا از دخترت خبر بده الان دیدم خیلی خیلی نگرانم
انشالله تا الان دیگه خوب شده

با شوهرت بگو و بخند کن . همو بغل کنید . تا بفهمه همه چی خوبه .
اون شوکه شده بچه

فک کنم شوک عصبی بهش وارد شده شوهر منم که بزرگه وقتی اعصابش خیلی خورده تو خواب دست و پاهاش میپرید ب۶ خصوص وقتی اون مامان عوضیش اذیتش میکرد با اینکه بزرگم هس

عزیزم بچت ترسیده من ب دعای ترس تومفاتیح هست اعتقاددارم دخترمن کوچیک بود ازاین عینکا که دماغ گنده بهشون چسبیده گذاشتیم رو صورتمون بادخترم شوخی کنیم دخترم ترسید و صبح بیدار شد همش میگفت مامان نمیتونم راه برم گریه میکرد پاهاش جون نداشت اصلا هرکاری کردیم نتونست راه بره زنگ زدیم ی سید دعای ترس گرفتیم برای دخترم کم کم پاهاش جون گرفت و خوب شد

باباباش بگو بخند ببین چیکارمیکنه یا موقع خواب ایت الکرسی بخون ببین چی میش

فک کنم شوک بهش وارد شده ترسیده

ترسیده‌بچه ببرش دکتر.

شاید ترسیده

و پیش بچه ها همو‌بغل کنید و یا ببریدش پارک تا خوشحالی شمارو ببینه‌

حتماترسیده شوکه شده بچه باهاش بازی کن ببرش اسباب بازی بخرپارک ببرش اونطوری پیش بچه دادوبیدادنکنین خیلی واسه بچه سخته من خودم اون روزهارودیدم سره پدرمادرم یه بارزبونم بنداومده بودیه مدت هرچیزی میشدمیترسیدم ناخن هام رومیخوردم

عزیز بحث و دعوا تو هر خونه هستش هیچ زندگیم بدون بحث و دعوا نمیشه‌‌ ولی سعی منید پیش بچه ها اروم و ملایم نر رفتار کنید دوم اینکه ابرای عزیزمون از بحث و جدل شما استرسی شده و ترسیده چون‌ اضطراب جدایی بچه هام فعال شده و همه صداهای اطرافو‌ درک میکنن پسر منم هفته پیش بحثی پیش اومد با همسرم قشنگ زجه میزد و‌گریه میکرد با اینکه صدامونم‌بلند نبود ولی از طرز حرف زدن و شکل صورتمون همه چیو فهمیده بود توهم عزیز نگران نباش کاملا ترسیده و دست و پاهاشم از اونه

خیلی داد بیداد کردین حتما خیلی ترسیده🥲

ازترس اینطور شده سعی کن بخندونیش باهاش بازی کنین ک یادش بره

شاید یهو بچه ترسیده، بهش شوک وارد شده

عجیبه اینقدر ترسیده یعنی

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۱۶ ماهگی
مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...
مامان مهراب مامان مهراب ۱۶ ماهگی
از رفتار بانمک بچه هاتون بیاید بگید چه کاری انجام دادن که کلی خندیدیم بهش ؟تعریف کنید دور هم روحیمون شاد بشه
مهراب که یه سری گیر کرد به در کشو آشپزخونه حالا نمیتونست تکون بخوره بعد همینجوری که گیر کرده بود نشست رو زمین و گریه کردن منم نگاش کردم کلی خندیدم انگار که آویزون شده باشه از کشو 😂😂بجای اینکه بچه رو در بیارم نشستم خندیدن
این چند روزم راه که میرفت باحال بود البته خیلی وقته راه میره ولی بیرون نزاشته بودم زیاد راه بره حالا فسقلی در هر مغازه ای رو باز می‌کرد میرفت تو در ماشینارو میزد که باز کنن بیاد تو😂😂😂پشت هرکی راه راه می‌رفت راهشو کج می‌کرد میرفت دنبالش.😂😂
خونه ی مادر بزرگ شوهرم رفته بودیم حالا همه دور نشسته بودن زن و مرد همه داشتن میوه میخوردن مهرابم عاشق میوه هستش هیچی دیگه فسقلی هر سری یه دور میرفت از همه می‌گرفت می‌خورد تازه غیر ازین که من براش کلی میوه خورد کردم گذاشتم خیلی خجالت کشیدم😂بعد یه بار ۱۰ماهگی مهراب بود فکر کنم دقیق یادم نیست فقط میدونم قبل یکسالگی بود که آقا مهراب لباس مادرشوهرم رو یکدفعه داد بالا که شیر بخوره جلو همه که نشسته بودن من از خجالت آب شدم یعنی حالا تازه شیر خورده بود ها 😂😂😂😍
مهراب وروجک خیلی سعی میکنه کارایی بکنه که من بخندم خداروشکر که دارمش و خدا حفظ کنه تمام فسقلی هارو
دیگه کار بانمکه الان تو ذهنم نیست تعریف کنم.شماها بگید